سلام بر دانش پژوهان خودآگاهی!
وجود و هستی، سرشار از دارایی، برخورداری، آرامش و طمانینه است؛ کودک انسانی، با فطرت پاک خود، این حقیقت را با تمام وجود دریافت می کند و به همین جهت با "قرار" و به قول عوام، بی خیال و راحت است.
سرزنش ها، توبیخ ها، ستم و تبعیض ها، ایجاد ترس و هراس، وارد کردن استرس و اضطراب، دادن پیام مداوم "عجله کن؛ زود باش! باز هم مدرسه ات، درس ات، رشد ت و کار ت دیر شد" آرام، قرار و راحتی را از کودک می گیرد و نا آرامی، بی قراری و ناراحتی را در جانش می نشانند و به تدریج در روانش، تثبیت و نهادینه می کنند! تا آن که بی قراری به شکل مزمن و گسترده در می آید و همه عرصه های زندگیش را فرا می گیرد حتی غذا خوردنش نیز سراسر شتاب است و سرعت گویا کسی در تعقیب اوست!! و این گونه است که انسان از هیچ کارش لذت لازم و کافی را نمی برد؛ بلکه احساس می کند اعصابش خورد است و ناراحت و بی قرار است؛ همیشه عجله دارد، ولی نمی داند چرا؟
متاسفانه این گونه افراد، فکر می کنند این بی قراری، نا آرامی و شتاب، طبیعی، نیک و عامل پیشرفت و نشان هوش و زرنگی است و آنان که آرام و راحت و قرار دارند، بیمار، تنبل و ناتوان هستند و مشکلی دارند و از بهره هوشی کمتری برخوردارند!!
راستی شما چطور هستید؛ راحت و آرام و باقرار یا ناراحت و نا آرام و بی قرار؟ عجول و شتابان یا دارای طمانینه؟
بکوشید راز بی قراری خود را کشف و آن را مهار کنید و از سرعت خود بکاهید تا از زندگی خود لذت ببرید؛ آهسته تر غذا بخورید! به همسر و فرزندتان، دائما اضطراب وارد نکنید و نگویید: یا الله! زود باش! دیر شد!به کجا چنین شتابان؟ مطمئن باشید دیر نمی شود. همواره به خاطر داشته باشید که "کیفیت زندگی، بسیار مهمتر از کمیت آن است." پس کمی آرامتر و راحت تر، زندگی کنید و از زندگیتان لذت ببشتری ببرید. موفق باشید.
دوستان سلام! روزگار بر شما خوش!
کودک آدمی با نوعی خودشیفتگی مثبت و طبیعی، قدم به جهان می گذارد. او از هیجده ماهگی به بعد می فهمد که موجودی، جدا از پدر و مادر خود است. کم کم او برای استقلال، آماده می گردد و در دروان سه تا هفت سالگی، با مخالفت و ابراز نظر، به تمرین استقلال می پردازد!!
برابر دستور پیامبر(ص) تا هفت سالگی، نه تنها نباید به کودک امر و نهی کرد بلکه باید در خانه شرایط و زمینه امیر بودن او را فراهم ساخت تا شخصیتی سالم و مستقل پیدا کند.
با کمال تاسف، اکثر والدین به دلیل آسیب دیدگی و نا آشنایی با مبانی تعلیم و تربیت، نسبت به کودکان خود،، به کنترلگری، فرماندهی، اجبار و تحمیل می پردازند و به آنان کنترلگری دیگران را می آمورند و در روان آنان این روش ناپسند را تثبیت می کنند!
هر چه فردی، آسیب بیشتری دیده باشد، کنترلگری بیشتری نسبت به دیگران دارد و می خواهد همه افراد را بر طبق سلیقه خود در آورد!! او افراد را زیر نظر گرفته و دائما به آنان امر و نهی می کند که چه بکنند و چه نکنند! آدمی هر چه سالم تر شود، از کنترلگری، بیشتر فاصله می گیرد.
