داستان زندگی

علی محمدی

داستان زندگی

علی محمدی

درس هفتاد و سوم: اگر احساس نا ایمنی در شما تثبیت شده است، آن را ریشه یابی و تخلیه کنید تا ایمن شوید!

سلام بر همراهان عزیز و گرامی ام! حالتون چطوره؟ 

جهان هستی، پر از امنیت است، اگر چه خطرات و سوانح طبیعی، بیماری و مرگ نیز وجود دارد و  جزیی از همین زندگی سراسر ایمن است! بدن آدمی هوشمند آفریده شده و خود را در برابر بیماریها، واکسینه می سازد و  به هنگام آسیب دیدگی، ترمیم می تماید!

در نظام ذهنی و احساسی انسان نیز احساس امنیت گسترده و حالت  ایمنی فراگیری، به طور فطری و غریزی، قرار داده شده است. آری کودک  انسانی، جز در موارد نتدر و استثنایی، با احساس امنیت و حالت ایمن بودن، متولد می شود!

با کمال تاسف، بسیاری از پدر و مادرها، به دلیل نا آشنایی با روش صحیح تعلیم و تربیت، به خیال حفظ و مراقبت کردن از فرزند خود یا برای کنترل و مدیربت و برقراری نظم و انضباط در خانه، فرزند خود را می ترسانند! کتک می زنند! ناسزا  می گویند و توبیخ می کنند!  با  موجودات نامرئی و غول و اژدها و حیوانات، تهدید می کنند! یا به شوخی و حضور یک باره و ناگهانی و غافلگیر کردن فرزندشان، او را به وحشت می افکنند! یا با تعریف داستانهای هراسناک و  به نمایش گذاشتن فیلمهای ترسناک، جهان را سراسر خطر و نا امن جلوه می دهند! و افراد دیگر را دشمن و دزد و بد!

علاوه بر آن، حوداث و وقایع عادی و  طبیعی مثل بیماری و مرگ، تصادف و  زلزله، همچنین تجربیات تلخ زندگی همانند رهاشدگی، آزار و اذیت همکلاسی ها، تحقیر معلمان  و نیش و حرف و قصه مردم، دست به دست هم می دهند و از یک فرد سالم، شخصیتی ناایمن، وحشت زده، دلواپس، بی قرار، منتظر حادثه و شنیدن خبر بدمی سازد!!

اکنون باید وضع روحی خودتان را بررسی کنید؛ اگر شما دارای شخصیتی  نا ایمن شده اید، اگر احساس نا امنی، دلشوره، استرس و  اضطراب هستید،  اگر دائما می ترسید و منتظر حادثه بد و خبر ناگوار هستید، اگر خود را بد و  زشت می دانید و همواره نگران آن هستید که کسی از باطن شما باخبر شود، اکنون وقت آن است که به ریشه یابی بپردازید و علت این ذهنیت و احساس  نا ایمنی را در دوران کودکی یا تجربیات تلخ خود پیدا کنید!

سپس گفتگو با خویشتن را آغاز کنید و به تخلیه احساس نا ایمنی  از درون خود اقدام کنید!  تا  احساس ایمنی کنید! چون واقعا همه جهان ، امن و امان و ایمن است! شما خوب هستید و دیگران نیز! احساس  امنیت ، درونی است نه بیرونی؛  احساس  نا امنی، برخاسته از  توهم و خیال و ذهنیت و عواطف جریحه دار شماست! که قابل تخلیه و  بازسازی است!  پس آن قدر تلاش کنید تا به امنیت درونی پایداری  دست بیابید! ان شاء الله. موفق باشید!

درس هفتاد و دوم: من ذهنی یا پنداره های شما در باره خودتان، ریشه سلامت یا بیماری عاطفی شماست؛ آن را بهسازی و بازسازی کنید!!

سلام بر یاوران کاروان خودآگاهی!

انسان، موجودی است واقعی و حقیقی که همواره به خود، آگاهی دارد؛ بلکه می توان گفت؛ واقعیت انسان، همان آگاهی است! فیلسوفان این نوع آگاهی از خویشتن را که همیشگی است، «علم حضوری» به خویشتن  می نامند!  این آگاهی از خود با صورت سازی ذهنی و از طریق مفاهیم و معنای واژگان نیست! بلکه از طریق حضور هر انسان نزد خویشتن و درک خود، به دست می آید!  این علم حضوری، خدادادی، طبیعی و عادی است و راه مراقبت و حفاظت از خود و زمینه تصمیمات درونی صحیح است!

