داستان زندگی

علی محمدی

داستان زندگی

علی محمدی

درس هفتاد و پنجم: گمشده شما در بیرون از شما نیست؛ به دنبال یافتن خود باشید تا در درون خود، خداوند و دین فطری را نیز بیابید!!

سلامی چو بوی خوش آشنایی! حالتون خوبه؟ 

بدون شک انسان تا خود را پیدا نکند، نا آرام و بی قرار است! کسی که خود را گم کرده، هیچ چیز را پیدا نکرده است، حتی اگر خیال کند که چیزهای زیادی را پیدا کرده و دارا شده است. اساسا چگونه ممکن است کسی که خود را در نیافته، بتواند چیزهای دیگر را دریابد؟ نکته اساسی آن است که دریافت  اشیا و افراد بیرونی، خلا درونی را پر نمی کند! آری!  یافتن هیچ چیز و پیدا کردن هیچ کس دیگر، نمی تواند جایگزین یافتن خود گردد. حتی در مورد ایمان به خداوند نیز چنین است؛ زیرا تا خود را در درون خود، درنیابی و پیدا نکنی، خداوند را نیز در نمی یابی! مطمئن باشید معرفت مفهومی و ذهنی خداوند، اگر چه خوب، لازم و مفید است، ولی کافی نیست و  آرامش عمیق و  درونی به ارمغان نمی آورد!!!

 شما خودتان نیز تجربه کرده اید که شناخت ذهنی و  ایمان بیرونی، ظاهری و تظاهری، به شما امنیت و آرامش نمی بخشد؛ بلکه در شما،  استرس و اضطراب مضاعف، ایجاد می کند!  به همین جهت، قرآن کریم،  ما را به  ایمان قلبی  به خداوند، فرا خوانده ا ست! (شعراء، 89)

  آری! اساسا انسان گمشده ای جز خود ندارد؛ زیرا وابستگی و  پیوستگی درونی انسان به خداوند، به گونه ای است که اگرخود را به طور کامل و کافی، دریابد، خداوند را نیز به صورت حضوری دریافته و دارای  ایمانی قلبی به خداوند می شود!  زیرا اگر خودش را به واقع دریافت، خدایی که مقوم وجود اوست، را نیز دریافته است. خداوند متعال می فرماید: ما نشانه های خود را در آفاق و در درون جان خودشان، به آنها می نمایانیم تا روشن شود که خداوند حق است! )(سوره فصلت، آیه 53) پیامبر  نیز فرمود: هر کس خود را بشناسد، خداوند را نیز شناخته است!  (امالی سید مرتضی، ج1، ص 198)نه آن که بعد از شناختن خودش، خداوند را می شناسد!

بدینسان درک ذهنی و دریافت مفهومی  و شناخت حصولی خداوند متعال، گر چه لازم و نیکو است، ولی برای دستیابی به امنیت و آرامش درونی، کافی نیست. به همین جهت در ادیان و مذاهب گوناگون، بسیاری از افراد، با  آن  که ظاهرا  به خداوند،  ایمان دارند،  ولی دچار سردرگمی، بی قراری، ترس، استرس، اضطراب و احساس خطر هستند!

دین واقعی، در درون فطرت آدمی نهاده شده است. به همین جهت خداوند متعال می فرماید:  تمام توجه خود را به دین که سازگار با وجود توست متوجه کن! همان فطرت الهی که همه مردم را بر آن آفریده است و هیچ تغییر و تبدیلی در آن نیست! این است همان دین استواری بخش!  ( سوره روم ، آیه 30)

آری! آدمی تا خود را  پیدا نکند و در درون خویش، خودش را درنیابد و پیدا نکند، خدا و دین را  به صورت  قلبی در نمی یابد و تا خدا و دین  را به صورت حضوری و باور قلبی  درنیابد، آرامش نخواهد داشت و بی قرار است!  اما اگر کسی خودش  را پیدا کرد و دریافت، آرام می گردد و احساس امنیت و ثبات پیدا می کند؛ چون  خداوند را نیز با ایمان قلبی، در می یابد و دین فطری را به عنوان راه زندگی در می یابد!  بر این اساس، گمشده انسان خود اوست نه شی یا فرد دیگری!! انسان بری رهیابی، محتاج آگاهی از درون خویشتن است!

