داستان زندگی

علی محمدی

داستان زندگی

علی محمدی

درس هفتاد و نهم: با هیچ چیز و هیچ کس، هم هویت نشوید؛ منبع هویت و ارزشمندی شما، خودتان هستید!

سلام بر یاران و همراهان عزیز کاروان خودآگاهی! حالتون چطوره؟

از مباحث گذشته روشن شد که بیشتر ما انسانها، به دلیل آسیب های دوران کودکی، از خودِ واقعی و حقیقی خود، بیگانه شده و با خودِ اصلی مان، ارتباطی نداریم؛ بلکه فقط با هویتی که از خود در درون ذهنمان، تعریف کرده ایم، در ارتباط هستیم! یعنی با تصوراتی که از خود و  در مورد خود داریم، ارتباط داریم و احساس ارزشمند بودن خود را از آن به دست می آوریم!

ما باید بدانیم که ریشه بهداشت و سلامت، اساس احساس عزت و حرمت و سرچشمه نشاط و شعف روح و روان آدمی، برخورداری از یک هویت نیک، خوب، مطلوب، پذیرفتنی و دوست داشتنی، نزد خود است و بدینسان ریشه ضعف اعتماد به نفس، نداشتن احساس عزت و حرمت و سرچشمه غم و غصه، ترس و نگرانی، خشم و ناسازگاری، دعوا و پرخاشگری، داشتن یک هویت بد، زشت، کریه، نامطلوب، ناپذیرفتنی و غیر قابل دوست داشتن نزد خویشتن است!  اکنون، وقت رسیدگی به این ریشه، فرا رسیده است! کاری ژرف و سخت!  آیا آماده اید؟

راستی  آیا شما تا کنون در مورد هویت خود، فکر کرده اید؟ چقدر با هویت خود آشنا هستید؟ شما آری شما، هویت خود را از چه منبعی گرفته اید؟ آیا از خود پرسیده اید که با چه چیزهایی، هم هویت شده اید؟ و چرا؟  اساسا شما، چگونه هویت خود را در درون خود برای خود تعریف کرده اید؟

همه ما باید ببینیم که خود را نزد خود چگونه تعریف کرده ایم؟ و آن تعریف را از کجا و از چه کسانی گرفته ایم؟ شما باید دقت کنید که هویت و ارزش فردی خود را  از چه چیزی یا چه شخصی می گیرید؟  اصلا شما  ارزشمند بودن خود را به خاطر چه چیزی می دانید؟

بسیاری از افراد، هویت و ارزشمندی خود را از امور بیرونی به دست می آورند؛ به عنوان مثال، برخی هویت و ارزشمندی خود را  از زیبایی، درشتی و قدرتمندی بدن، شیک بودن لباس، مدل ماشین و وسعت خانه خود می گیرند و عده ای آن را از نام و نشان خانواده، طبقه اجتماعی، مدرک، شغل، درآمد و ثروت، موفقیت ها، مدال ها، روابط با شخص خاص یا موقعیت، محبوبیت و شهرت اجتماعی  خود یا خویشاوندانشان به دست می آورند!!! برخی هویت و  ارزشمندی خود را با دیدگاه، گفتار و رفتار  دیگران نسبت به خودشان، تعریف و باور کرده اند!!!

واقعیت این است که این امور بیرونی، فقط نقش ها، داشته ها و متعلقات ما هستند نه هویت و عامل ارزشمندی ما! باید از آنها لذت برد ولی نباید با هیچ کدامشان هویت خود را تعریف کرد یا هم هویت شد! زیرا همه  اینها آری همه این گونه امور، در معرض تغییر و فراز و فرود و کم و زیاد شدن هستند و در نتیجه دایما هویت شما را در درونتان، دستخوش تغییر و احساس فراز و فرود قرار می دهد و اگر یک روز حالتان به خاطر افزایش یکی از اینها خوب است، در همان روز یا در روزهای بسیار دیگری از کاهش یکی دیگر از همان ها بد و متزلزل و به هم ریخته است!

