داستان زندگی

علی محمدی

داستان زندگی

علی محمدی

درس چهل و هشتم: خود را بپذیرید تا بتوانید خود را اصلاح کنید و تعالی بخشید!

یاران همراهم سلام! امیدوارم خوش و خوب و سرحال باشید!

بزرگترین و مهمترین نعمتی که خداوند متعال، به انسان داده است، خود اوست؛ به همین جهت کمترین مرتبه شکر عملی، پذیرفتن کامل خویشتن است. در پذیرفتن خود، همه امور خود را بپذیرید؛ قیافه، اجزای صورت، بینی، قد، وزن، رنگ، نژاد، والدین، خانواده، منطقه تولد، آب و هوا و دیگر امور خود را به طور کامل و صد در صد قبول کنید و با خوشحالی و افتخار بپذیرید.

پذیرفتن خود، زیر ساخت اصلی و اساسی اعتماد و عزت نفس است و شرط اصلی لذت بردن از وجود و زندگی خود است. 

با کمال تاسف، به دلیل آن که والدین و اطرافیان، ما را بدون قید و شرط نپذیرفتند؛ بلکه برای پذیرفتن ما، صدها شرط گذاشتند! آنها به قد و قیافه ما ایراد گرفته اند و ما سخنان آنها را در ذهن و احساس خود، حفظ و تثبیت کرده ایم و اکنون چون صدها ایراد بر خود در ذهن داریم، نمی توانیم خود را به طور کامل بپذیریم!!!

اکنون که ریشه ایرادگرفتن های خود را نسبت به خود دریافتیم، باید آن القاء و تلقین های غلط گذشته را از درون خود، تخلیه کنیم و ایراد گرفتن به خود را متوقف کنیم! خود را به طور کامل و صدر صد بپذیریم.

نکته فابل ذکر آن است که پذیرش صد در صد خود، به معنای ندیدن یا نادیده گرفتن نقایص و عیوب خود یا خوب انگاشتن و توجیه آن نقایص و عیوب نیست؛ بلکه به معنای پذیرش خویشتن  و دیدن درست امور خویش و اصلاح و تعالی خود است! براستی اگر ما خود را نپذیریم، چگونه می توانیم نقایص خود را کشف و آن را اصلاح کنیم و تعالی بخشیم!

درس چهل و هفتم: تفاوت ها را قدر بدانید، رفاقت کنید؛ نه رقابت ناسالم، روش حذف، براندازی و دشمنی با افراد متفاوت را کنار بگذارید!

سلام بر شما عزیزان!

خداوند متعال، جهان، موجودات و انسان ها را متفاوت و گوناگون، آفریده است؛ هیچ فردی، دقیقا همانند دیگران نیست! حتی دوقلوهای همانند نیز تفاوت هایی بیش از شباهت هایشان دارند. به تعبیر فیلسوفان و عارفان، تکرار در تجلی خداوند، وجود ندارد!!

این تفاوت هاست که جهان را زیبا ساخته و موجودات آن را تکمیل کننده یکدیگر ساخته است؛ پس باید قدر تفاوت ها را بدانیم و آن را وسیله تکامل خود قرار دهیم.

پرورش یافتگان نظام تربیتی غلط و فرهنگ های دیکتاتور زده و غیر دینی و شخصیت های آسیب دیده، دیگران را مطیع، پیرو، موید، همراه و حداقل هماهنگ با خود می خواهد و گر نه، سعی می کند فرد متفاوت را حذف نموده و یا زیر پای او را خالی نماید. لذا با او دشمنی می کند، در مورد او بد می گوید، به او تهمت می زند و......

تنها در صورت رفاقت با افراد متفاوت، دیدی همه جانبه و کاملتر پیدا می کنید و می فهمید که می توان جهان را به گونه دیگری دید. افزون بر آن، در صورت رفاقت می توان از علم و دانش و امکانات دیگران، بهره مند شد.

متاسفانه ما رقابت ناسالم را بر رفاقت و حرمت، ترجیح می دهیم و روش حذف و طرد و دشمنی را به کار می گیریم تا افراد متفاوت را از میدان به در کنیم.

می دانم رفاقت با افرادی که مثل ما فکر نمی کنند و سلیقه دیگری دارند، کار آسانی نیست و صبر و حوصله و تمرین می خواهد ولی به مواهب و فواید فراوانش می ارزد.

