داستان زندگی

علی محمدی

داستان زندگی

علی محمدی

سفر درونی خود به سوی زندگی اصیل را آغاز کنید !

شاید شما هم آدم هایی را  می شناسید که به نظر می رسد زنده و جاری هستند. درد و رنج و شادی و شور زندگی را با عمق جان گویا لمس کرده اند، می شناسند و هوشیار  و حقیقی و اصیل ند.

در سوی دیگر آدم های بسیاری هم هستند که علیرغم سر و صدای زیادی که به پا می کنند، انگار مصنوعی اند. ساختگی اند. غیر حقیقی اند. یا کسانی که راه می روند و کار می کنند و می خندند و می گریند ولی انگار مرده ی متحرکی هستند. متوجه نیستند که هستند. زنده نیستند گویا. مثل عروسک کوکی هستند. فقط موظف هستند که این کارها را بکنند. بدون هیچ روحی.

روح زندگی آدمها، آن اصالت و حقیقی بودن، درخشش جاری در لحظه لحظه ی زندگی شان از کجا می آید؟ چرا بعضی ها می توانند این همه حقیقی باشند و خیلی ها نمی توانند؟

داستان ها و افسانه ها، الگوهایی برای شیوه ی زندگی به ما ارایه می دهند. اکتشاف دلیرانه، به معنای پاسخ مثبت به خود و در نتیجه زنده تر و موثرتر شدن در جهان است. چیزی که مایه ی تمام تلاش های انسانی است. هر کسی می خواهد که به نحوی موثر باشد و وقتی در دنیا اثری از خویش نمی بیند همه چیز برایش پوچ و تاریک و بی معنی می شود.

یکی از نیازهای انسان اصیل بودن است که دلیلی برای حرکت و تکاپو و پیشرفت اوست. به همین جهت هر انسانی باید زندگی اش یک «سفر» به سوی اصالت خود باشد. این سفر،  شامل مراحل زیر است:

معصوم- یتیم- جنگجو- حامی --------------> مقدمات سفر

جوینده- نابودگر- عاشق- آفرینشگر --------> سفر

حاکم- جادوگر- فرزانه- دلقک -------------->  بازگشت از سفر

به نظر یونگ، سفر بیداری و آگاهانه ی هر کسی از ابتدای «معصوم» آغاز می شود. زمانی که همه جا امن و امان است. در کودکی بیشتر مردم در حالت معصوم، بی خیال و آرام در بهشتی که پدر و مادر برایش فراهم کرده اند به سر می برند. بازی می کنند و از دنیا بی خبرند. احساس امنیت دارند و خیالشان راحت است که همیشه کسی مراقب آنهاست و از خطرها محافظت می شوند و نیازهایشان تامین می شوند.

ولی سرانجام روزی از این بهشت سقوط می کنند. با تجربه ای که ممکن است کوچک یا بزرگ و سهمگین باشد. این سقوط از بهشت می تواند ورود به مدرسه و جدا شدن از مادر باشد. ممکن است رد شدن در امتحانی یا پذیرفته نشدن در جمع بازی دیگر کودکان باشد. می تواند مورد بی مهری قرار گرفتن از سوی والدین یا احساس دوست داشته نشدن باشد. یا تجربه ای سخت تر باشد. مانند از دست دادن خواهر و برادر و یا در سهمگین تر حالت ها، از دست دادن پدر و مادر، طلاق والدین، مرگ پدربزرگ و مادربزرگ و ... باشد. این مرحله «یتیم» نام دارد.

این مرحله در تمام پروسه های زندگی مان اتفاق می افتد. مثلا زمانی که اولین عشق نوجوانی را تجربه می کنیم و در آن شکست می خوریم. یا وقتی در آزمون ورودی دانشگاه قبول نمی شویم. پس از هر شکستی ما «یتیم» می شویم. پس از هر جدایی و طلاقی. پس از اخراج از محل کار. پس از ورشکستگی. پس از بی وفایی، پس از بچه دار نشدن، پس از ابتلا به یک بیماری، پس از هر چیزی که احساس از دست دادن و شکست می کنیم.

احساس «یتیمی» درست همانند آدم و حوا پس از سقوط از بهشت، به دنبال خودش ناله و فغان و زاری دارد. فرد یتیم شده آنقدر گریه و زاری می کند تا بالاخره اشک هایش جایی تمام می شود. به بهشتش که از آن سقوط کرده نگاه می کند و دست بر سر زانوانش می زند و بر می خیزد. می خواهد برای خود، کاری کند و به بهشت خود بازگردد. دست به اقدام عملی می زند و از اینجا وارد مرحله ی بعدی سفر خود می شود به نام «جنگجو» و...

باید بدانیم که هر مرحله خودشناسی و خودسازی نیازمند صبر است.