پس به دنبال خودتان بگردید و تلاش کنید خودتان را پیدا کنید تا آرام شوید و امن و ایمن گردید!  امام علی(ع) استاد بزرگ خودشناسی و معنویت، می فرماید: درشگفتم از کسی که هر چه را  گم  می کند، در جستجویش  بر می آید، ولی خودش را گم نموده و در جستجوی  خود بر نمی آید و  به دنبال پیدا کردن خویش نیست!!!! () موفق باشید!

درس هفتاد و چهارم: هر آنچه انتظار یا دوست دارید، دیگران در مورد شما انجام دهند یا بگویند، شما در مورد خودتان، انجام دهید!

سلام بر یاران همراه!  حالتون چطوره؟  عالیه!  ان شا الله.

از درس های گذشته دریافتیم که یکی از مهمترین مولفه های بهداشت و  سلامت روانی و عاطفی، صلح، آشتی، پذیرش و محبت خویشتن است. این نیاز درونی است!  هیچ کس جز خود ما، نمی تواند این نیاز را برآورده  سازد! و هیچ امر بیرونی و هیچ چیز دیگری، نمی تواند جایگزین آشتی، پذیرش و محبت خود ما نسبت به خودمان گردد!! 

اگر شما در درون خود، با خودتان صلح نکنید، خود را نپذیرید و خود را دوست  نداشته باشید و نسبت به خود محبت نورزید، اگر تمام مردم دنیا با شما در آشتی باشند و شما را بپذیرند و ختی دوست داشته باشند، شما به آرامش دست نمی یابید؛ چون در درون خود، به طور ناخودآگاه، در حال جنگ با خود، طرد خویشتن و دشمنی با خود هستید! 

ولی اگر شما در درون خود با خودتان در صلح و آشتی باشید و خود را بپذیرید و خودتان را واقعا دوست داشته باشید نه آن که ادعا و تظاهر به دوستی خود کنید،  اگر دیگران ،  با شما قهر کنند یا شما را نپسندند و نپذیرند، بلکه طرد نمایند  و یا دوست نداشته باشند و حتی با شما دشمنی کنند، شما به هم نمی ریزید، احساس خلا و کمبود نمی کنید،  احساس خطر و ناامنی نمی کنید، مضطرب و افسرده نمی شوید!! بدینسان هیچ چیز دیگر و هیچ امر بیرونی و هیچ کس  دیگر جز خود شما، نمی تواند این نیاز مهم و اساسی را برآورد.

اگر ما در درون خود نسبت به آشتی، پذیرش و محبت خود، دچار مشکل باشیم، با عطش و ولع زیادی اینها را از بیرون و دیگران ، انتظار داریم  و درخواست می کنیم و  اگر دیگران آن را طبق میل و به اندازه نیاز ما و از راهی که ما می پسندیم،  به ما ندهند،  از آنان ناراحت می شویم، اعتراض می کنیم  و  چه بسا قهر کنیم و دعوا راه  بیاندازیم! حتما زن و شوهرهای فراوان و والدین و فرزندان زیادی را دیده اید که از دیگری گله مند هستند و می گویند که به آنها محبت کافی نشده یا آنها را طرد کرده اند!!

باید به این واقعیت و حقیقت توجه داشته باشیم که  ما به آشتی، پذیرش و محبت دیگران برای آن نیاز داریم که باور کنیم و یاد بگیریم که موجودی قابل پذیرش و  دوست داشتنی هستیم و گرنه محبت و پذیرش بیرونی تا درونی نشود و پذیرش و محبت خودمان را نسبت به خودمان به ارمغان نیاورد، سودمند نیست!

 اکنون که این حقیقت، را دانستیم،، بیایید درمان را به طور اساسی و ریشه ای آعاز و انجام دهیم، راه اصلی درمان آن است که  با خود آشتی کنیم ، خود را بپذیریم و خودمان را دوست داشته باشیم! راه و چاره دیگری وجود ندارد! 

البته پذیرش و محبت خود، به دلیل عادت های  گذشته ، کار آسانی نیست!!!  ولی می توان شروع کرد تا روش  و عادت جدید ما گردد؛  از هم  اکنون  هرآن چه را  انتطار یا دوست دارید  دیگران به شما  بدهندو در مورد شما بگویند، نخست و زودتر از هر کس دیگر. خودتان  به خودتان تقدیم کنید و در مورد خودتان بگویید! و تمام کارهایی که انتظار یا دوست دارید، دیگران  برای شما و در مورد شما انجام دهند، آستین هایت را بالا بزن و نخست و قبل از دیگران، برای خود و در مورد خودتان  انجام دهید!!  به عنوان نمونه، اگر انتظار و دوست دارید والدین،  همسر، فرزندان، دوستان و همکارانتان. شما را همین گونه که هستید، بپذیرند، تایید کنند، از شما تعریف، تمجید و تحسین کنند، شما را دوست داشته باشند و در آغوش محبت خود جا دهند،  پس چرا معطل هستید و خودتان این کارها را برای خود  انجام نمی دهید، پس چرا شما در درون خود، خود را تایید و تحسین نمی کنید و  از خودتان تعریف و تمجید نمی کنید؟ اگر طالب احترام، عشق و محبت دیگران هستید، پس چرا به خودتان عشق نمی ورزید؟