درس چهل و ششم: خودفریبی و فرافکنی را ترک کنید!

 سلام بر شما عزیزان و همراهان گرانقدرم! امیدوارم روز  به روز پیراسته تر و سرحال تر شده باشید!

انسان به دلیل کمال طلبی فراوان، خواهان فتح قله همه خوبی ها و کمالات است و گاه به مطلق گرایی در این زمینه، دچار می شود؛ به همین جهت از دیدن نقایص و نقطه ضعف های خود، ناخشنود و از انتقاد کنندگان خود، ناراحت است. او برای ندیدن و نشنیدن اشکالات خود، هزاران ترفند و توجیه برای فریب دادن خود و ندیدن واقعیت و حقیقت به کار می برد تا واقعیت ها را در ذهن خود تغییر داده، تفسیر و تبیین معکوس، بزرگتر و کوچکتر از آن ارایه می کند.

اکنون که برای ساماندهی عواطف مجروح و اصلاح جان و دل خسته خود کمر همت بسته اید، خودفریبی و تغییر و تفسیر معکوس واقعیت ها را متوقف کنید و با کمال میل، آماده؛ بلکه مشتاق دیدن و پذیرفتن اشکالات و ضعف های خود باشید تا راه اصلاح خود را بهتر و آگاهتر در پیش بگیرید. نترسید اگراز اشکالات و آسیب های درونی خود مطلع شوید و آنها را بپذیرید، هیچ چیز در جهان هستی و واقعیت ها و در زندگی بیرونی شما به هم نمی خورد و عوض نمی شود ولی زندگی درونی شما بهتر و اصلاح آن میسر می گردد.

2. از کودکی، به ما دنبال مقصر گشتن، فرافکنی و تقصیر را به گردن دیگران انداختن را به ما آموخته اند؛ بچه کوچکی به زمین می خورد، والدین، زمین را کتک می زنند و می گویند: ای زمین بد! چرا بچه قشنگم به روی تو فرو افتاد!! چرا این قدر سفت و سخت هستی؟ دست بچه ملوسم، درد گرفته!! و این گونه است که فرافکنی در ذهن و احساس ما نهادینه می شود و بدون آن که توجه داشته باشیم، زمین و زمان و آب و هوا و وسایل و مردم را مقصر دانسته، لقب بد و منفی داده و تقصیر تمام مشکلاتمان را به گردن دیگران و اوضاع و احوال جهان می اندازیم در حالی که چنین نیست!!

اکنون که متوجه شدیم چه اتفاق ناگواری در تعلیم و تربیت ما افتاده است، باید به جای دنبال مقصر گشتن و مقصر دانستن زمین و آسمان و شرایط و بخت بد، به بررسی درست مسایل بپردازیم و سهم خود را در آن بیابیم و دنبال کشف راه حل آن باشیم! 

به هر حال فرافکنی را تعطیل کنید که در پاره ای از موارد، قطعا خطا؛ بلکه تهمت و گناه بسیار بزرگی است.

درس چهل و پنجم: محدودیت های خود را بپذیرید؛ از قهرمان بازی و متخصص نمایی در همه زمینه ها، دست بردارید!

سلام بر شما! سلام بر همه خوانندگان این نوشتار!

انسان از نظر جسمی، قوه و نیروی روانی و ابعاد معنوی و روحی، محدودیت دارد؛ اما از نظر ذهنی و احساسی، بلند پروازی هایی دارد که مانع از پذیرش این واقعیت روشن می شود. او از خود توقع و انتظاراتی دارد که فقط در عالم خیال و توهم، قابل انجام است اما در عالم واقعیت، امکان پذیر نیست؛ ولی چون او با واقعیت سر و کاری ندارد، وقتی اوضاع و احوال را می بیند، مایوس می شود و از خود و همه اطراف ناراحت است. اعتماد و حرمت نفس خود را از دست می دهد و ..... 

