سلام بر شما یاران همراه!
ما انسان ها معمولا در ارتباطات خود با یکدیگر، سخنی می گوییم یا کاری انجام می دهیم که همدیگر را اذیت و آزار داده، موجب رنجش و دل آزرده گی یکدیگر را فراهم می کنیم!!
این آزارها، رنجش ها و دل خوری ها، در درون ما زباله های ذهنی و عاطفی، ایجاد می کند و به ویژه در شرایطی که ابراز آن ممکن نباشد، در وجود ما ذخیره می شود و موجبات فشار روانی، اضطراب مزمن و ناراحتی روانی ما را پدید می آورد.
همان گونه که هر روز زباله های تولید شده در فضای خانه خود را تخلیه کرده، آن را بیرون می گذاریم تا محیط زندگیمان را نیالاید و ویروسی و بدبو نسازد، همین طور باید زباله های ذهنی و عاطفی تولید شده را هر روز از درون خود تخلیه نموده، به بیرون پرتاپ سازیم تا محیط درونی زندگی روانی ما را آلوده نسازد و گرنه انباشت این زباله ها در درون، ما را به هلاکت، می افکند!
بر این اساس، هر شب قبل از خواب، زباله های عاطفی تولید شده در آن روز را با بخشودن دیگران و پاک کردن آن زباله عاطفی از خاطره و ضمیر خود، خویش را آزاد و رها سازید.
سلام بر همراهان کاروان خود آگاهی!
در زندگی انسان، موقعیت های ناخوشایندی وجود دارد یا در آن حوادث و اتفاقات نامطلوبی شکل می گیرد که آدمی تلاش می کند آنها را از خود و دیگران پنهان سازد؛ خودش از بیان آن خودداری نموده و سعی می کند از اطلاع یافتن دیگران، تا حد ممکن جلوگیری کند! این بخش از زندگی را "بخش خاکستری زندگی" می نامند و بخش مهمی از انرژی انسان، برای نگه داری و مخفی سازی آن صرف می شود!
از سوی دیگر، بخش خاکستری زندگی باعث می شود انسان همواره با خود اصلی و منش خویش تعارص پیدا کند و درگیر شود و از نقاب های رنگانگ و مکانیسم های دفاعی گوناگونی که آن موارد نامطلوب را می پوشانند، استفاده نماید.
از آن پس، احساس نفاق و بد بودن درونی و تظاهر نمودن بیرونی هم به انسان دست می دهد و روز به روز، از اعتماد به نفس، حرمت و عزت نفس انسان می کاهد! به همین جهت هر چه وسعت بخش خاکستری زندگی انسان بیشتر و گسترده تر باشد، احساس آرامش و خشنودی انسان در زندگی کمتر است!
بدینسان هر چه فاصله بین منش درونی و حتی خودپنداره و تصویر ذهنی و احساسی ما از خود و بین نقاب ها و تظاهر ها و شخصیت بیرونی شما بیشتر باشد، احساس آرامش و نشاط شما کمتر می گردد!
برای حل مسکل ، در گام نخست، باید خود را نزد خود آشکار کنید و نزد خودتان نقاب ازچهره خودتان بردارید و دست ازسانسور و انکار و طرد خود و بخش خاکستری رندگی خود بردارید و خودتان را با آن حوادث ناگوار بپذیرید.
سپس از این به بعد، شفاف و بلورین زندگی کنید؛ از انجام هر کار و گفتن هر سخنی خودداری کنید که مجبود هستید آن را از دیگران مخفی و پنهان کنید و اگر کسی مطلع شد و پرسید، شرمنده نشوید و مجبور نباشید آن را انکار یا توجبه کنید؛ زیرا شفافیت همچور بلور بودن، یکی از مولفه های شادابی، احساس آرامش و رضایت از زندگی است!
سلام بر شما همراهان و عزیزان گرانقدر!
انسان از خانواده، والدین و محیط فرهنگی خود، راه و روش ابراز احساسات خود را می آموزد! او با دیدن صحنه های گوناگون ابراز احساسات والدین و دیگر اعضای خانواده، کم کم ، از آنها زمان، موقعیت، راه و روش ابراز احساسات را می آموزد!