کنترلگران، معمولا از خود و اصلاح خویش، غافلند؛ بلکه چون نسبت به اصلاح خود امیدی ندارند، گویا شغلی جز پرداختن به اصلاح دیگران ندارند! در حالی که خداوند به آدمیان پیام داده است: "بر شما باد به خودتان؛ اگر شما هدایت شوید، گمراهان به شما آسیبی نمی رسانند!!"() (سوره، آیه)
برخی از کنترلگران، برای توجیه کنترلگری خشن و طلبکارانه مداوم خودشان نسبت به همسر، فرزند، همکار و .... به آن جنبه عاطفی و یا دینی می دهند و با خودفریبی می گویند: دوستش دارم که بهش گیر می دهم! یا دارم امر به معروفش می کنم! در حالی که حتی پیامبر خدا نیز نباید نسبت به دیگران حالت سلطه جویی و کنترلگری داشته باشد. خداوند به پیامبرش می فرماید: تو بر آنان سیطره نداری! () و در آیه دیگر: تو وکیل آنان نیستی! و در آیه دیگر: حسابرسی دیگران بر عهده تو نیست! ()
امر به معروف و نهی از منکر، شرایط. روش و انگیزه خاصی دارد و با کنترلگری، گیر دادن، فرماندهی، تحمیل و اشتغال ذهنی نسبت به دیگران، تفاوت اساسی دارد. اشتباه نگیریم!
هر گاه از کنترل گری، سلطه و سیطره جویی، حسابرسی دیگران، دست برداریم و به اصلاح خود، بپردازیم، رنج کمتری می بریم و از سعادت بیشتری، بهره مند می شویم.
سلام بر شما نیکان و خوبان! امیدوارم روز به روز بهتر از گذشته باشید!
خداوند متعال، جهان و انسان را آفرید؛ این آفرینش، "هست ها"، ی اشیا و افراد را تشکیل می دهد و "واقعیت" نامیده می شود! همچنین خداوند مهربان، قوانین و مقرراتی را در درون فطرت و جان ما نهاد و به وسیله پیامبران، آنها را به ما ابلاغ فرمود که "بایدها" را تشکیل می دهد و معمولا با نام "حقیقت" توصیف می شود. بدینسان باید "هست ها" و "واقعیت ها" را آن گونه که هستند، شناخت و پذیرفت و به دنبال انجام "بایدها" و تحقق "حقیقت ها"، بود! تاکید می کنم تنها خداوند متعال، منبع تکوین و تشریع و هست و بایدها است و بس!
با کمال تاسف در هر دو زمینه، اشکالاتی پدید می آید که موجب رنج بردن آدمیان می گردد!
بدون شک، زندگی، سخت است و مشکلات کم و زیاد و کوچک و بزرگی در بر دارد؛ ولی هیچ یک از سختی ها و مشکلات، موجب رنج، اذیت و آزار آدمی نمی گردد.
عوامل اساسی رنج بردن و اذیت شدن، سه چیز است:
1. نشناختن و نپذیرفتن واقعیت ها که آدمی بر اساس قالب های ذهنی خود، می خواهد جهان و انسان ها را طبق میل خود تغییر دهد و چون این کار، شدنی نیست، دائما رنج می برد!
2. داشتن بایدهای فراوان برای خود و دیگران که چون اغلب تحقق نمی یابد، آدمی را رنج می دهد! به ویژه بایدهایی که گاه دیگران از آن خبر هم ندارند تا چه رسد عمل کنند.
3. نادیده گرفتن، کنار نهادن، بی توجهی و تخلف از بایدهای الهی که آدمی را به عواقب آن تخلفات گرفتار می کند و رنج پدید می آورد!
بدینسان برای خلاصی از رنج ها، چشم گشودن به واقعیت ها آن گونه که هستند و پذیرش آن، کنار نهادن "بابداندیشی" و اخلاقی زیستن و ترک تخلف و بزهکاری است!
راستی شما تا چند اندازه با واقعیت ها، آشنا و پذیرای آن هستید؟ چقدر دوست دارید جهان جور دیگری بود؟ چقدر "باید" غیر الهی، غیر منطقی و بدون ریشه و مبنا، برای خود، اعضای خانواده و ..... دارید که از انجام نشدنش، رنج می برید؟ از آنها لیستی تهیه کنید تا بفهمید که شما باید تغییر کنید نه جهان و واقعیت های آن و نه افراد دیگر! موفق باشید.
سلام و درود خداوند بر شما خودآگاهان و اصلاحگران خویشتن!