هویت و عامل ارزشمندی ما فقط و فقط،  از ذات و از وجود خودمان برمی خیزد و ریشه می گیرد؛ همان ذات و وجودی که خداوند به ما ارزانی داشته است نه هیچ کس و هیچ چیز دیگر! حتی افکار و دیده گاه ها، احساسات، آرزوها، صفات مثبت و منفی، نیز که از امور درونی ما هستند، هویت ما را شکل نمی دهند؛ چون این گونه امور درونی نیز دایما در معرض تغییر و رفت و آمد و کم و زیاد شدن هستند!

آری ما اشتباه گرفته ایم! آن هم چه اشتباه بزرگی!  ما نقش ها، داشته ها و متعلقات خود و یا حتی دیدگاه و داوری دیگران رامتعلق به آنهاست و اصلا ربطی به ما ندارد اگر چه در مورد ماست، را  از بیرون و ذهن دیگران گرفته ایم، آن را به درون خود برده و درونی کرده و متاسفانه آن را هویت خود پنداشته ایم!!!!  و یا با آن امور بیرونی یا حتی با دیدگاه و قضاوت های اغلب غلط دیگران، خود را هم هویت کرده ایم و هویت واقعی خود پنداشته ایم! و به همین جهت نزد خود، نامطلوب و ناپذیرفتنی جلوه کرده و می کنیم! و نمی توانیم خود را دوست بداریم!!!!!

حقیقت آن است که انسان از کرامت ذاتی، ارزشمندی انسانی و الهی و عظمت و شکوه وجودی ژرف و عمیقی برخوردار است! این یک ادعا نیست؛ بلکه برآیند آموزه های عمیق وحی آسمانی، مطالعات عمیق علوم گوناگون بشری و تجارب فردی هر کدام از خود ماست! خداوند در قرآن کریم به صراحت می فرماید: لقد کرمنا بنی آدم و.....؛ ما فرزندان آدم  را کرامت داده ایم و گرامی داشتیم و آنها را در خشکی و دریا، حمل نموده و از نعمت های  پاکیزه، روزی داده ایم و آنها را بر بسیاری از آفریده های خود، برتری بخشیده ایم! برتری بخشیدن خاصی! (اسراء، آیه 70)    پس تنها با خودتان آری فقط با خودتان، هم هویت باشید نه با بیگانه!

تنها ره رهایی ریشه ای از مشکلات عمیق عاطفی و روانی ، بررسی، بازنگری و بازتعریف هویت و عامل ارزشمندی خودمان است! بدون شک، تا زمانی که شما، هویت خود را از امور بیرون یا امور متغییر درونی بگیرید، هویت اصلی و ذاتی خود را نادیده گرفته اید و  از خود اصلی تان،یعنی  از ذات و وجود و عامل ارزشمندی واقعی تان بیگانه شده اید! و کسی که از خودش از ذاتش و سرمایه اصلی ش، بیگانه است، فقیر و دست خالی است و چون خود را از دست داده است، احساس خلا وجودی می کند،  احساس سر در گمی می کند و دنبال گمشده ای  می گردد که آن را نمی شناسد! او نمی داند که به دنبال خودش،  وجودش و ذاتش یعنی دنبال همه سرمایه اش می گردد!  راستی کسی که خود را ندارد، چه دارد؟ و کسی که خود را پیدا نکرده، چه چیزی را پیدا کرده است؟

بیایید کلام الهی را باور کنیم و گرامی داشت همیشگی خودمان توسط زمین و آسمان را که هر روز تجربه می کنیم، انکار نکنیم و نادیده نگیریم و کرامت ذاتی خود را دریابیم و هر یک از قبول کنیم که: من هم همانند هر انسان دیگر، ذاتا ارزشمند هستم! تا بتوانیم با سرمایه درونی و با هویت اصلی و ذاتا ارزشمند خود، زندگی کنیم و از سردرگمی، کلافه بودن، غم و غصه، ترس و اضطراب، خشم و پرخاش نجات یابیم و با اکتساب و جذب ارزشهای حقیقی و واقعی نیز بپردازیم و سرمایه خود را شکوفا و افزونترکنیم!  احساس و دریافتن کرامت ذاتی، اساس و پایه، همه کرامت های دیگر همچون کرامت اخلاقی است.

