داستان زندگی

علی محمدی

داستان زندگی

علی محمدی

درس سی و سوم: حفره و چالشهای درونی خود را پر کنید؛ آسیب های عاطفی، حالت فزاینده و گسترش یابندگی دارد!

سلام بر شما عزیزان گرامی! امیداوارم هر روزتان بهتر از روز گذشته اش باشد!

کودک انسانی، با سرمایه عاطفی بسیار بالا، درونی استوار و روانی غنی و روحیه ای والا و به صورت " عالی جناب کودک" و با نوعی خودشیفتگی مثبت، با دلی شاد و لبی خندان، پا به عرصه وجود می گذارد! این سرمایه خدادادی، باید با تحسین و تشویق و مهربانی، تقویت شده، در انسان به تکیه گاه درونی یا اعتماد به نفس و حرمت و عزت نفس، تبدیل شود!

متاسفانه، سخت گیری، امر و نهی و کنترل، تحقیر، توهین، تمسخر،  کتک، محروم سازی، زندانی کردن در اتاق تنها، ظلم و تبعیض، در درون کودک،حفره های روانی و چاله های عاطفی بلکه چاه های عمیق و خلاهای وجودی در او به وجود می آورد!!!

آسیب های عاطفی، حفره های درونی و خلاهای وجودی، اگر درمان نشود، با حفره و چاله های درونی دیگر، پیوند خورده، به تالاب و مرداب خطرناک و بزرگتری تبدیل می شود؛ تالابی که آدمی را گرفتار ساخته و از پا در می آورد. به همین جهت است که ترس درونی با احساس گناه، احساس حقارت، افسردگی و اضطراب، خشم و غم، همراه است و به طور مداوم، با همراهی یکدیگر، افرایش می یابد و به دیگران هم سرایت می کند؛ چون مسری است!!!

چالش های درونی خود را باید کشف نمود و قبل از تبدیل شدن به یک مرداب خطرناک، به وسیله "گفتگو با خویشتن، دوستی و رفت و آمد با افراد مثبت و حمایت گر، تغییر نگاه به حوادث گذشته، پذیرش و محبت خود، اصلاح خودپنداره خود، افزایش ارتباط با خداوند، معنویت و توبه، درمان کرد. 

مواظب و پی گیر درمان حفره های درونی خود باشید که در شما توقع و انتظار زیادی از دیگران، ایجاد می کند و به همین جهت، روابط شما با دیگران را تخریب و پر از تنش می سازد.


درس سی و دوم: ضعف ساختاری را از درون خود، خارج سازید؛ "نمی شود" و "نمی توانم"، دروغ و فریبی بیش نیست!

سلام و درود خداوند بر شما! 

انسان، با روان و روحیه ای قدرتمند، پا به عرصه وجود می گذارد؛ قدرتی که مشکلات را نزد او کوچک و توان مقابله را در او به وجود می آورد.

برخوردهای قلدر مآبانه، خشونت و پرخاش، سرزنش و تحقیر، ظلم و تبعیض، کتک و زندانی کردن در اتاق، محروم ساختن و در یک کلمه در هم شکستن ساختار روحی و کندن پوست روانی کودک می شود و او را ضعیف و ناتوان ساخته، در حالت دفاعی قرار می دهد!!! در ذهن این کودک، "نمی شود" و "نمی توانم"، نقش می بندد و مشکلات، برای او بزرگتر جلوه می کند!!

شخصیت عصبی در این کودک، شکل می گیرد و او را تا پایان عمر، ترسو و هراسناک،  نگران و مضطرب، می سازد!! و او برای محفوظ ماندن از ظلم ببشتر، یا عزلت گرا شده و از دیگران کناره می گیرد، یا مهرطلب می گردد و برای محفوظ ماندن، روش تحمل و صبر و سکوت و مدارا و باج دادن را پیش می گیرد و یا برای حفاظت از خود، روش پرخاش و خشونت و داد و فریاد زدن را برمی گزیند!!! و هر سه روش دفاعی، نشانه ضعف ساختاری است!!

با کمال تاسف، اغلب افراد، کم و بیش گرفتار چنین اوضاعی شده اند و اکنون باید برای درمان خودشان، دست به کار شوند. 

بدین منظور، می توان از مراجعه به روان درمانگران، گفتگوی درونی با خود، تغییر نگاه، تغییر باورهای غلط و افکار اتوماتیک،تغبیر گفتار و کردار، دست برداشتن از مکانیسم دفاع از خود، کمک گرفت تا انشا الله بهبودی حاصل شود. موفق باشید.





درس سی و یکم: نارضایتی گسترده درونی، شما را از پا در می آورد؛ از خود، خداوند و زندگیتان راضی باشید!

سلام بر مشتاقان سلامتی و خودآگاهی!

عزیزان من! انسان با رضامندی، بلکه با شعف و بهجت ذاتی و وجودی، قدم به جهان می گذارد، هر چند در شرایط به ظاهر نامساعدی، متولد شده باشد!!