انسان برای دست یافتن به علم و دانش صحیح و کامل و برای انتخاب و ابراز احساس مناسب و تصمیم گیری خوب، باید همه اطراف موضوع را بنگرد؛ ولی متاسفانه ذهن، احساس و عواطف، میل و اراده آدمی، بر اثر آموزش، مواجهه، تلقین، تکرار، تجربه مثبت و منفی، منفعت جویی و گریز از خطر، به جای دیدن واقعیت ها آن گونه که هستند، دچار غش کردن به یک طرف یا سویه گیری، یک سو نگری و یک جانبه گرایی می گردد و کم کم و به تدریج و بدون ان که خودش توجه داشته باشد، به قالب های ذهنی، انجماد و تاثیر ناپذیری ذهنی و عاطفی، تحریف، زشت و زیباسازی و کوچک و بزرگ نمایی امور و مسایل، دچار می شود.
اکنون که مشتاق خودآگاهی هستیم، باید ذهن، احساس و اراده خود را مورد بررسی قرار دهیم تا موارد فوق را به خوبی بشناسیم و در صدد تخلیه و پاکسازی وجود خود از آنها، بر آییم. ان شاء الله.
سلام بر شما دانش پژوهان خودشناسی! سپاس و درود مرا، پذیرا باشید!
انسان، از لحظه ای که رنگ هستی، می پذیرد، هر لحظه در حال "اکتساب" و در نتیجه در حال "شدن" است! شدنی نو و جدید تا در پایان، حقیقت نهایی و ابدی او شکل بگیرد.
آدمی محصول اکتسابات خویشتن است؛ در امور بیرونی همانند کشاورزی، زمین، دانه و بذری که کاشته می شود، کشاورزی که می کارد، محصولی که به وجود می آید، با هم متفاوتند! اما در انسان، همه آنها یکی یعنی خود اوست؛ انسان هم زمین کشت خویشتن است و هم کشاورز وجود خود، هم بذری که در خود می افشاند، که همان انتخاب ها، سخن ها و اعمال و ارتباطات خود اوست و محصول نهایی نیز خود اوست!!!!
انسان با انتخاب هر فکر، باور، احساس، هدف و خواسته، سخن و عمل، در حال اکتساب، جذب، ذخیره سازی و وارد کردن امور به درون و عمق وجودی خویشتن است! خواه بداند یا نداند و یا توجه نداشته باشد.
شما با پذیرفتن هر اندیشه، آن را جزو وجود خود می کنید، هر نگاهی که به منظره ای می افکنید، آن را به درون وجود خود منتقل می کنید. هر میل و خواسته ای که بر می گزینید، جهت گیری درونی خود را تعیین می کنید، حتی هر سخنی که خطاب به دیگران، بر زبان جاری می کنید، به دلیل نزدیکتر بودن گوش شما به دهانتان، قبل از دیگران، خودتان آن را می شنوید، به درونتان منقل نموده، آن را جذب و ذخیره می کنید؛ پس باید خیلی خیلی مراقب واردات وجود و اکتسابات خود باشید که "شدن" و "هستی ایدی" شما را رقم می زند. اگر اکتسابات شما نیک و خوب و زیبا باشد، وجود شما را نیک و خوب و زیبا می کند ولی اگر اکتسابات شما، بد و زشت و نادرست و باطل باشد، شما را به موجودی، زشت و بد و نادرست بدل می کند و مهر بطلان بر زندگی شما می زند. نکته مهم دیگر آن است که صادرات وجود شما، متناسب با واردات وجود شماست. بدین رو خداوند به ما هشدار داده است: لها ما اکتسبت و علیها ما اکتسبت؛ به نفع هر فردی است آنچه کسب می کنید و بر علیه شماست، آنچه به دست می آورید! (بقره، 286)
آری دارایی های حقیقی شما؛ بلکه خود شما، همان اکتسابات خودتان هستید! خداوند متعال، به ما فرموده است: کل نفس بما کسبت رهین؛ هر فردی در گرو دستاوردهای خویش است.(مدثر، 38) و در آیه دیگر: کل امرئ بما کسب رهین؛ هر انسانی در گرو اکتسابات خویشتن است! (طور، 21)
از آنجا که انسان موجودی انتخابگر است و هر لحظه در امور مختلف خود در حال انتخاب است و هر انتخاب یک اکتساب است، انسان در هر لحظه، در حال تبدیل کردن خود به فردی جدید است و این گونه است که حقیقت هستی، شدن و چگونگی انسان، شکل می گیرد.
پس باید مواظب باشیم در هر لحظه با فکر، احساس، تصمیم، نگاه، شنیدن، حرف زدن، معاشرت یا قطع ارتباط خود، داریم به چگونه انسانی، تبدیل می شویم! موفق باشید.