علاوه بر آن، انسان دارای نوعی آگاهی نسبت به خود است که از طریق مفاهیم و صورت سازی ذهنی به دست می آید!   فیلسوفان این نوع آگاهی از خود را «علم حصولی» به خود، می دانند!! ولی روانشناسان،  این  نوع نگرش برخاسته از الفاظ  و واژگان و مفاهیم ، نسبت به خود را،  «خودپنداره» یا «خودانگاره» می نامند!! 

می دانید که کلمات و واژه هایی که ما در هر فرهنگی به کار می بریم و دارای معنای خاص و بار مثبت و منفی است ، باعث می شود که ما صورتی از آن، در ذهن خود بسازیم  و به واسطه آن صورت ذهنی، مطالب را درک کنیم!!

اگر در دوران کودکی، آسیب نبینیم، علم حضوری به خویشتن، با هدایت فطری و غریزی درونی و با استفاده از وحی الهی و رهنمایی پیامبران و اولیای الهی،زندگی خوب، شاد و نیکی برای ما فراهم می سازد! اما اگر در دوران کودکی مورد آزار و اذیت  قرار بگیریم، به  توهم و خیال بافی های ذهنی پناه می بریم!!! مثلا اگر به ما برچسب و انگ بزنند و لقب تنبل، بی عرضه، بد، زشت، شلخته و .... بدهند، یا مورد داوری های منفی، بازخواست، نقد، ناسزا، سرزنش و توبیخ  قرار بگیریم!، با این واژه های منفی، در ذهن خود برای خودمان، صورتی زشت و بد و  پنداره هایی منفی، درست می کنیم! که منشا و ریشه همه تلخی های زندگی ما می گردد.

همچنین اگر ما در کودکی به حال خود رها بشویم و مورد بی توجهی قرار گیریم ،نوعی احساس بی ارزشی و تنهایی، در عواطف ما نهادینه می گردد و زیربنای شکل گیری خودپنداره ای منفی در ما می شود!

مشکل از جایی شروع می شود که کم کم، به صورتی آرام  و بدون سر و صدا و به تدریج، خود اصلی و واقعی که به صورت حضوری به خودش، آگاهی داشت؛ بلکه خودش عین همان آگاهی بود، فراموش و گم می شود و  ارتباط ما با آن قطع می گردد و من ذهنی که ساخته ذهن خودمان است، جای آن را به طور کامل می گیرد!! کار به جایی می رسد که ما فکر می کنیم که همان من ساختگی ذهنی هستیم!!!!!  از این پس، ما با سایه و  برچسب ها و مفاهیم و القاب ذهنی در مورد خودمان، سر و کار داریم نه با خودمان؛ یعنی با من ذهنی مان  نه با من واقعی مان!!!!!!!!!

با کمال تاسف، از  آنجا که اغلب خودپنداره های ما انسان ها، نسبت به خودمان، منفی و سرشار از مفاهیم و صورت های زشت و صفات ناپسند نسبت داده شده توسط دیگران است، بیشتر افراد نسبت به خودشمان، بدبین، بی محبت، گاه دارای حس خشم و تنفر از خود هستند که منشا تمام بیماری های عاطفی، بدگویی درونی و بدرفتاری نسبت به خود می باشد!

اکنون که بالغ و بیدار شده ایم و برای آگاهی بیشتر از وضع خود، تلاش می کنیم،  در نخستین گام  باید، به بررسی اوضاع خود بپردازیم، چنانچه دچار پنداره ای  منفی در مورد خود هستیم؛

اولا: باید بدانیم و باور کنیم که آن پنداره ها، توهمات و برچسب ها، مربوط به سایه  ماست نه خود واقعی ما؛ برداشت ما از خودمان است نه خودمان!!

ثانیا: اگر می توانیم، باید من ذهنی را به طور کلی، تخریب یا  تعطیل یا کلاََََ پاکسازی  کنیم و به دانش حضوری خدادادی و فطری خود باز گردیم  تا از خود واقعی مان آگاه شویم بلکه خودمان گردیم .در آن صورت  زهی سعادت و توفیق!!

