داستان زندگی

علی محمدی

داستان زندگی

علی محمدی

درس چهل و چهارم: سخت گیری بر خود و خود آزاری را متوقف کنید!

سلام بر شما رهروان راه حقیقت! سلامی گرم و صمیمی! خدا قوت!

به گفته روانشناسان و روانکاوان بشر، اغلب انسان ها، دارای سه "من" هستند:

1. من کودک؛ این همان من اصلی است که حداوند آفریده و به ما عنایت فرموده است.

2. من بالغ؛ این همان من شکل گرفته ای است که بر اثر فرهنگ، تعلیم و تربیت و تجربه شخصی پیدا کرده ایم.

3. من والد؛ این همان من و صدای درونی شده ای است که نماینده والدین و معلمان و مربیان ما است؛ اگر پدر و مادر و مربیانی مهربان، تشویق کننده، شاد و خوشحال، سالم و حمایت گر داشتیم، خوش به حالمان چون این من نیز همواره از درون، با خوشحالی ما را تایید و حمایت می کند؛ ولی اگر خدای ناکرده، والدین و معلمانی تندخو، سخت گیر، عصبی و ناراحت، خشن و خشمناک، سرزنش گر و تنبیه کننده داشته ایم، در درون ما همواره صدایی درونی شکل می گیرد که نماینده همان سخت گیری ها و خشونت ها، سرزنش ها و تحقیرهاست! حتی اگر شرایط عوض شده باشد و آن والدین و معلمان، از دنیا رفته باشند، من والد درونی شده، همان برخوردهای منفی، خشن و توهین آمیز را با ما دارد!!!

اکنون که این واقعیت را دانستیم، باید مدیریت درون خود را بر عهده بگیریم و این صدای منفی و خشن، سخت گیر و تنبیه کننده را خاموش سازیم! به خودمان به طور جدی بگوییم: دبگر بس است!!! و واقعا دست از خودآزاری برداریم!! 

به جای سخت گیری های بیهوده بر خود و سرزنش و تحقیر و توهین به خویشتن و دادن لقب بی عرضه، احمق، نادان و بد به خویشتن، عزت و حرمت نفس خود را تقویت کنیم و ارزش و شکوه انسانی خود را دریابیم و به محدودیت های بشری خود بنگریم و از توقعات بی جا از خود دست برداریم؛ خطاهایمان را مایه درس و عبرت، سازیم تا دوباره تکرار نشود نه آن که آنها را مایه طرد و لعن و سرزنش و توبیخ و فحاشی به خود قرار دهیم تا حرمت و عزت نفسمان نابود گردد و این سرمایه بزرگ از دست مان برود!!!

چه خبر است؛ چرا این قدر با خود بد رفتار می کنیم؟ خودآزاری بس است! کمی با خود مهربانتر باشیم و از خود حمایت کنیم؛ بدینسان خود را در نیکی تشویق کنید و در خطاها، با عبرت آموزی از لغزش گذشته، به جای افسوس بی فایده و سرزنش زیان آور  نسبت به خود، تصمیم بگیرید دیگر آن خطا و اشتباه را تکرار نکنید! موفق باشید.

درس چهل و سوم: خودتان باشید؛ تظاهر و ریا کاری را رها کنید. نترسید؛ مشکلی پیش نمی آید!

عزیزان و نیک بختان سلام!

همه می دانیم که انسان موجودی اجتماعی است و به قول جوزف، در درون ذاتش، گرایش اجتماعی دارد، ولی باید به این نکته هم توجه داشته باشیم که هر انسان، موجودی منحصر به فرد، یگانه، بی نظیر و بدون همانند است!! او حق دارد، می تواند بلکه لازم است زندگی منحصر به فرد و ویژه خود را داشته باشد!

برای انجام این رسالت بزرگ انسانی خود، ما باید خودمان باشیم و همواره زندگی فردی و معنوی خود را در جامعه، انجام دهیم! نه آن که برای زندگی اجتماعی، زندگی اصلی و اصیل خود را کنار بگذاریم یا نابود کنیم. 

متاسفانه بسیاری از افراد، به دلیل آسیب دیدگی ها، از این که خودشان باشند، می ترسند دیگران آنها را نپذیرند و دوست نداشته باشند یا می ترسند از جامعه طرد شوند؛ آنان همواره با نقاب و نفاق، تظاهر و ریا، زندگی می کنند و از این که رای و نظر، احساس و عواطف و خواسته و هدف آنان نزد دیگران، آشکار شود، به شدت هراسان هستند!

