سلام بر شما دانش پژوهان حقیقت!
انسان با "حب ذات" و محبت به خود و نوعی خودشیفتگی مثبت کودکانه، قدم به جهان می گذارد. اما انسان موجودی است که می تواند از خود، جدا شود و به خودش، به عنوان ناظر و داور خود بنگرد و در مورد خود، بیندیشد، احساسات مثبت یا منفی داشته باشد و در مورد خودش تصمیم بگیرد همان گونه که به یک فرد دیگر و غریبه، می نگرد و داوری می کند.
نکته مهم آن است که آدمی به ویژه در دوران کودکی، بسیار تلقین پذیر است و آنچه از بیرون به او ارایه می شود، به درون خود، آورده، آن را داخلی و درونی می کند و با آن زندگی می کند؛ بدین جهت است که اگر کودک انسانی، در خانه ای متولد شود که سراسر محبت و عشق در آن حاکم باشد، آن محبت ذاتی به خود، در درونش تثبیت می گردد و کسی که به خود محبت دارد، از جسم و روان خودش مراقبت می کند؛ از کارهای زیان آور برای جسم و امور غیر اخلاقی که آرامش روان او را بر هم می زند، خودداری می کند.
اما اگر به جای دریافت محبت، در خانواده ای قدم به عرصه وجود بگذارد که در آن، داد و ستد محبت کمرنگ و کم فروغ است و واژگان حامل نفرت و تنفر و طرد، بین آنها رد و بدل می شود، کودک آن جملات زهر آگین "برو گمشو! " و "من از تو بدم می آید" و "چه قیافه زشتی داری" و "این بچه مرا کشته است" و "چرا این قدر عذابم می دهی" و ... را به درون برده و در عمق ضمیر ناخودآگاهش، قرار می دهد و کم کم به طور ناخود آگاه، نه تنها خودش را دوست ندارد و از خودش مراقبت نمی کند؛ بلکه از خودش ناراحت است و بدش می آید و ناخود آگاه با خود دشمنی می کند؛ کارهای زیان آور برای جسم را با اشتیاق و ولع عجیبی انجام می دهد و آنچه برایش ضرر دارد، به راحتی می خورد و می گوید: نه بابا! مهم نیست، این قدر که می گویند زیان آور نیست!!! او از گفتار و کارهایی که برای روانش نیز ضرر دارد و برای او استرس ایجاد می کند، پرهیز نمی کند و به تعبیر برخی از روانشناسان، به "خودکشی تدریجی و سیستماتیک" روی می آورد. او خود را به تدریج نابود می کند و می کشد!!!!! اما چون "خودکشی" در فرهنگ اجتماعی و دینی، بسیار نامطلوب است، آن را به صورت تدریجی، انجام می دهد و به صورت دراز مدت، ولی سیستماتیک پی می گیرد!!! و اسمش را هم چیز دیگری می گذارد تا وجدانش، کمتر او را آزرده سازد.
اکنون که بزرگ شده ایم و می دانیم که والدین، اعضای خانواده، معلمان و دوستان ما به علت نا آشنایی به روحیه ظریف کودک، با ما رفتارهای منفی داشته اند یا اظهار تنفر کرده اند و ما نیز نا آگاهانه آن نفرت ها را درونی، کرده ایم! باید به اعماق روان خود برویم و آن جملات و رفتارهای زهر آگین را بیرون بیاوریم و دور بریزیم و خود را از نفرت و تنفر نسبت به خود، تخلیه کنیم. آنگاه قدم بعدی را برداریم یعنی تلاش کنیم تا حقیقت را بفهمیم و خود را سزوار محبت به خویش، تلقی کنیم و واقعا خود را دوست بداریم.
نشانه این نوع دوستی واقعی و عمیق به خود، آن است که کاری که برای ما زیان آور است، انجام نمی دهیم! غذایی که برای ما ضرر دارد، نمی خوریم، سخن های بد و منفی حتی نسبت به دیگران بر زبان نمی آوریم چون کار غیر اخلاقی، ما را از درون دچار چالش و نا آرامی می کند و چون خودمان نیز آنها را می شنویم، در ما حالت منفی، پدید می آورد!!
بیایید واقعا خود را دوست بداریم و از هر کاری که برای جسم، روان و روح الهی و قدسی ما، زیان آور است، خودداری کنیم! و برنامه ناخودآگاه "خودکشی سیستماتیک" را کنار بگذاریم.
همواره شاد و سلامت و موفق باشید.