این آموخته ها به وجودش،قالب خاصی می زند و اگر والدین، آسیب دیده باشند، او نیز همچون آنها عصبی، زودرنج و پر توقع می شود. آستانه تحمل پایینی دارد و لذا از شناخت حقیقت باز می ماند و به خیال گرایی، اوهام و توهمات فرسایشی دچار می گردد.
اکنون که بالغ و عاقل شدید باید خود را قالب خوردگی، شرطی شدگی، به طور اتوماتیک واکنش نشان دادن، نجات دهید و آرامش را به زندگی خود باز گردانید! پس آستانه تحمل خود را بالا ببرید و زود رنجی خود را کنار بگذارید. موفق باشید.
سلام بر همراهان و یاران عزیز کاروان خودشناسی سلام بر شما!
با کمال تاسف، بسیاری از ما به دلیل آسیب های دوران کودکی، از خودمان، بیگانه شده ایم؛ نه تنهاخودمان را به عنوان سرمایه اصیل و اصلی خود نمی شناسیم و جدی نمی گیریم؛ بلکه با خودمان تضاد و درگیری پیدا کرده، چه بسا به انکار، نفی، سرکوب، سانسور و طرد خود مشغول شده ایم و به جای تنها سرمایه اصلی خود، پول، مدرک، شهرت، محبوبیت، مقام و موقعیت اجتماعی را جایگزین نموده و سرمایه خود می پنداریم!
واقعیت و حقیقت آن است که آن که در دنیا،لذت و رنج می برد و به جهان آخرت می رود و جاودانه، در نعمت یا عذاب الهی، زندگیش تداوم می یابد، خود ما هستیم؛ بر این اساس تنها سرمایه واقعی و حقیقی هر یک از ما، خود ما هستیم.
متاسفانه خیلی از افراد، دارایی و توانایی های جسمی و اجتماعی، پولی و اقتصادی، اخلاقی و معنوی را سرمایه اصلی خود می پندارند و با آن هم هویت شده، همه وقت و عمر خود را برای حفظ و افزایش آن، سپری می کنند؛ ولی اگر به دقت بنگریم به خوبی در می یابیم که تنها سرمایه واقعی انسان، خود او ست! همه دارایی و توانایی فردی و اجتماعی، فضایل و اکتسابات علمی و عملی نیز تا آنجا که جز وجود و منش ما شده باشند، سرمایه ما محسوب می شوند!
بدون تردید، این جهالت، انحراف، تغییر، تبدیل و جایگزینی، ما را از درون، تهی، خالی، فقیر و ناتوان کرده، به خلا باطنی و فقر ذاتی، روانی و عاطفی و در نتیجه به ناآرامی و استرس، به روان پریشی و روان رنجوری، مبتلا می کند، به همین جهت همه ما می بینیم که هر قدر سرمایه اقتصادی، یا محبوبیت و مقام اجتماعی ما افزایش یابد، امنیت، آرامش ، احساس خوشبختی و نیکی در ما کاهش می یابد و مضطرب تر و نا آرامتر، می شویم!!
به دیگر سخن هر چه در بیرون، پول و شهرت بیشتری به دست آوریم، فربه تر شده و بیشترباد کنیم و نظر دیگران را بیشتر جلب کنیم و چشم گیر تر شویم، بیشتر از خود فاصله گرفته، از خود بیگانه تر شده و در درون، ضعیف تر و لاغرتر شده، بیشتر از چشم خود بیشتر می افتیم! زیرا سرمایه های عارضی و پنداری، بدلی و تقلبی، هرگز جای سرمایه های ذاتی و حقیقی، اصلی و اصیل را نخواهند گرفت! و سرمایه های اقتصادی و دارایی های اجتماعی، هر گز خلا فردی و باطنی را پر نخواهد کرد!! و آشنایی با علوم و افراد و اشیای دیگر،هرگز درد «از خود بیگانگی» را معالجه نمی کند!