پس خودتان را دریابید! با خودتان همراه شوید و هم هویت باشید! هویت و ارزش خود را از هیچ چیز، هیچ کس، هیچ رابطه، هیچ عنوان و لقب و هیچ موقعیتی نگیرید و با هیچ چیز و هیچ کس، جز ذات خودتان،  هم هویت نشوید و به هیچ کس یا رابطه یا هیچ چیزی، چسبندگی پیدا نکنید!  موفق و شاد و سربلند باشید!

درس هفتاد و هشتم: خود را در زیر آوارهای تجارب تلخ گذشته، مدفون مکنید که افسردگی، اضطراب و خشم به بار می آورد!

سلام بر همراهان عزیز و گرامی!

بر اساس آموزه های دینی و برابر اصول انسانیت، ما انسان ها باید جایگاه انسانی همدیگر را گرامی بداریم،همدیگر را آن گونه که هستیم، بپذیریم و دوست داشته باشیم، به یکدیگر احترام بگذاریم و حریم یکدیگر را پاس بداریم! ولی با کمال تاسف، در جوامعی که  تربیت دینی یا فرهنگ انسانی، پذیرش، احترام و محبت به دیگران و به ویژه کودکان را در میان مردم نگسترانیده است، ارتباطات بد، مثل غیبت، تهمت، توهین، تحقیر، دشنام، تمسخر و برچسب زدن، که ارتباطی  ضد دینی، غیر انسانی و در نتیجه ظلم و ستم به یکدیگر رواج دارد!

ما باید بدانیم و توجه داشته باشیم که بسیاری  از  اظهار نظرها، ذهن  و نیت خوانی ها، حدس و تخمین ها، ظن و  گمان ها، شک و تردیدها، پیش داوری و  قضاوت ها، بدگویی و غیبت ها، فحش و ناسزاگویی ها، زیر آب زنی  و  خبر چینی ها، متهم نمودن و تهمت زدن ها، تحقیر و کوچک شمردن ها،  نامگذاری های منفی  و نسبت های ناروا دادن ها، انگ و برچسب زدن ها، طرد و نفی کردن ها، تلاش برای حذف و بیرون نمودن ها، مصداق روشن و آشکار ظلم و ستم و تعدی و تجاوزهایی است که در میان ما انسان ها وجود دارد و متاسفانه در فضای زندگی ما به صورت گسترده ای، عادی شده و رواج پیدا کرده است! 

در جوامع و در میان مردم تربیت ناشده ی مکتب انبیا و اولیای الهی، انسان ها،  ارتباطات زهرآگین، تلخ، ناپسند، توهین آمیز، خشونت بار، تخریب گر و شکننده ای را تجربه می کنند و ناخواسته در ذهن و احساس خود ذخیره می کنند! و کم کم با گذشت زمان، زیر خرواری از تحقیرها و توهین ها، مدفون می شوند!!! آنها تا پایان عمر، بسیار کم تحرک، سنگین بار، بدون سرزندگی و نشاط، گیر و  گرفتار، هراسناک و نگران، افسرده و مضطرب زندگی می کنند!

تا از زیر بار سنگین و مشقت آفرین آن تجارب تلخ و دردناک، به در نیاییم، تا آوارهای آن را کنار نزنیم،زندگیمان با رنج و سختی، حسرت و تاسف، غم و غصه، فرسودگی و کندی، خشم و اضطراب همراه خواهد بود! حتی مرور و تمرکز بر تجارب گذشته تلخ و حتی یادآوری آنها، موجب افسردگی و پنجری روانی ما می شود!

بیایید از جهان و زمان عقب نمانیم! باور کنیم که گذشته، واقعا گذشته است پس ما نیز باید از تجارب تلخ گذشته، در گذریم! نباید در قطعه ای از زمان و تجربه تلخش، بمانیم، یخ بزنیم، منجمد و فریز شویم و مدفون گردیم! عجله کنید! حرکت کنید!  زمان کنونی را دریابید!  باور کنید گذشته، در گذشته است؛ پس  با مرور و یادآوری تجارب تلخ آن در هر روز، آنها را زنده نکنید و به این لحظه خودتان نیاورید!

درس هفتاد و هفتم: از ذهن خود بیرون بپرید تا از زندان تاریک و مخوف آن، آزاد و رها شوید!