این افکار و ترسها، توهماتی هستند که ناشی از آسیب دیدگی دوران کودکی، بد و ناخواستنی دانستن خود، ضعف شخصیتی و نداشتن اعتماد به نفس و حرمت و عزت نفس و نداشتن پوست روانی است.

بر این اساس، تنها راه چاره، تقویت درونی خویشتن و حرکت به سوی خود بودن و ابراز شجاعانه خویشتن و تعیین و تعریف حریم خود برای دیگران و کنار نهادن ترس و هراس از آشکار ساختن خود و ابراز افکار و احساسات خود است! نترسید؛ مشکلی پیش نمی آید! کم کم دیگران شما را همان گونه که هستید، می پذیرند و اگر نپذیرفتند نیز مهم نیست؛ چون در واقع در زندگی شما تاثیری ندارند و بر فرض که موثر باشند، زیان و خسارت بزرگ، آن است که شما هر گز خودتان نبودید و زندگی فردی و ویژه خود را انجام نداده اید و به تعییر دقیق تر، اصلا زندگی نکرده اید؛ بلکه نقش زنده ها را ایفا کرده و ادای آنها را در آورده اید و به جای هماهنگی و همراهی واقعی با افراد دیگر، تنها نفرت و تنفر از آنانی که مجبور بودید با آنها همراهی کنید، پیدا کرده اید!!!

پس فقط خودتان باشید و زندگی فردی و خاص خودتان را انجام دهید تا بتوانید با اختیار خود، با دیگران همراهی و همکاری واقعی داشته باشید.

درس چهل و دوم؛ برای خوشایند و کسب تایید دیگران، زندگی نکنید؛ آنان، مالک نفع و ضرری برای خودشان نیستند تا چه رسد به شما!!

سلام بر یاران و همراهان عزیزم!

انسان که به دنیا می آید، توسط سرمایه های فطری و غرایز، از درون، هدایت می شود و منش و شخصیتی واحد و یگانه دارد. لز دو سالگی به بعد، احساس می کند نیاز به جلب محبت، کسب تایید و تحسین دیگران دارد تا از  زندگی اجتماعی موفقی، برخوردار شود.

اگر والدین هوشمندی داشته باشد که بدون قید و شرط، دوستش داشته باشند و به طور مداوم به او امر و نهی نکنند و از توبیخ و سرزنش او دست بردارند، منبع کنترل درونی این کودک، تثبیت می شود و انسانی سالم و دارای اعتماد و عزت نفس خواهد شد. اما اگر دریافت محبت او مشروط به اطاعت از والدین، خوردن غذا و.... شود، این کودک برای دریافت محبت، اطاعت می کند، آن غذا را می خورد ولی از نظر منش و شخصیت، مهرطلب می شود و منبع کنترلش، بیرونی می گردد و به دست دیگران می افتد و تا آخر عمر، در صدد جلب محبت و دریافت تایید دیگران بر می آید و طبق خواست و خوشایند دیگران، زندگی می کند!!! و چون اغلب امور زندگیش، مطابق میل و تشخیص خودش نیست و به صورت تحمیلی است، نه تنها از زندگیش، لذتی نمی برد؛ بلکه از خودش ناراضی است که چرا مجبور است طبق نظر دیگران زندگی کند و از دیگران، نیز بدش می آید و بدون آن که متوجه علتش باشد، از همان کسانی که در صدد جلب محبتشان است، متنفر و بیزار و  گله مند است!!!!

اکنون که این قصه پر غصه آسیب دیدن خود را فهمیدیم، باید بدانیم که دیگران، به ویژه در جامعه پیچیده معاصر، در زندگی ما یا هیچ تاثیری ندارند و یا تاثیرشان بسیار بسیار اندک و ناچیز است! موثر بودن دیگران، توهم است و خیال!! به این واقعیت، بیندیشید و دقت کنید تا باور کنید!