راستی  اگر در درون، از خودتان بدتان می آید،  خود را طرد می کنید و به خود تندی با  توهین می کنید، خودتان را دوست ندارید، چگونه  از  دیگران  انتظار دارید و درخواست  می کنید، شما را بپذیرند و دوست داشته باشند!  این تناقص و تضادی آشکار و بسیار شگرف است. چطور ممکن است دیگران ، شما را که خودتان، فردی غیر قابل پذیرش، غیر قابل احترام، نامطلوب و  دوست ناداشتنی می دانید، بپذیرند، احترام کنند و دوست داشته باشند؟!  چرا  از دیگران انتظار، توقع و درخواستی دارید که خودتان، آن را قبول ندارید و انجام نمی دهید؟ 

بدانید شما  اگر چه تشنه پذیرش و محبت هستید، و لی چون در درون، خودتان را غیرقابل پذیرش و دوست ناداشتنی می پندارید، به طور ناخودآگاه، با گفتار و اعمال و کردارتان، به دیگران پیام می دهید که مرا نپذیرید! دوست نداشته باشید!  احترام مکنید! یا کاری می کنید که چنین بشود!

دوباره این متن را بخوانید راز و رمز مشکل خود را در درون خود بیابید و درمان خودتان را از درون آغاز کنید و به انجام برسانید! این کار فقط  از شما ساخته است و  هرگز هیچ کس دیگر، نمی تواند آن را به جای شما انجام دهد!  البته دیگران می توانند با پذیرش،  احترام و ابراز محبت  به  شما،  زمینه پذیرش، احترام و محبت ما را  نسبت به خودمان، فراهم آورند و شما نیز می توانید چنین خدمت بزرگی را برای همسر، فرزندان و خویشاوندان خود فراهم سازید! پس دریغ نکنید. موفق باشید.

درس هفتاد و سوم: اگر احساس نا ایمنی در شما تثبیت شده است، آن را ریشه یابی و تخلیه کنید تا ایمن شوید!

سلام بر همراهان عزیز و گرامی ام! حالتون چطوره؟ 

جهان هستی، پر از امنیت است، اگر چه خطرات و سوانح طبیعی، بیماری و مرگ نیز وجود دارد و  جزیی از همین زندگی سراسر ایمن است! بدن آدمی هوشمند آفریده شده و خود را در برابر بیماریها، واکسینه می سازد و  به هنگام آسیب دیدگی، ترمیم می تماید!

در نظام ذهنی و احساسی انسان نیز احساس امنیت گسترده و حالت  ایمنی فراگیری، به طور فطری و غریزی، قرار داده شده است. آری کودک  انسانی، جز در موارد نتدر و استثنایی، با احساس امنیت و حالت ایمن بودن، متولد می شود!

با کمال تاسف، بسیاری از پدر و مادرها، به دلیل نا آشنایی با روش صحیح تعلیم و تربیت، به خیال حفظ و مراقبت کردن از فرزند خود یا برای کنترل و مدیربت و برقراری نظم و انضباط در خانه، فرزند خود را می ترسانند! کتک می زنند! ناسزا  می گویند و توبیخ می کنند!  با  موجودات نامرئی و غول و اژدها و حیوانات، تهدید می کنند! یا به شوخی و حضور یک باره و ناگهانی و غافلگیر کردن فرزندشان، او را به وحشت می افکنند! یا با تعریف داستانهای هراسناک و  به نمایش گذاشتن فیلمهای ترسناک، جهان را سراسر خطر و نا امن جلوه می دهند! و افراد دیگر را دشمن و دزد و بد!

علاوه بر آن، حوداث و وقایع عادی و  طبیعی مثل بیماری و مرگ، تصادف و  زلزله، همچنین تجربیات تلخ زندگی همانند رهاشدگی، آزار و اذیت همکلاسی ها، تحقیر معلمان  و نیش و حرف و قصه مردم، دست به دست هم می دهند و از یک فرد سالم، شخصیتی ناایمن، وحشت زده، دلواپس، بی قرار، منتظر حادثه و شنیدن خبر بدمی سازد!!