باید بدانیم که ما انسان هستیم و انسان، حدی دارد؛ پس باید محدودیتهای بشری خود را از اول بپذیریم تا به غم و غصه و افسوس دچار نشویم. ما باید بدانیم که محدوده اختیارات ما تا کجاست؟ ما باید بدانیم که دایره قدرت و حاکمیت ما، ابعاد درونی خودمان است و ما هیچ سلطه ای بر افراد دیگر نداریم! اختیار همسر و فرزند ما، به دست خود آنان است نه در اختیار ما! ما باید بدانیم و توجه داشته باشیم که جهان و اوضاع و احوال آن، برای فقط ما، طبق سفارش و بر اساس میل و آرزوی ما، ساخته نشده است. ما باید بدانیم که هر کدام از ما، از نظر هیکل، قدرت بدنی و توان جسمی، ویژگی خاصی داریم و نباید خود را با دیگران و حتی نزدیکان خود، مقایسه کنیم و گر نه به کاهش اعتماد و عزت نفس، مبتلا می شویم و ناراحت و معترض می گردیم!! یا کارهایی را برای چشم و هم چشمی، در پیش می گیریم که بالاتر از توان ماست و ما را آزار می دهد! ما باید بدانیم که توان یاد گیری، حفظ، ضریی هوشی و دیگر امور ذهنی ما با دیگران، متفاوت است! آری باید حد و محدودیت های بشری و واقعی ویژه و مخصوص خود را بپذیریم!

افزون بر آن، ما باید بدانیم در همه امور، از دانش و اطلاعات لازم برخوردار نیستیم! و اصلا ممکن نیست در همه زمینه ها، متخصص باشیم و اطلاعات کامل و کافی کسب کرده باشیم! پس در همه مسایل، اظهار نظر نکنیم و جاهلانه بر رای و نظر خود، اصرار نورزیم و با کمال تواضع، به دانشمندان و آگاهان آن موضوع، مراجعه و سخنانشان را ارج بنهیم! نگوییم: آنها نمی فهمند!! اگر براستی چنین باشد که متخصصان و پژوهشگران آن رشته نمی فهمند، ما که از آن موضوع، هیچ اطلاعی نداریم، در مورد آن موضوع، تحصیلی نکرده و درسی نخوانده ایم و کتابی مطالعه نکرده ایم که بیشتر و نزدیکتر به نفهمیدن آن موضوع هستیم! چرا فکر می کنیم ما درس ناخوانده، بلد هستیم و دیگران، درس خوانده، نابلد هستند؟؟!!!

از قهرمان بازی های جاهلانه دست برداریم. متواضع شویم و در هر زمینه، اظهار نظر نکنیم! از گفتن "نمی دانم" و "نمی توانم"، خجالت، نکشیم؛ مگر بنا است ما از همه دانش ها، سر در بیاوریم و همه کار هایی را که دیگران انجام می دهند، انجام بدهیم! 

باور کنیم که هر یک از ما، ویژگی و محدودیت هایی واقعی داریم که باید آنها را بپذیریم؛ ولی باید مراقب باشیم از این طرف هم نیفتیم و از علوم بدیهی و دانش های ممکن و توان و قدرت خود نیز غفلت نکنیم و به انکار و تلقین های منفی دیگران، توجه نکنیم! در این زمینه واقع گرا باشیم! 

نکته قابل دقت آن است که خودمان را گول نزنیم و فریب ندهیم و فکر نکنیم که با خواندن یک یا چند کتاب یا جستجو در اینترنت و دیدن چند مقاله و گزارش در آن زمینه، دانا و متخصص شده و آگاه هستیم! با اطلاعات اندک، به توهم "زیاد دانستن" دچار نشویم و از آن مهمتر، اولین مطلبی را که در زمینه ای می شنویم یا می خوانیم، آخرین، بهترین و صحیح ترین مطلب، نپنداریم!! "اولین ها" همواره فریبنده اند به ویژه آنچه در کودکی به ما آموخته اند، مبادا آن مطالب، ما را از مواجهه و پذیرش مطالب درست بعدی، باز دارد! مواظب باشید!

در هر صورت، قهرمان بازی، اظهار نظر کردن در همه زمینه ها، نسبت دادن نفهمی به متخصصان رشته های علمی و قیافه متخصص گرفتن در همه زمینه ها، شما را بزرگ، مهم، ارزشمند و  در واقع دانشمند نمی کند؛ بلکه چون نشانه غرور جاهلانه و خودشیفتگی های منفی و بازتاب معکوس حقارت درونی است، از قدر و منزلت شما نزد دیگران می کاهد و بالاخره مشت شما را وا می کند! ولی گفتن "نمی دانم" یا "در این زمینه اطلاعاتی ندارم" همچنین گفتن "بلد نیستم و نمی توانم این کار را انجام دهم" از بزرگی و شکوه شما نمی کاهد؛ بلکه نشانه عظمت، بزرگی، اخلاقی بودن، تواضع، فروتنی و نیک بودن شما است و شما را از فرو افتادن به خطا، گرفتاری، گناه و دردسرهای بزرگ نجات می دهد!!