سلام بر خوانندگان و همراهان کاروان خودشناسی! 

بیشتر انسان ها فکر می کنند که در جهان بیرونی و با واقعیت های آن، زندگی می کنند؛ ولی حقیقت آن است که همه ما در جهانی زندگی می کنیم که با ذهن خود در اندرون خویش ساخته ایم! اغلب ما انسان ها، با جهان بیرون، جز از طریق ذهن خود ارتباطی نداریم! حتی محسوسات ما  از جهان نیز توسط ذهنمان، مورد تفسیر و  تحلیل، افزایش و کاهش، تغییر و تبدیل و .... قرار می گیرد! شما حتما شاهد بوده اید که افراد در مورد دمای هوای یک اتاق، که امری محسوس است، حس های گوناگونی داشته اند؛ برخی آن را سرد، بعضی گرم، افرادی متوسط، عده ای  مطبوع و گروهی آن را  نامطبوع توصیف می کنند! شما در مورد مزه غذا، شور و بی نمک یا کم نمک بودن آن، کیفیت نوشیدنی، زیبایی و زشتی یک منظره نیز تفاوت حس ها و اظهار نظرها را دیده اید و می بینید!

این تفاوت دیدگاه ها در مورد امور غیر محسوس، همانند نیک یا بد بودن آدمها یا خوب و بد بودن عملکرد و کارهای آنان،  بسیار بیشتر و گسترده تر است! برخی از انسانها، یک فرد را تا حد تقدس بالا می برند و از اوتورتیه درست می کنند و عده ای، همان شخص را انسانی کلاهبردار، فریبکار و شالاتن می شناسند!! جالب آن است که همه این افراد، با اطمینان و بسیار محکم می گویند: واقعیت و حقیقت، همین است که من می گویم!!! و بقیه اشتباه می کنند و واقعیت را نفهمیده اند! خداوند در قرآن کریم در این مورد می فرماید: هر دسته و گروه، به آنچه نزد ایشان است، خشنود هستند!!! (مومنون، 53 -روم، 32)
 راز و رمز این اختلاف و تفاوت دیدگاه ها آن  است که تلقی اغلب ما انسانها  از واقعیت ها، بسیار ذهنی، فردی و شخصی است!  اگر چه ما می پنداریم که واقعیت و حقیقت، امری عینی و انعطاف ناپذیر است، ولی چنین نیست؛ بلکه برداشت های ما از آنها، بسیار شخصی و انعطاف پذیر است! آری ما افکار تعلیم گرفته و پنداره های تلقین شده خود را، فرا فکنی کرده و آنها را به جهان بیرون  و افراد آن نسبت می دهیم! سپس آن چه را به بیرون و دیگران نسبت داده ایم، به درون وجود خود می آوریم و درونی می کنیم و خودمان باور می کنیم  که واقعیت همین است و حقیقت چیزی جز این فهم و درک من نیست! و بقیه که مثل من فکر نمی کنند، چقدر ساده، نادان و تا چه اندازه  در اشتباه هستند ! آنها  چرا واقعیت به این روشنی را  نمی بینند؟!  فرد مقابل ما نیز دقیقا همین تصور و احساس را دارد! براستی  واقعیت و حقیقت کدام است؟ 

واقعیت آن است که انسان وقتی پا به عرصه وجود می گذارد با سیستمی نرمال و متعادل، به دنیا می آید. این سیستم باید در سالهای نخست زندگی، حفظ و به طورسالم نگهداری شود! به همین جهت رهبران الهی، به ما فرموده اند: " تا هفت سال نخست، به کودکان امر و نهی نکنید! با آنها همچون آقا و سرور خانه، رفتار کنید! آنها را آزاد بگذارید تا بازی کنند! به آنان احترام بگذارید و آنها را گرامی بدارید!"

متاسفانه در اغلب حوامع بشری، برخلاف توصیه آن رهبران بزرگ انسان شناسی، عمل می شود و از کودکی، تعادل درون و برون، برداشت و واقعیت به هم می خورد و ذهن انسان با  جهان و خودش، رابطه ای غیرسالم و ناصحیح پیدا می کنند! 