اکنون باید وضع روحی خودتان را بررسی کنید؛ اگر شما دارای شخصیتی  نا ایمن شده اید، اگر احساس نا امنی، دلشوره، استرس و  اضطراب هستید،  اگر دائما می ترسید و منتظر حادثه بد و خبر ناگوار هستید، اگر خود را بد و  زشت می دانید و همواره نگران آن هستید که کسی از باطن شما باخبر شود، اکنون وقت آن است که به ریشه یابی بپردازید و علت این ذهنیت و احساس  نا ایمنی را در دوران کودکی یا تجربیات تلخ خود پیدا کنید!

سپس گفتگو با خویشتن را آغاز کنید و به تخلیه احساس نا ایمنی  از درون خود اقدام کنید!  تا  احساس ایمنی کنید! چون واقعا همه جهان ، امن و امان و ایمن است! شما خوب هستید و دیگران نیز! احساس  امنیت ، درونی است نه بیرونی؛  احساس  نا امنی، برخاسته از  توهم و خیال و ذهنیت و عواطف جریحه دار شماست! که قابل تخلیه و  بازسازی است!  پس آن قدر تلاش کنید تا به امنیت درونی پایداری  دست بیابید! ان شاء الله. موفق باشید!

درس هفتاد و دوم: من ذهنی یا پنداره های شما در باره خودتان، ریشه سلامت یا بیماری عاطفی شماست؛ آن را بهسازی و بازسازی کنید!!

سلام بر یاوران کاروان خودآگاهی!

انسان، موجودی است واقعی و حقیقی که همواره به خود، آگاهی دارد؛ بلکه می توان گفت؛ واقعیت انسان، همان آگاهی است! فیلسوفان این نوع آگاهی از خویشتن را که همیشگی است، «علم حضوری» به خویشتن  می نامند!  این آگاهی از خود با صورت سازی ذهنی و از طریق مفاهیم و معنای واژگان نیست! بلکه از طریق حضور هر انسان نزد خویشتن و درک خود، به دست می آید!  این علم حضوری، خدادادی، طبیعی و عادی است و راه مراقبت و حفاظت از خود و زمینه تصمیمات درونی صحیح است!

علاوه بر آن، انسان دارای نوعی آگاهی نسبت به خود است که از طریق مفاهیم و صورت سازی ذهنی به دست می آید!   فیلسوفان این نوع آگاهی از خود را «علم حصولی» به خود، می دانند!! ولی روانشناسان،  این  نوع نگرش برخاسته از الفاظ  و واژگان و مفاهیم ، نسبت به خود را،  «خودپنداره» یا «خودانگاره» می نامند!! 

می دانید که کلمات و واژه هایی که ما در هر فرهنگی به کار می بریم و دارای معنای خاص و بار مثبت و منفی است ، باعث می شود که ما صورتی از آن، در ذهن خود بسازیم  و به واسطه آن صورت ذهنی، مطالب را درک کنیم!!

اگر در دوران کودکی، آسیب نبینیم، علم حضوری به خویشتن، با هدایت فطری و غریزی درونی و با استفاده از وحی الهی و رهنمایی پیامبران و اولیای الهی،زندگی خوب، شاد و نیکی برای ما فراهم می سازد! اما اگر در دوران کودکی مورد آزار و اذیت  قرار بگیریم، به  توهم و خیال بافی های ذهنی پناه می بریم!!! مثلا اگر به ما برچسب و انگ بزنند و لقب تنبل، بی عرضه، بد، زشت، شلخته و .... بدهند، یا مورد داوری های منفی، بازخواست، نقد، ناسزا، سرزنش و توبیخ  قرار بگیریم!، با این واژه های منفی، در ذهن خود برای خودمان، صورتی زشت و بد و  پنداره هایی منفی، درست می کنیم! که منشا و ریشه همه تلخی های زندگی ما می گردد.

همچنین اگر ما در کودکی به حال خود رها بشویم و مورد بی توجهی قرار گیریم ،نوعی احساس بی ارزشی و تنهایی، در عواطف ما نهادینه می گردد و زیربنای شکل گیری خودپنداره ای منفی در ما می شود!