به عنوان نمونه پزشکی که بیماری را تشخیص نداده، اگر اعلام کند بیماری شما را نفهمیدم، به متخصص آن مراجعه کن، بهتر است یا نسخه ای بر اساس حدس و گمان بی اساس بنویسد و بیمار را گرفتارتر سازد و بعد به شکایت مریض در مراجع قانونی دچار شود و در نزد خداوند نیز گناه کار و مستحق عذاب باشد؟! 

عزیزان! بیایید نسخه نویسی برای همه امور، در همه زمینه ها، برای خود و دیگران را تعطیل کنیم تا از این همه گرفتاری که بر اثر جهل و غرور، نصیب مان شده، نجات یابیم! ما آگاه،دانشمند و متخصص بلکه فوق تخصص همه رشته های علمی نیستیم!!!

درس چهل و چهارم: سخت گیری بر خود و خود آزاری را متوقف کنید!

سلام بر شما رهروان راه حقیقت! سلامی گرم و صمیمی! خدا قوت!

به گفته روانشناسان و روانکاوان بشر، اغلب انسان ها، دارای سه "من" هستند:

1. من کودک؛ این همان من اصلی است که حداوند آفریده و به ما عنایت فرموده است.

2. من بالغ؛ این همان من شکل گرفته ای است که بر اثر فرهنگ، تعلیم و تربیت و تجربه شخصی پیدا کرده ایم.

3. من والد؛ این همان من و صدای درونی شده ای است که نماینده والدین و معلمان و مربیان ما است؛ اگر پدر و مادر و مربیانی مهربان، تشویق کننده، شاد و خوشحال، سالم و حمایت گر داشتیم، خوش به حالمان چون این من نیز همواره از درون، با خوشحالی ما را تایید و حمایت می کند؛ ولی اگر خدای ناکرده، والدین و معلمانی تندخو، سخت گیر، عصبی و ناراحت، خشن و خشمناک، سرزنش گر و تنبیه کننده داشته ایم، در درون ما همواره صدایی درونی شکل می گیرد که نماینده همان سخت گیری ها و خشونت ها، سرزنش ها و تحقیرهاست! حتی اگر شرایط عوض شده باشد و آن والدین و معلمان، از دنیا رفته باشند، من والد درونی شده، همان برخوردهای منفی، خشن و توهین آمیز را با ما دارد!!!

اکنون که این واقعیت را دانستیم، باید مدیریت درون خود را بر عهده بگیریم و این صدای منفی و خشن، سخت گیر و تنبیه کننده را خاموش سازیم! به خودمان به طور جدی بگوییم: دبگر بس است!!! و واقعا دست از خودآزاری برداریم!! 

به جای سخت گیری های بیهوده بر خود و سرزنش و تحقیر و توهین به خویشتن و دادن لقب بی عرضه، احمق، نادان و بد به خویشتن، عزت و حرمت نفس خود را تقویت کنیم و ارزش و شکوه انسانی خود را دریابیم و به محدودیت های بشری خود بنگریم و از توقعات بی جا از خود دست برداریم؛ خطاهایمان را مایه درس و عبرت، سازیم تا دوباره تکرار نشود نه آن که آنها را مایه طرد و لعن و سرزنش و توبیخ و فحاشی به خود قرار دهیم تا حرمت و عزت نفسمان نابود گردد و این سرمایه بزرگ از دست مان برود!!!

چه خبر است؛ چرا این قدر با خود بد رفتار می کنیم؟ خودآزاری بس است! کمی با خود مهربانتر باشیم و از خود حمایت کنیم؛ بدینسان خود را در نیکی تشویق کنید و در خطاها، با عبرت آموزی از لغزش گذشته، به جای افسوس بی فایده و سرزنش زیان آور  نسبت به خود، تصمیم بگیرید دیگر آن خطا و اشتباه را تکرار نکنید! موفق باشید.