پس بیایید خود را به عنوان تنها سرمایه اصلی و اصیل خود، جدی بگیریم ! به خود بپردازیم؛ علاج دردهای خود را جدی بگیریم و بهبود و تعالی خود را در دستور کار خود و مهمترین وظیفه اصلی خود قرار دهیم؛ خودرا آری خودمان را افزایش دهیم که برترین ثروت، غنای نفس و والاترین و بهترین عمل، عمل برای بهبود و تعالی خویش و مفیدترین و موثرترین شهرت، شهرت نزد خود است! مولوی چه زیبا به ما هشدار می دهد و نسبت به «از خود بیگانگی» هشیار می سازد:
در زمین دگران، خانه مکن کار خود کن کار بیگانه مکن
کیست بیگانه؟ تن خاکی تو! کز برای اوست غمناکی تو!
تا تو تن را جرب و شیرین می دهی گوهر جان را نیابی فربهی
افزون بر آن، برخی کاملا از خود غافل شده یا فرار نموده و تغافل می کنند؛ آنها بیشتر وقت و همت و ذهن و احساس خود را صرف دیگران می کنند و بیشتر از خود، برای دیگران نسخه می پیچند و برای درمان دردهای اخلاقی و معنوی آنان، تلاش و اصرار می کنند و حتی برای تغییر دادن و اصلاح آنها، به آنها پرخاش کرده و دست به خشونت می زنند!!! گویی آنها پنداشته اند که همه وظیفه آنها پرداختن به دیگران است و اصلا نسبت به خود وظیفه ای ندارند! چه خیال باطل و چه انحراف بزرگی!
کمی از دیگران و نزدیکان خود فاصله بگیرید! « از خود بیگانه» شدن و به ویرایش و پیرایش دیگران، مشغول بودن را متوقف کنید! به خود بازگردید! ذهن خود را از معطوف شدن به بیرون و افراد دیگر، باز دارید! و آن را به درون و به خویشتن، معطوف دارید! چرا از مواجهه، آشکارسازی و اصلاح خود که وظیفه و رسالت شماست، فرار می کنید و به امور دیگران که وظیفه و رسالت آنان است، سرک می کشید، دقت می کنید، آسیب شناسی، نسخه پیچی، فضولی، دخالت و حتی نظرات خود را تحمیل می کنید! براستی چرا خودتان را آسیب شناسی نمی کنید؟ چرا برای خودتان نسخه ای نمی پیچید؟ چرا بر تغییر و اصلاح خود، اصراری ندارید و هیچ برنامه ای را تحمیل نمی کنید؟ ولی نسبت به همسر، فرزند، همکار و دیگران، این همه وقت صرف می کنید؟ فضولی و دخالت می کنید؟ چطور دیگران به حضور و راهنمایی و دخالت و اصرار شما برای اصلاح خود، نیاز دارند ولی خودتان، نیازی به حضور و دقت و ویرایش خودتان ندارید!!!! راست بگویید آیا به خودشیفتگی و خودگزینی و خودپسندی، دچار شده اید یا از اصلاح خود مأیوس شده اید یا اصلاح خودتان را وظیفه دیگری می پندارید یا فکر می کنید نقص و عیب، امور و کارهای شما، خود به خود، درست می شود!!
فرار از پرداختن به امور خویش ولی پرداختن بسیار به امور دیگران، بس است! کافی است! بیشتر به خود بپردازید! اصلاح خود را اولویت اول زندگی خود قرار دهید. اتفاقا راه اصلاح دیگران هم همین است! نه آنچه شما مشغول آن هستید! موفق باشید!
سلام بر یاران و همراهان عزیز کاروان خودآگاهی! حالتون چطوره؟
از مباحث گذشته روشن شد که بیشتر ما انسانها، به دلیل آسیب های دوران کودکی، از خودِ واقعی و حقیقی خود، بیگانه شده و با خودِ اصلی مان، ارتباطی نداریم؛ بلکه فقط با هویتی که از خود در درون ذهنمان، تعریف کرده ایم، در ارتباط هستیم! یعنی با تصوراتی که از خود و در مورد خود داریم، ارتباط داریم و احساس ارزشمند بودن خود را از آن به دست می آوریم!