 ثالثا: اگر نمی توانیم که اغلب ما نمی توانیم به یک باره ذهن خود را به طور کامل تخلیه و  پاکسازی کنیم، لا اقل نسبت به بهسازی و بازسازی آن اقدام کنیم! یعنی  القاب، مفاهیم  و برچسب های منفی پذیرفته شده را به تدریج، کم و کمتر و در نهایت، پاک کنیم و سلامتی روانی و عاطفی خود را رقم بزنیم. موفق باشید!!

درس هفتاد و یکم: نیاز خود به تایید و تحسین دیگران را، قطع کنید؛ تایید و تحسین الهی را دریافت و خودتان را تایید و تحسین کنید!

سلام بر همه همراهان گرانقدرم!

از بحث های گذشته روشن شد که کودک انسانی، اگر چه با اعتماد به نفس و با حالت عالی جناب کودک، متولد می شود ولی برای تداوم یافتن پذیرش، تایید، تحسین و دوست داشتن خود، نیاز به تایید و تحسین مکرر و مداوم دیگران، به ویژه والدین و اعضای خانواده خود دارد.

این نیازمندی باید در دوران کودکی به صورت صحیح، برآورده شود و گرنه به کودک انسانی، آسیب جدی وارد می سازد. به عنوان نمونه، اگر تایید و تحسین فرزندان، مشروط به جلب رضایت دیگران شود، نه تنها نیاز آنها برآورده نشده است، بلکه آنها به یک تشنگی و گرسنگی دایمی مبتلا می شوند. مثلا  وقتی به آنها گفته می شود: اگر مادر را اذیت نکردی، اگر حرف بابا را گوش کردی، اگر جلوی بابا بزرگ دراز نکشیدی و اگر اسباب بازیت را به کودک دیگری دادی، پس آفرین به تو!!!!

این گونه سخنان، به فرزندان ما می آموزد که  همواره باید در صدد جلب رضایت دیگری باشند و مراقب احساسات دیگران باشند تا تایید، تحسین و محبت آنها را دریافت کنند!  او  می آموزد که خودشان، را تایید و تحسین نکنند!  چون خودش بدو کسب تایید و تحسین دیگری، ارزشمند، قابل پذیرش و احترام، دوست دشتنی و  مورد تایید نیست و تنها وقتی پذیرفتنی و دوست داشتنی است که پدر، مادر، بچه همسایه و ...... از او راضی باشند و کسی از او ناراحت نباشد!!!!

از آن پس، این کودک، از یک سو به انسانی تشنه و گرسنه پذیرش، تایید و تحسین دیگران می گردد تا به خاطر پذیرش، تایید و تحسین دیگران، بتواند خودش نیز خودش رابپذیرد و تایید کند!!!  و  از سوی دیگر، به انسانی مردد، بی اراده، ترسو، مضطرب و نگران، تبدیل می شود و همه سرمایه زندگیش، در خدمت جلب رضایت و به دست آوردن تایید دیگران می شود!  او نمی تواند به دیگران «نه» بگوید و از حقوق و حرمت خود دفاع کند!!      

او به تدریج، زندگی خود، هدف و خواسته، منفعت و مصلحت خود را به کلی فراموش می کند و به فردی «از خود بیگانه» مبدل می گردد! چون به شدت از حرف و قصه، داوری و مخالفت، نقد و بدگویی مردم، وحشت دارد و همواره نگران و مراقب آن است که رضایت همگان را به دست آورد! کاری که اساسا محال و نشدنی است و حتی خداوند بخشنده و مهربان نیز رضایت همگان را جلب نکرده است!!!  به همین جهت او قدرت تصمیم گیری خود را نیز به خاطر حرف مردم از دست می دهد و در واقع به خاطر دیگران و برابر پسند و خواست، توقع و انتظار دیگران زندگی می کند!!! چه فاجعه بزرگی! چون پس از این همه اضطراب و نگرانی و ترس و .... در نهایت می بیند که دیگران نیز از او راضی نیستند!!!

تاسف برانگیز تر آن است که چنین فردی نمی تواند زندگی مومنانه ای نیز برای خود فراهم آورد؛ چون خود را مجبور می بیند که به خاطر مصون ماندن از انتقاد و سرزنش مردم، از کسب رضایت خداوند چشم پوشی کند!  او خواه ناخواه، به دروغگویی، نفاق و دو رویی، همراهی و تایید ظلم  و ستم ، سکوت در برابر خطا و خطیئه و گناهان بسیار دیگری، مبتلا می شود و زندگی آینده و آخرت  خود را نیز تباه می سازد.