مشکل از جایی شروع می شود که کم کم، به صورتی آرام  و بدون سر و صدا و به تدریج، خود اصلی و واقعی که به صورت حضوری به خودش، آگاهی داشت؛ بلکه خودش عین همان آگاهی بود، فراموش و گم می شود و  ارتباط ما با آن قطع می گردد و من ذهنی که ساخته ذهن خودمان است، جای آن را به طور کامل می گیرد!! کار به جایی می رسد که ما فکر می کنیم که همان من ساختگی ذهنی هستیم!!!!!  از این پس، ما با سایه و  برچسب ها و مفاهیم و القاب ذهنی در مورد خودمان، سر و کار داریم نه با خودمان؛ یعنی با من ذهنی مان  نه با من واقعی مان!!!!!!!!!

با کمال تاسف، از  آنجا که اغلب خودپنداره های ما انسان ها، نسبت به خودمان، منفی و سرشار از مفاهیم و صورت های زشت و صفات ناپسند نسبت داده شده توسط دیگران است، بیشتر افراد نسبت به خودشمان، بدبین، بی محبت، گاه دارای حس خشم و تنفر از خود هستند که منشا تمام بیماری های عاطفی، بدگویی درونی و بدرفتاری نسبت به خود می باشد!

اکنون که بالغ و بیدار شده ایم و برای آگاهی بیشتر از وضع خود، تلاش می کنیم،  در نخستین گام  باید، به بررسی اوضاع خود بپردازیم، چنانچه دچار پنداره ای  منفی در مورد خود هستیم؛

اولا: باید بدانیم و باور کنیم که آن پنداره ها، توهمات و برچسب ها، مربوط به سایه  ماست نه خود واقعی ما؛ برداشت ما از خودمان است نه خودمان!!

ثانیا: اگر می توانیم، باید من ذهنی را به طور کلی، تخریب یا  تعطیل یا کلاََََ پاکسازی  کنیم و به دانش حضوری خدادادی و فطری خود باز گردیم  تا از خود واقعی مان آگاه شویم بلکه خودمان گردیم .در آن صورت  زهی سعادت و توفیق!!

 ثالثا: اگر نمی توانیم که اغلب ما نمی توانیم به یک باره ذهن خود را به طور کامل تخلیه و  پاکسازی کنیم، لا اقل نسبت به بهسازی و بازسازی آن اقدام کنیم! یعنی  القاب، مفاهیم  و برچسب های منفی پذیرفته شده را به تدریج، کم و کمتر و در نهایت، پاک کنیم و سلامتی روانی و عاطفی خود را رقم بزنیم. موفق باشید!!

درس هفتاد و یکم: نیاز خود به تایید و تحسین دیگران را، قطع کنید؛ تایید و تحسین الهی را دریافت و خودتان را تایید و تحسین کنید!

سلام بر همه همراهان گرانقدرم!

از بحث های گذشته روشن شد که کودک انسانی، اگر چه با اعتماد به نفس و با حالت عالی جناب کودک، متولد می شود ولی برای تداوم یافتن پذیرش، تایید، تحسین و دوست داشتن خود، نیاز به تایید و تحسین مکرر و مداوم دیگران، به ویژه والدین و اعضای خانواده خود دارد.

این نیازمندی باید در دوران کودکی به صورت صحیح، برآورده شود و گرنه به کودک انسانی، آسیب جدی وارد می سازد. به عنوان نمونه، اگر تایید و تحسین فرزندان، مشروط به جلب رضایت دیگران شود، نه تنها نیاز آنها برآورده نشده است، بلکه آنها به یک تشنگی و گرسنگی دایمی مبتلا می شوند. مثلا  وقتی به آنها گفته می شود: اگر مادر را اذیت نکردی، اگر حرف بابا را گوش کردی، اگر جلوی بابا بزرگ دراز نکشیدی و اگر اسباب بازیت را به کودک دیگری دادی، پس آفرین به تو!!!!

این گونه سخنان، به فرزندان ما می آموزد که  همواره باید در صدد جلب رضایت دیگری باشند و مراقب احساسات دیگران باشند تا تایید، تحسین و محبت آنها را دریافت کنند!  او  می آموزد که خودشان، را تایید و تحسین نکنند!  چون خودش بدو کسب تایید و تحسین دیگری، ارزشمند، قابل پذیرش و احترام، دوست دشتنی و  مورد تایید نیست و تنها وقتی پذیرفتنی و دوست داشتنی است که پدر، مادر، بچه همسایه و ...... از او راضی باشند و کسی از او ناراحت نباشد!!!!