در کودکی، چون ما کوچک و ضعیف و نیازمند بودیم، خیال می کردیم برای زنده ماندن، مجبوریم به هر قیمت، محبت و نظر والدین و اعضای خانواده را جلب کنیم تا هم نیازمان را برآورده سازند و هم از کیفر و مجازات و کتک و طرد آنان، در امان باشیم!! این خیال و توهم کودکانه، چون در طول دوران کودکی و نوجوانی، تکرار شده، در جان ما تثبیت گشته و هنوز هم در صدد کسب محبت و تایید دیگران هستیم و از ناخشنودی دیگران، هراس و ترس داریم!!!! چه ترس و توهم اشتباه و کودکانه ای؟؟؟!!!

بعلاوه  راضی کردن همگان ممکن نیست و اگر بخواهی  همه را اراضی کنید، سر در گم می شوید و هویت پراکنده ای  خواهید داشت! بگذارید راستش را  به شما بگویم؛  احساس بی ارزشی درونی، شما را نیازمند نگاه و تایید دیگران می کند!  پس بنگرید شما احساس ارزشمند بودنن خود را از چه منبعی می گیرید؟ از درون خود،  یا از تایید دیگران؟

حقیقت آن است که شما به صورت یک موجود منحصر به فرد و بی نظیر، آفریده شده اید تا نقش و رسالت خودتان را ایفا کنید، زندگی خودتان را انجام دهید، خلاقیت های ویژه و مخصوص خودتان را به بشریت، عرضه کنید؛ شما جز کسب رضای الهی، ماموریت دیگری ندارید و نباید برای کسب رضای دیگران، سرمایه عمر خود را بز باد دهید! توهم کودکانه را دور بریزید و از ناخشنودی کسی، هراسناک نشوید! مطمئن باشید که در واقع و در حقیقت، دیگران در زندگی شما، هیچ نقش و تاثیر قابل توجهی ندارند!!!

درس چهل و یکم: دیگران، آیینه ما هستند؛ چشم بگشاییم تا فقط خود را در آیینه دیگران، ببینیم!

سلام و درودی دوباره به همراهان کاروان خودآگاهی و خودسازی!

انسان برای آموختن، کسب معرفت، رشد و تکامل یافتن، قدم به دنیا نهاده است و سختی های تجربه جهان فیزیک و عالم ماده را پذیرفته است؛ بدینسان جهان هستی، برای انسان، مرکز آموزش، مدرسه و دانشگاهی است که بیست و چهار ساعته و در تمام لحظات برای او کلاس و درسی جدید دارد! جهان، آیه و آیینه خداوند است و انسان، چکاد، چکیده، آیه و آیینه تمام نمای خداوند و جهان!

آموزش انسان در این جهان، اغلب به صورت بصری و از طریق دیدن با ارایه و نشان دادن به آدمی، انجام می پذیرد. پس باید چشمان را بیشتر گشود و بهتر و عمیق تر نگریست و آمادگی آموختن را در خود تقویت کرد! آری اگر دانشجوی زرنگ و درس خوانی باشیم، افرادی که دور و بر ما قرار گرفته اند، از کوچک و بزرگ، معلمان خوبی برای ما هستند!!

یکی از موانع آموختن، خودشیفتگی های منفی است که موجب خوب ندیدن، همه جوانب را ندیدن، نقص و عیب های خود را ندیدن یا چشم پوشیدن از آنها است. بدین رو برای آن که اعماق وجود خود را دریابیم و و جنبه های مثبت و کاستی های خود را بیابیم، زندگی اجتماعی به ما داده شده است تا ما در آیینه افکار و اعمال و رفتار دیگران، بهتر و بیشتر از افراد جامعه،خود را ببینیم! بدین رو هر گاه از دیگران، فکر، سخن و کاری دیدید یا شنیدید که خوشتان یا بدتان آمد، بدانید کلاس جدیدی برای شما آغاز شده است و آیینه ای جلو شما گرفته اند تا زوایای درونی خودتان را در آن آیینه ببینید! و از جنبه های پنهان مانده باطن خود، خبردار شوید و بفهمید در شما نیز ردپایی از آن افعال و رفتار و گفتار وجود دارد که شما به آن توجه نکرده اید! پس باید جستجوی نو در درون خود، انجام دهید و پس از یافتن آن در خودتان، اقدامات اصلاحی را دنبال کنید.

راستی شما وقتی به آیینه می نگرید، بیشتر به اوصاف و ویژگی های آیینه، نگاه می کنید و آنها را به خاطر می سپارید و برای دیگران، بازگو می کنید یا فقط خودتان را در آن آیینه می بینید؟! و اگر به آیینه هم توجهی دارید، به جهت و به میزان نشان دادن شما به خودتان است؟!