اکنون که بالغ و عاقل شده و به خودآگاهی رو آورده ایم و از علت وضعیت نابسامان روانی و عاطفی خود، مطلع شدیم ،باید بدانیم که خداوند متعال در آیات بسیاری از قرآن کریم ،ما انسان ها را تایید و تحسین کرده است و جایگاه و مقام و منزلت انسانی ما را تکریم فرموده است و  نیز با آفریینش و خلقت ما، اعطای رزق و روزی و هدایت ما، ماها را به صورت عملی هم تایید و تحسین فرموده است؛  پس  بیایید این همه تاییدات لفظی و عملی مداوم و پیوسته الهی را دریابیم و بپذیریم و در جان خود جا دهیم  تا برای تایید و تحسین خودمان، نیازمند تایید و تحسین دیگران نباشیم!

باید ببینیم وضعیت روانی و عاطفی ما چگونه است؟ اگر به تایید و تحسین عملی و مداوم الهی که هر لحظه با ضیافت و پذیرایی خاص خداوند همراه است، توجه نداریم و آن را در نیافته ایم، از هم اکنون از خواب گران غفلت برخیزیم و تاییدات الهی را با تمام ذرات وجودمان احساس کنیم و شادی و لذت شگرف «در آغوش مهر خداوند بودن» را بچشیم! اگر از تایید و تحسین و تکریم لفظی خداوند نسبت به خودمان، بی اطلاع هستیم به قرآن کریم این کتاب الهی مراجعه کنیم و آیات الهی در مورد انسان را بخوانیم، بیاموزیم و باور کنیم!

به هر حال، نیازمندی، گرسنگی و تشنگی خود به تایید و تحسین دیگران را از هم اکنون، قطع کنید و خودتان، آری خودتان، به تایید و تحسین خود، بپردازید. در آن صورت دیگران نیز شما را تایید و تحسین خواهند کرد! مطمئن باشید شما تنها نیازمند تایید و تحسین خودتان البته در پرتو سخن الهی هستید و بس!!! از این پس، سخن و اعمالی که موجب می شود، خود را تایید و تحسین نکنید، کنار بگذارید! بر خلاف اعتقاد و باور هایتان ارزشهای درونی خود، عملی را انجام ندهید. در پناه حضرت دوست، موفق و سربلند باشید. دست الهی یار و همراهتان! 

درس هفتادم: از آدم های منفی باف، نق نقو، طلبکار، معترض، نالان و ناسپاس فاصله بگیرید که اعتماد به نفس شما را تخریب می کنند!!

سلام بر کاروانیان آگاهی و خودسازی! حالتون چطوره؟  انشا الله عالیه!

انسان، موجودی اجتماعی است، در جامعه متولد می شود و در فضای فرهنگی آن رشد  می یابد؛  از جامعه و افراد آن، تاثیر می  پذیرد و تاثیر می گذارد!!!

در دوران کودکی، تاثیر پذیری؛ بلکه تلقین پذیری ما بسیار زیاد است. بدین جهت، داوری،  اظهار نظر و رفتار دیگران نسبت به ما، در ذهن و احساسات ما، نقش می بندد و  ذهنیت و  عواطف ما نسبت به خودمان را شکل می دهد!!! به عبارت دیگر، ما  آن گونه خود را  می شناسیم که دیگران  ما را معرفی می کنند!!

بر این اساس، باید خیلی مراقب  معاشرت های خود باشیم؛ باید چشمان خود را خوب باز کنیم ببینیم با چه کسانی معاشرت می کنیم؟  با انسان های مثبت نگر یا با آدمهای منفی باف!!