از آن پس، این کودک، از یک سو به انسانی تشنه و گرسنه پذیرش، تایید و تحسین دیگران می گردد تا به خاطر پذیرش، تایید و تحسین دیگران، بتواند خودش نیز خودش رابپذیرد و تایید کند!!!  و  از سوی دیگر، به انسانی مردد، بی اراده، ترسو، مضطرب و نگران، تبدیل می شود و همه سرمایه زندگیش، در خدمت جلب رضایت و به دست آوردن تایید دیگران می شود!  او نمی تواند به دیگران «نه» بگوید و از حقوق و حرمت خود دفاع کند!!      

او به تدریج، زندگی خود، هدف و خواسته، منفعت و مصلحت خود را به کلی فراموش می کند و به فردی «از خود بیگانه» مبدل می گردد! چون به شدت از حرف و قصه، داوری و مخالفت، نقد و بدگویی مردم، وحشت دارد و همواره نگران و مراقب آن است که رضایت همگان را به دست آورد! کاری که اساسا محال و نشدنی است و حتی خداوند بخشنده و مهربان نیز رضایت همگان را جلب نکرده است!!!  به همین جهت او قدرت تصمیم گیری خود را نیز به خاطر حرف مردم از دست می دهد و در واقع به خاطر دیگران و برابر پسند و خواست، توقع و انتظار دیگران زندگی می کند!!! چه فاجعه بزرگی! چون پس از این همه اضطراب و نگرانی و ترس و .... در نهایت می بیند که دیگران نیز از او راضی نیستند!!!

تاسف برانگیز تر آن است که چنین فردی نمی تواند زندگی مومنانه ای نیز برای خود فراهم آورد؛ چون خود را مجبور می بیند که به خاطر مصون ماندن از انتقاد و سرزنش مردم، از کسب رضایت خداوند چشم پوشی کند!  او خواه ناخواه، به دروغگویی، نفاق و دو رویی، همراهی و تایید ظلم  و ستم ، سکوت در برابر خطا و خطیئه و گناهان بسیار دیگری، مبتلا می شود و زندگی آینده و آخرت  خود را نیز تباه می سازد.

اکنون که بالغ و عاقل شده و به خودآگاهی رو آورده ایم و از علت وضعیت نابسامان روانی و عاطفی خود، مطلع شدیم ،باید بدانیم که خداوند متعال در آیات بسیاری از قرآن کریم ،ما انسان ها را تایید و تحسین کرده است و جایگاه و مقام و منزلت انسانی ما را تکریم فرموده است و  نیز با آفریینش و خلقت ما، اعطای رزق و روزی و هدایت ما، ماها را به صورت عملی هم تایید و تحسین فرموده است؛  پس  بیایید این همه تاییدات لفظی و عملی مداوم و پیوسته الهی را دریابیم و بپذیریم و در جان خود جا دهیم  تا برای تایید و تحسین خودمان، نیازمند تایید و تحسین دیگران نباشیم!

باید ببینیم وضعیت روانی و عاطفی ما چگونه است؟ اگر به تایید و تحسین عملی و مداوم الهی که هر لحظه با ضیافت و پذیرایی خاص خداوند همراه است، توجه نداریم و آن را در نیافته ایم، از هم اکنون از خواب گران غفلت برخیزیم و تاییدات الهی را با تمام ذرات وجودمان احساس کنیم و شادی و لذت شگرف «در آغوش مهر خداوند بودن» را بچشیم! اگر از تایید و تحسین و تکریم لفظی خداوند نسبت به خودمان، بی اطلاع هستیم به قرآن کریم این کتاب الهی مراجعه کنیم و آیات الهی در مورد انسان را بخوانیم، بیاموزیم و باور کنیم!

به هر حال، نیازمندی، گرسنگی و تشنگی خود به تایید و تحسین دیگران را از هم اکنون، قطع کنید و خودتان، آری خودتان، به تایید و تحسین خود، بپردازید. در آن صورت دیگران نیز شما را تایید و تحسین خواهند کرد! مطمئن باشید شما تنها نیازمند تایید و تحسین خودتان البته در پرتو سخن الهی هستید و بس!!! از این پس، سخن و اعمالی که موجب می شود، خود را تایید و تحسین نکنید، کنار بگذارید! بر خلاف اعتقاد و باور هایتان ارزشهای درونی خود، عملی را انجام ندهید. در پناه حضرت دوست، موفق و سربلند باشید. دست الهی یار و همراهتان!