اگر در دوران کودکی آسیب دیده باشیم و به دلیل مظلومیت، محرومیت، احساس تنهایی، به ذهن خود پناه برده و به  اوهام خیال پردازی دچار شده باشیم! آن وقت است که ارتباط ما با واقعیت و حقیقت،  گسسته می شود و به طور انحصاری با تصورات، اوهام و خیالات خود، رابطه برقرار می کنیم و آنها را واقعیت می پنداریم! به تعبیر یکی از اندیشمندان معاصر: «هریک از ما در همه ی روابطمان، تصویری را در مورد دیگری در ذهن می سازیم ،همان گونه که طرف مقابل نیز تصویری از ما در ذهن دارد. در نتیجه، "دو تصویر" با یکدیگر در ارتباطند، نه دو موجود بشری.»

بدینسان ما در حصار اندوخته ها و بافته ها و پنداره های  ذهن خود، زندانی می شویم و رنج می بریم، ولی فکر می کنیم  جهان، زندانی است پر از رنج و عذاب! آری بزرگترین و بدترین و قدرتمندترین دشمن ما در درون ماست! دشمن حقیقی ما همان ذهن منفی ماست! زیرا ذهن ما  تندترین انتقادها، مخرب ترین تعارضها، بدترین برخوردها، زشت ترین بی احترامی ها، بی انصاف ترین داوری ها، بی رحمانه ترین درهم کوبیدن ها و سخت ترین مجازاتها را نسبت به ما اعمال می کند! 

اکنون که این وقعیت را دریافتید و از این حقیقت آگاه شدید، از زندان ذهنی خودساخته و تلقین شده خودتان، بیرون بپرید! شما یک موجود ذهنی نیستید! شما یک موجود واقعی و حقیقی هستید! پس با همه تصورات خودتان در مورد خودتان خداحافظی کنید و به خودتان، آری به خود واقعیتان سلام کنید و با خودتان، آری خود واقعیتان تماس بگیرید! ذهن خود را تبدیل به دوست خود کنید! جهان درون خود را آیینه جهان واقعیت، قرار دهید! کمی به خوبی های خود، دیگران و جهان که تا به حال فیلتر کرده و نمی دید، بنگرید و لذت ببرید! 

در مرحله بعد نیز  از تصور و برداشت ها، قضاوت و پیش داوری های خود نسبت به دیگران نیز دست بردارید! تا بتوانید با خود آنان آشنا شوید و با واقعیت و حقیقت آنها  تماس بگیرید! آن وقت در می یابید که خود شما، دیگر انسانها و همه اجزای جهان هستی، چقدر زیبا و پذیرفتنی هستند! نه موجب رنج و عذاب!  آن وقت دست از تعارض با خود و دعوا و درگیری با دیگران نیر بر خواهید داشت و از زندان پر رنج و عذابی که برای خود در درون خود و برای اطرافیان و دیگر انسانها،  بر پا کرده اید، خلاص می شوید! ان شاء الله. موفق باشید!

درس هفتاد و ششم؛ بر نقاط ضعف خود و امور منفی زندگیتان، تمرکز نکنید! واقعیت نگر باشید!

سلام بر همراهان خوب و نیک اندیشم!

می دانیم که دانا شدن، توانا شدن و  رشد یافتن در  انسان، به صورت تدریجی، صورت می پذیرد! به همین جهت انسان، در طول زندگی خود، سخنانی می گوید یا کارهایی می کند یا تصمیماتی می گیرد که در مرحله بعد، آن را سخن و رفتاری خطا، اشتباه، گناه و بزهکاری می داند و از آن گفتار و کردار، شرمنده و پشیمان است!!!!

در این صورت است که دانایی و رشد، به جای آن که موجب خوشحالی، بالندگی  و شادابی ما گردد، اگر بر نقاط ضعف خود و امور منفی زندگیمان، خواه مربوط به گذشته باشد یا مربوط به هم اکنون، تمرکز کنیم، ما را دچاراحساس بد بودن، احساس گناه، احساس حزن و غم، احساس افسردگی و  اضطراب، کاهش اعتماد، حرمت و عزت نفس و در نتیجه روان رنجوری می کند و در منش و شخصیت، درون و برون ما، اختلال ایجاد می کند؛  اختلالاتی که  در گفتار و رفتار، اهداف و آرزوها، احساسات و ارتباطات ما، قابل مشاهده است!!!