تا می توانید از افراد منفی  باف و بدبین، فاصله بگیرید؛  آگاه باشید که اسم گذاری های منفی و القاب منفی دیگران در مورد شما و لو به صورت شوخی، حتی  گمان های منفی، داوری های بد و منفی افراد، تفسیر، تجزیه و تحلیل های غلط آنان در مورد شما، ذهن خوانی، حدس نادرست انگیزه و نیت  شما، نسبت دادن سوء نیت به شما، بدگویی آنان از شما نزد دیگران که دیر یا زود به گوش شما می رسد، احساسات و عواطف شما را جریحه دار می نماید و ذهن شما را  مشغول می کند و وضعیت روانی شما را  ملتهب  می سازد و به احساس امنیت و ایمن بودن شما، لطمه وارد می سازد و بزرگترین و مهمترین سرمایه زندگی شما یعنی اعتماد به نفس و احساس عزت ،حرمت و ارزشمندی  شما را تخریب می کند! پس مراقب خود باشید!

بدینسان برای حفاظت از خویش و پیش گیری از آسیب های بیشتر؛

اولا: تا می توانید معاشرت خود را با آنان کم و کمتر کنید! و از معاشرت با آدم های نالان و نگران، افسرده و غم زده،  نق نقو، پر توقع و طلبکاری که همیشه معترض هستند و دائما  به داوری، مقصر دانستن، توبیخ  و سرزنشگری شما مشغول هستند،  بپرهیزید!

ثانیا: در صورتی که مجبوررید با آنها  معاشرت کنید، بکوشید  برای این گونه افراد، حریم خود را تعریف و تبیین کنید و  در مقابل حرف و سخن منفی آنان، لبخند مزنید!  سکوت  پیشه نکنید و خودخوری مکنید؛ بلکه  واکنش بازدارنده مناسب، ولی آرام و مو بانه، از خود، نشان  بدهید!

ثالثا: هر گز در درون خود، حدس و گمان، حرف و  سخن   های بدبینانه و منفی آنها را نپذیرید  و باور مکنید!  در ذهن و احساس خودتان، تسلیم آنان نشو ید و با خود درگیر مشو ید و به خود بدگمان نگردید! مراقب ذهن خود باشید؛ فیلتر ذهنی داشته باشید و گر نه تحت تاثیر قرار می گیرید. به تعبیر یکی از اندیشمندان مغرب زمین، اگر می خواهی به تو بگویم  پنج سال دیگر چه کسی هستی؟ به من بگو:  با چه کسی معاشرت می کنید و کدام کتاب را مطالعه می کنید؟

چرا این قدر به نظر بدبینان و منفی بافان، اهمیت می دهید؟ چرا این قدر زودباورید؟ چرا می خواهید مطابق میل و پسند دیگران زندگی کنید؟  اگر کاری، موافق انسانیت و از نظر خداوند مجاز است، می توانید آن را انجام دهید و اگر خلاف انسانیت یا  از نظر خداوند، حرام است، آن را ترک کنید چون باطل، نادرست و نابجاست ! اما  آنچه مورد پسند دیگران و طبق سلیقه دیگران است، لازم الاجرا نیست!  زیرا بدون شک، اغلب داوری و  سخنان این گونه افراد، برخاسته از توهم، خیالبافی، حدس، گمان، جهل و نادانی، منفعت جویی و خوی  کنترل گری  آنان است!!!

البته باید حساب ناقدان آگاه. مودب و دلسو ی را که عیب های واقعی ما را به ما گوشزد می کنند، از این گونه افراد، جدا  کرد و  به تذکرات سودمندشان، اعتنا کرد. موفق و سربلند باشید!

درس شصت و نهم: خود را از هر وابستگی و چسبندگی به عنوان، مدرک، نژاد و موقعیت اجتماعی رها سازید؛ هویت خود را دوباره تعریف کنید!!

سلام بر شما نیکان همراه! امیدوارم حالتون حوب باشه!

انسان در دوران کودکی تا هیجده ماهگی خودش را با پدر و مادر و محیط اطرافش، یکی می پندارد. او  پس از هیجده ماهگی به تدریج می  فهمد که  وجودش، از والدین و  دیگر موجودات، جدا است!!

پس از این مرحله است که سه موضوع در مورد کودک، بسیار مهم می شود و پدر و مادرها باید به شکل گیری درست آن توجه کنند و گرنه به فرزندشان آسیب جدی وارد  می شود:

1. اتصال و پیوستگی با دیگران  2. انفصال و جدایی از والدین  و دیگر اشیا  3 . ارتباط و تعامل  با قدرت در زندگی.