ما باید بدانیم که ریشه بهداشت و سلامت، اساس احساس عزت و حرمت و سرچشمه نشاط و شعف روح و روان آدمی، برخورداری از یک هویت نیک، خوب، مطلوب، پذیرفتنی و دوست داشتنی، نزد خود است و بدینسان ریشه ضعف اعتماد به نفس، نداشتن احساس عزت و حرمت و سرچشمه غم و غصه، ترس و نگرانی، خشم و ناسازگاری، دعوا و پرخاشگری، داشتن یک هویت بد، زشت، کریه، نامطلوب، ناپذیرفتنی و غیر قابل دوست داشتن نزد خویشتن است! اکنون، وقت رسیدگی به این ریشه، فرا رسیده است! کاری ژرف و سخت! آیا آماده اید؟
راستی آیا شما تا کنون در مورد هویت خود، فکر کرده اید؟ چقدر با هویت خود آشنا هستید؟ شما آری شما، هویت خود را از چه منبعی گرفته اید؟ آیا از خود پرسیده اید که با چه چیزهایی، هم هویت شده اید؟ و چرا؟ اساسا شما، چگونه هویت خود را در درون خود برای خود تعریف کرده اید؟
همه ما باید ببینیم که خود را نزد خود چگونه تعریف کرده ایم؟ و آن تعریف را از کجا و از چه کسانی گرفته ایم؟ شما باید دقت کنید که هویت و ارزش فردی خود را از چه چیزی یا چه شخصی می گیرید؟ اصلا شما ارزشمند بودن خود را به خاطر چه چیزی می دانید؟
بسیاری از افراد، هویت و ارزشمندی خود را از امور بیرونی به دست می آورند؛ به عنوان مثال، برخی هویت و ارزشمندی خود را از زیبایی، درشتی و قدرتمندی بدن، شیک بودن لباس، مدل ماشین و وسعت خانه خود می گیرند و عده ای آن را از نام و نشان خانواده، طبقه اجتماعی، مدرک، شغل، درآمد و ثروت، موفقیت ها، مدال ها، روابط با شخص خاص یا موقعیت، محبوبیت و شهرت اجتماعی خود یا خویشاوندانشان به دست می آورند!!! برخی هویت و ارزشمندی خود را با دیدگاه، گفتار و رفتار دیگران نسبت به خودشان، تعریف و باور کرده اند!!!
واقعیت این است که این امور بیرونی، فقط نقش ها، داشته ها و متعلقات ما هستند نه هویت و عامل ارزشمندی ما! باید از آنها لذت برد ولی نباید با هیچ کدامشان هویت خود را تعریف کرد یا هم هویت شد! زیرا همه اینها آری همه این گونه امور، در معرض تغییر و فراز و فرود و کم و زیاد شدن هستند و در نتیجه دایما هویت شما را در درونتان، دستخوش تغییر و احساس فراز و فرود قرار می دهد و اگر یک روز حالتان به خاطر افزایش یکی از اینها خوب است، در همان روز یا در روزهای بسیار دیگری از کاهش یکی دیگر از همان ها بد و متزلزل و به هم ریخته است!
هویت و عامل ارزشمندی ما فقط و فقط، از ذات و از وجود خودمان برمی خیزد و ریشه می گیرد؛ همان ذات و وجودی که خداوند به ما ارزانی داشته است نه هیچ کس و هیچ چیز دیگر! حتی افکار و دیده گاه ها، احساسات، آرزوها، صفات مثبت و منفی، نیز که از امور درونی ما هستند، هویت ما را شکل نمی دهند؛ چون این گونه امور درونی نیز دایما در معرض تغییر و رفت و آمد و کم و زیاد شدن هستند!