ما اولا: باید باور کنیم که موجودی کامل،معصوم، بدون خطا و اشتباه نبوده، نیستیم و نخواهیم بود و هر لحظه ممکن است دوباره اشتباه کنیم!

ثانیا: باید بدانیم که ما عین افکار، گفتار و کردار خود در یک مقطع زمانی نیستیم و نخواهیم ماند؛ خواه آنها نیک و خوب باشند یا بد و زشت!

واقعیت آن است که شما در هر دورانی از زندگی خود، افکار، سخنان، رفتار و تصمیمات خوب و بد، زیبا و زشت داشته اید و به یقین، تعداد تصمیمات، سخنان و کارهای خوب شما از اشتباهات شما، بسیار بیشتر بوده است!!  پس چرا شما به این واقعیت روشن، توجه نمی کنید یا آن را فراموش می کنید یا آن را نادیده می گیرید؟! راستی چه فرقی بین سخن یا کار خوب و بد شماست که شما بر سخن و کارهای بد خود، تمرکز کرده و خودتان را عین همانها می بینید؟ چرا شما خود را عین سخنان، کارها و تصمیمات خوب و درست خود که بسیار بیشتر است، نمی بینید؟

آری اشکال این است که ذهن و احساس شما بر نقاط ضعف، بدی ها و امور منفی زندگیتان، تمرکز کرده و در آن نقطه، منجمد و فریز شده  است. به همین جهت خوبی ها و امور مثبیت زندگیتان را فیلتر می کند و نمی بیند، یا آنها را کوچک و کم و بی اهمیت می شمارد!!!!!

ثالثا: راه درست برخورد با اشتباهات گذشته، توبه و در صورت امکان، جبران است؛ نه غصه خوردن، افسرده شدن و با اضطراب زندگی کردن!!! این ها نه گذشته را تغییر می دهد و نه اشتباهات گذشته شما را بازسازی می کند و نه آب رفته را به جو باز می گرداند و نه سودی برای زندگی کنونی شما در بر دارد! بلکه برای شما زیان آور است؛ چون تخریب کننده حرمت و عزت نفس است که محور انسانیت، اخلاق و معنویت آدمی  است!!!

پس بیدار شوید! واقعیت نگر و حقیقت بین باشید! بر اشتباهات گذشته و نقاط ضعف خود تمرکز نکنید و در یک نقطه منفی، منجمد و فریز نشوید!! خوبی ها و نقاط قوت بسیار زیادتر خود را نیز ببینید! خود را عین آن ضعف ها نپندارید! اعتماد و عزت نفس خود را تخریب نکنید!  اگر از زشتی کار گذشته خود آگاه شده اید و اکنون ناراحت و پشیمانید، خوشحال باشید که آگاه شده اید و از زشتی فاصله گرفته اید و آن را بد تلقی می کنید؛ پس معلوم است که داناتر و بهتر شده اید. رسیدن به مرتبه بالاتر از علم و عمل، همواره باید شادی و خوشحالی، شور و سرور در شما ایجاد کند نه غم و حزن! اگر واقعا متوجه خطا و اشتباه خود شده اید، چرا وقت خود را صرف غم و غصه می کنید، به توبه رو آورید و  تا حد ممکن به جبران گذشته بپردازید و کار نیک انجام دهید آنچه می تواند به شما کمک کند، این است، نه غم و غصه خوردن! پس نیرو، انرژی، شور و شعف، خوش حالی و شعف، وقت و  فرصت امروز را به خاطر تمرکز بر خطاهای پیشین، نابود نکنید! که خود خطا و اشتباهی غیر قابل جبران است! موفق باشید!

درس هفتاد و پنجم: گمشده شما در بیرون از شما نیست؛ به دنبال یافتن خود باشید تا در درون خود، خداوند و دین فطری را نیز بیابید!!