اگر اتصال و انفصال و رابطه با قدرت، به صورت صحیح انجام شود،  کودک از نظر روانی، سالم می ماند و درست رشد می کند؛ اما اگر پدر و مادر با سخنان و رفتار های جاهلانه خود، استقلال طلبی کودک از سن سه سالگی را محترم نشمارند و  پرورش ندهند، در  او نوعی اتصال و پیوستگی  ناسالم و ناایمن  با دیگران،  به وجود می آید و وابستگی و چسبندگی به دیگران تا پایان عمر  را  سبب می شود!! البته چنین کودکی وقتی بزرگ شد ممکن است به افراد و امور گوناگونی، چسبندگی پیدا  کند. او هویت خود را با وابستگی به افراد، مدرک، ثروت یا شهرت، تعریف می کند و به اضطرابی همیشگی مبتلا می گردد!!! چون امنیت خود را با چسبندگی به امور بیرونی به دست می آورد!!! و امور بیرونی همیشه در معرض  خطر از بین رفتن قرار دارند!!!!

همچنین اگر والدین در سالهای اولیه به ناگهان از او جدا شوند و یا به درستی او را از شیر نگیرند و  یا او را رها کنند و  تنها بگذارند، دچار انفصال و جدایی نالیمن و ناسالم می گردد و به  احساس رها شدگی و تنهایی تا  پایان عمر، دچار می گردد. او نیز به طور ناخودآگاه همواره دچار اضطراب است و  با کوچکترین حادثه ای در مورد ارتباطاتش، به هم می ریزد و احساس خلا، بی ارزشی و  تنهایی می کند!

علاوه بر آن، کودک با مساله قدرت در خانواده مواجه می شود؛ او می بیند که پدر، مادر و یا پدر و مادربزرگ در خانه، قدرت دارند و  حرفشان چگونه به کرسی می نشیند؛  اگر قدرت در خانواده به صورت مشاوره و مشارکت دادن همگان در تصمیم گیری، توزیع شده باشد، البته با حفظ جایگاه و مرتبه هر فرد، این کودک وقتی بزرگ شد، از روانی سالم برخوردار می شود؛ ولی اگر خانواده به صورت دیکتاتوری یا با خشونت و پرخاش و  جنگ قدرت میان پدر و مادر و فرزندان، اداره  بشود، بدون شک فرزند این خانواده تا پایان عمر در مورد مواجهه و تعامل با قدرت در زندگیش دچار مشکل و اضطراب است چه دارای قدرتی گردد و چه تحت مدیریت فرد قدرتمندی  قرار گیرد!!

اکنون که بزرگ و بالغ شده اید، وضعیت روحی خود را بررسی کنید و ببینید در مورد اتصال و  انفصال و مواجهه و تعامل با قدرت، چگونه هستید؟ اگر آسیب دیده اید، به فکر حل مشکل و  درمان خود باشید.

  در درجه نخست، باید هویت خود را نزد خودتان، دوباره تعریف و تعیین  کنید و در این هویت جدید، از هر گونه چسبندگی به افراد، پول، موقعیت، لباس، شغل و عنوان های دکتر و مهندس و .... خود را رها سازید! هویت واقعی انسان به وجود خود اوست!  با هیچ امر بیرونی، هم هویت مشوید!

 در درجه بعد از انفصال ها و جدا شدن ها مهراسید؛ شما هرگز تنها نیستید؛ پس  باید بتوانید به راحتی روابطی که به نفع و مصلحت شما نیست، قطع کنید و هیچ گاه از قطع شدن رابطه خود با هیچ کس دیگری، مضطرب نشوید!!

در مرحله بعد، باید بتوانید با "قدرت" مواجهه درستی داشته باشید؛ اگر قدرتی پیدا کردید، به زورگویی و دیکتاتوری مبتلا نشوید و اگر زیر دست کسی قرار گرفتید، دائما دچار کشمکش و نزاع و تعارض با او نباشید یا مورد سوء استفاده و استثمار او، قرار نگیرید!  بلکه همواره مستقل و آزاده، خونگرم و اجتماعی باشید، اگر مدیر شدید، مدیری لایق و تصمیم ساز باشید نه فقط تصمیم گیر!  و اگر کارمند شدید، کارمند و کارگزاری شایسته، کاردان، قانونمند و  منظم باشید! و در هر حال همسری مهربان، همراه و همدل و والدینی آگاه و دلسوز باشید. موفق و عزیز باشید!