آری ما اشتباه گرفته ایم! آن هم چه اشتباه بزرگی! ما نقش ها، داشته ها و متعلقات خود و یا حتی دیدگاه و داوری دیگران رامتعلق به آنهاست و اصلا ربطی به ما ندارد اگر چه در مورد ماست، را از بیرون و ذهن دیگران گرفته ایم، آن را به درون خود برده و درونی کرده و متاسفانه آن را هویت خود پنداشته ایم!!!! و یا با آن امور بیرونی یا حتی با دیدگاه و قضاوت های اغلب غلط دیگران، خود را هم هویت کرده ایم و هویت واقعی خود پنداشته ایم! و به همین جهت نزد خود، نامطلوب و ناپذیرفتنی جلوه کرده و می کنیم! و نمی توانیم خود را دوست بداریم!!!!!
حقیقت آن است که انسان از کرامت ذاتی، ارزشمندی انسانی و الهی و عظمت و شکوه وجودی ژرف و عمیقی برخوردار است! این یک ادعا نیست؛ بلکه برآیند آموزه های عمیق وحی آسمانی، مطالعات عمیق علوم گوناگون بشری و تجارب فردی هر کدام از خود ماست! خداوند در قرآن کریم به صراحت می فرماید: لقد کرمنا بنی آدم و.....؛ ما فرزندان آدم را کرامت داده ایم و گرامی داشتیم و آنها را در خشکی و دریا، حمل نموده و از نعمت های پاکیزه، روزی داده ایم و آنها را بر بسیاری از آفریده های خود، برتری بخشیده ایم! برتری بخشیدن خاصی! (اسراء، آیه 70) پس تنها با خودتان آری فقط با خودتان، هم هویت باشید نه با بیگانه!
تنها ره رهایی ریشه ای از مشکلات عمیق عاطفی و روانی ، بررسی، بازنگری و بازتعریف هویت و عامل ارزشمندی خودمان است! بدون شک، تا زمانی که شما، هویت خود را از امور بیرون یا امور متغییر درونی بگیرید، هویت اصلی و ذاتی خود را نادیده گرفته اید و از خود اصلی تان،یعنی از ذات و وجود و عامل ارزشمندی واقعی تان بیگانه شده اید! و کسی که از خودش از ذاتش و سرمایه اصلی ش، بیگانه است، فقیر و دست خالی است و چون خود را از دست داده است، احساس خلا وجودی می کند، احساس سر در گمی می کند و دنبال گمشده ای می گردد که آن را نمی شناسد! او نمی داند که به دنبال خودش، وجودش و ذاتش یعنی دنبال همه سرمایه اش می گردد! راستی کسی که خود را ندارد، چه دارد؟ و کسی که خود را پیدا نکرده، چه چیزی را پیدا کرده است؟
بیایید کلام الهی را باور کنیم و گرامی داشت همیشگی خودمان توسط زمین و آسمان را که هر روز تجربه می کنیم، انکار نکنیم و نادیده نگیریم و کرامت ذاتی خود را دریابیم و هر یک از قبول کنیم که: من هم همانند هر انسان دیگر، ذاتا ارزشمند هستم! تا بتوانیم با سرمایه درونی و با هویت اصلی و ذاتا ارزشمند خود، زندگی کنیم و از سردرگمی، کلافه بودن، غم و غصه، ترس و اضطراب، خشم و پرخاش نجات یابیم و با اکتساب و جذب ارزشهای حقیقی و واقعی نیز بپردازیم و سرمایه خود را شکوفا و افزونترکنیم! احساس و دریافتن کرامت ذاتی، اساس و پایه، همه کرامت های دیگر همچون کرامت اخلاقی است.
پس خودتان را دریابید! با خودتان همراه شوید و هم هویت باشید! هویت و ارزش خود را از هیچ چیز، هیچ کس، هیچ رابطه، هیچ عنوان و لقب و هیچ موقعیتی نگیرید و با هیچ چیز و هیچ کس، جز ذات خودتان، هم هویت نشوید و به هیچ کس یا رابطه یا هیچ چیزی، چسبندگی پیدا نکنید! موفق و شاد و سربلند باشید!