سلامی چو بوی خوش آشنایی! حالتون خوبه؟ 

بدون شک انسان تا خود را پیدا نکند، نا آرام و بی قرار است! کسی که خود را گم کرده، هیچ چیز را پیدا نکرده است، حتی اگر خیال کند که چیزهای زیادی را پیدا کرده و دارا شده است. اساسا چگونه ممکن است کسی که خود را در نیافته، بتواند چیزهای دیگر را دریابد؟ نکته اساسی آن است که دریافت  اشیا و افراد بیرونی، خلا درونی را پر نمی کند! آری!  یافتن هیچ چیز و پیدا کردن هیچ کس دیگر، نمی تواند جایگزین یافتن خود گردد. حتی در مورد ایمان به خداوند نیز چنین است؛ زیرا تا خود را در درون خود، درنیابی و پیدا نکنی، خداوند را نیز در نمی یابی! مطمئن باشید معرفت مفهومی و ذهنی خداوند، اگر چه خوب، لازم و مفید است، ولی کافی نیست و  آرامش عمیق و  درونی به ارمغان نمی آورد!!!

 شما خودتان نیز تجربه کرده اید که شناخت ذهنی و  ایمان بیرونی، ظاهری و تظاهری، به شما امنیت و آرامش نمی بخشد؛ بلکه در شما،  استرس و اضطراب مضاعف، ایجاد می کند!  به همین جهت، قرآن کریم،  ما را به  ایمان قلبی  به خداوند، فرا خوانده ا ست! (شعراء، 89)

  آری! اساسا انسان گمشده ای جز خود ندارد؛ زیرا وابستگی و  پیوستگی درونی انسان به خداوند، به گونه ای است که اگرخود را به طور کامل و کافی، دریابد، خداوند را نیز به صورت حضوری دریافته و دارای  ایمانی قلبی به خداوند می شود!  زیرا اگر خودش را به واقع دریافت، خدایی که مقوم وجود اوست، را نیز دریافته است. خداوند متعال می فرماید: ما نشانه های خود را در آفاق و در درون جان خودشان، به آنها می نمایانیم تا روشن شود که خداوند حق است! )(سوره فصلت، آیه 53) پیامبر  نیز فرمود: هر کس خود را بشناسد، خداوند را نیز شناخته است!  (امالی سید مرتضی، ج1، ص 198)نه آن که بعد از شناختن خودش، خداوند را می شناسد!

بدینسان درک ذهنی و دریافت مفهومی  و شناخت حصولی خداوند متعال، گر چه لازم و نیکو است، ولی برای دستیابی به امنیت و آرامش درونی، کافی نیست. به همین جهت در ادیان و مذاهب گوناگون، بسیاری از افراد، با  آن  که ظاهرا  به خداوند،  ایمان دارند،  ولی دچار سردرگمی، بی قراری، ترس، استرس، اضطراب و احساس خطر هستند!

دین واقعی، در درون فطرت آدمی نهاده شده است. به همین جهت خداوند متعال می فرماید:  تمام توجه خود را به دین که سازگار با وجود توست متوجه کن! همان فطرت الهی که همه مردم را بر آن آفریده است و هیچ تغییر و تبدیلی در آن نیست! این است همان دین استواری بخش!  ( سوره روم ، آیه 30)

آری! آدمی تا خود را  پیدا نکند و در درون خویش، خودش را درنیابد و پیدا نکند، خدا و دین را  به صورت  قلبی در نمی یابد و تا خدا و دین  را به صورت حضوری و باور قلبی  درنیابد، آرامش نخواهد داشت و بی قرار است!  اما اگر کسی خودش  را پیدا کرد و دریافت، آرام می گردد و احساس امنیت و ثبات پیدا می کند؛ چون  خداوند را نیز با ایمان قلبی، در می یابد و دین فطری را به عنوان راه زندگی در می یابد!  بر این اساس، گمشده انسان خود اوست نه شی یا فرد دیگری!! انسان بری رهیابی، محتاج آگاهی از درون خویشتن است!

پس به دنبال خودتان بگردید و تلاش کنید خودتان را پیدا کنید تا آرام شوید و امن و ایمن گردید!  امام علی(ع) استاد بزرگ خودشناسی و معنویت، می فرماید: درشگفتم از کسی که هر چه را  گم  می کند، در جستجویش  بر می آید، ولی خودش را گم نموده و در جستجوی  خود بر نمی آید و  به دنبال پیدا کردن خویش نیست!!!! () موفق باشید!