با کمال تاسف، بیشتر ما آدمیان، فراموش کرده ایم که جهان، مدرسه و دانشگاه است و زندگی اجتماعی، زمینه ساز و مرکز آموزش ماست و افراد دیگر، آیینه و معلمان ما هستند!!! حتی افراد شرور، نیز برای ما معلمان خوبی هستند؛ چون رفتار و زندگی آنان، بهترین آیینه ای است که زشتی سخن و رفتار بد را به ما نشان می دهد و پیامدهای منفی آن سخن و عمل زشت را به صورت عینی، برای ما مجسم می کند! به قول شاعر شیرین سخن پارسی: "ادب از که آموختی؟ از بی ادبان؛ هر کاری از آنان که در نظرم ناپسند آمد، دوری گزیدم." 

به جهت فراموشی ماهیت آموزشی دنیا و از یاد بردن آیینه بودن افراد جامعه، خیلی از ما، به جای آن که خودمان را در آیینه دیگران ببینیم، بیشتر به آیینه ها و ویژگی های آن توجه می کنیم و اوصاف آنها را حفظ نموده، برای دیگران با آب و تاب تعریف می کنیم! در حالی که همه افراد خوب و بدی که سراغ داریم، برای ما معلم و آیینه ای هستند که جنبه های پنهان مانده و لایه های عمیق تر خودمان را به ما نشان بدهند! 

بیایید فقط خودمان را در آیینه دیگران، بنگرییم و از کاستی و نقایص پنهان مانده خویش، مطلع گردیم و در صدد اصلاح خود بر آییم!

درس چهلم؛ احساس شرمندگی مزمن را معالجه کنید و خجلت و کمرویی بی منطق را به دور افکنید! نه گفتن را تمرین کنید!

دوستان سلام! درود خداوند بر شما که اهل صلاح و اصلاح خویش هستید!

انسان، به طور طبیعی و فطری، از نوعی حیای انسانی، اخلاقی برخوردار است؛ این حیا، او را از انجام کارهای ناپسند، باز می دارد! این حیای اخلاقی فطری، با اعتماد و حرمت و عزت نفس آدمی، در تضاد نیست؛ بلکه پیوندی نیکو دارد!

با کمال تاسف، در دوران کودکی، کودکان به تمسخر گرفته می شوند و بسیاری از موارد، آنها را نزد دیگران خیط نموده، از نظر اجتماعی شرمنده می سازیم و گاه با مچ گیری و رونمایی از تخلفات و خطاهایشان، آنها را بازخواست و تنبیه نموده، در آنها احساس بد بودن و گنهکاری و شرمندگی اخلاقی، ایجاد می کنیم!!!!

این نوع شرمنده سازی های اجتماعی و اخلاقی، اعتماد و عزت نفس کودک را در هم می شکند و او را به فردی خجالتی و کمرو تبدیل می کند افرادی چنین که دچار شرمندگی مزمن و ناپیدا می شوند، گویا به همگان، بدهکار است و هر کس از او، درخواستی داشت، باید پاسخ مثبت بدهد و نمی تواند به کسی، نه بگوید!!

اکنون که بالغ و بیدار شده ایم، وقت آن است که مسئولیت اوضاع و احوال روانی خود را بر عهده بگیریم و مشکلات پیش آمده را درمان کنیم.

ما باید بدانیم که به هیچ کس جز خداوند، بدهکار  نیستیم! همان گونه که از کسی طلبکار نیستیم! پس باید با رعایت بهداشت و حفظ سلامت روانی خود، نه گفتن به دیگران را تمرین کنیم! از خود بودن، شرمنده نباشیم؛ از ابراز رای درست خود هر چند مخالف نگاه جمع است، نترسیم! اتفاقی نمی افتد! باید شهامت و جسارت ابراز وجود را به دست آوریم! بلید رودر بایستی را کنار بگذاریم و هرگز اعمال غیر انسانی و غیر اخلاقی کسی را تایید و همراهی نکنیم!  مهراسیم و به هر گونه زیاده خواهی، باج گیری و  استثمار، قاطع و محکم، "نه" بگویید.

برای خود پوست روانی، ایجاد کنیم و حریم خودمان برای دیگران را تعیین و تبیین کنیم تا به تدریج احساس شرمندگی مزمن و عمیق درونی وجودمان، درمان گردد. ان شاء الله.