هر بچه گویا می داند که جهان به سفارش او، تنها برای او و طبق پسند او ساخته نشده است. او می داند هستی و همه امکاناتی که به او اهدا شده است، رایگان به او هدیه شده است. او شرط خاصی برای وجود، انتظار و توقع زیاد و درخواست امکانات ویژه ای، قالب ذهنی خاصی برای خوشبختی ندارد! لذا از همه چیز راضی است!! به همین جهت ما با حسرت می گوییم: خوش به حال بچه ها!! آنها از هیچ چیز خبر ندارند و چقدر دل خوش و بی خیال هستند!!

رضایتمندی ذاتی و تکوینی کودک، باید با آموزشها در درون او تثبیت و نهادینه شود؛ ولی متاسفانه حاکمیت فرهنگ غلط نارضایتی عمومی و گسترده در جامعه، تعلیم و تربیت های نادرست خانواده و مدرسه، او را از خود، جهان، خداوند و .....ناراضی می کند!

آری سرزنش ها، تنبیه ها، تحقیر و توهین ها، او را از خود ناراضی می کند و اشتباهات و خطاها و مقایسه خود با دیگران، نارضایتی او را از خودش، تثبیت، عمیق و گسترده تر می سازد!!

اکنون اگر ما نیز به درون خود بنگریم، با قالب های ذهنی و احساسی که پیدا کرده ایم، از خود، زندگی، اوضاع و احوال و اطرافیان خود و حتی از خداوند نیز ناراضی هستیم؛ به همین جهت است که کلی پیشنهاد تغییر و تکمیل و اصلاح، برای خداوند داریم تا چه رسد به دیگران که خودمان می خواهیم آنها را تغییر داده، مطابق میل خود درآوریم!

با کمی تامل،  با کمی دقت، می توان دریافت که ریشه نارضایتی گسترده درونی ما، آسیب ها، افکار و احساسات خود ماست و اگر شرایط هم تغییر کند باز مورد دیگری برای راضی نبودن، پیدا می کنیم!

با خود خلوت کنید و لیستی از موارد نارضایتی خود تهیه کنید و ریشه آن را بیابید و ریشه نارضایتی را در خود بخشکانید! 

از خود و زندگیتان راضی شوید تا بتوانید از آفریدگارتان نیز راضی باشید و جهان و اطرافیانتان را نیز همین طور که هستند بپذیرید و احساس رضایت کنید. زندگی بدون رضایتمندی، تلخ و فرساینده است.


درس سی ام: وسواس و حساسیت ها را از خود دور کنید و آنها را درمان کنید!

سلام بر همه نیکان و همراهان گرانقدر و عزیزم! حالتون چطوره؟ 

انسان با اعتمتد به نفس، حرمت و اعتماد به نفس، قدم به جهان می گذارد؛ آسیب های دوران کودکی گاه منش و شخصیت وسواسی اجباری را شکل می دهد و باعث می شود که در انسان، وسواس فکری یا عملی پدیدار شود و یا به افراد، اشیاء و امور مختلفی حساسیت پیدا کند! 

پس از بلوغ فکری، احساسی و بیداری و هشیاری نسبت به وضعیت روانی خود، باید خود را زیر نظر گرفت و از طریق نشانه ها، شخصیت و منش خود را بازبینی نمود؛ اگر به شخصیت وسواس اجباری، دچار شده اید، باید با کمک متخصصان، به درمان خود همت گمارید و اگر دارای حساسیت هستید، باید حساسیت زدایی تدریجی را در دستور کار خود قرار دهید! زندگی با وسواس و حساسیت، بسیار پر رنج، مشکل زا و طاقت فرسا است.

می دانم درمان وسواس و حساسیت سخت است، پروژه ای طولانی است، جدیت، استقامت و پشتکار می خواهد، ولی آثار بسیار مثبت، فرح بخش، آزادی آفرین و روح افزایی دارد!! پس باید دست به کار شد و تلاش برای درمان آن را پی گرفت و دنبال کرد. 

موفق و پیروز باشید.


درس بیست و نهم: خود را به طور کامل دوست بدارید؛ ولی خودشیفتگی، خودمحوری و خودپسندی را کنار بگذارید!

سلام بر رهروان خوب و نیک خودآگاهی!

بزرگترین و مهمترین نعمتی که به ما ارزانی شده است، وجود و هستی است؛ خداوند متعال، جسم و روان ما را آفریده است و از روح قدسی خود در ما دمیده است و بدینسان است که باید والاترین و بهترین عطای خداوندی یعنی خودمان را، یعنی جسم، نفس و روحمان را کاملا بپذیریم، صدر صد دوست داشته باشیم، قدر بشناسیم، گرامی بداریم و مراقبت و حفاظت کنیم!

در ادبیات دینی، فرهنگی و اجتماعی جوامع گوناگون بشری، خودبینی، خودخواهی، خودپسندی، خود محوری، خودشیفتگی، خودستایی و ....، نفی، نهی و نکوهش شده و خلاف خداپرستی، دین ورزی، فرهنگ اجتماعی و انسانیت معرفی می گردد!

زندگی انسان از ابتدا تا پایان، با اشتباه، آزمون و خطا و تجربه اندوزی همراه است؛ به ویژه در دوران کودکی که با آداب و رسوم و مقررات اجتماعی نیز آشنایی ندارد! در این دوران، والدین و مربیان آگاه، نقش آموزگاری مهربان، صبور، تحسین و تشویق کننده و حمایتگر، بر عهده دارند! 

اگر والدین و مربیان، تندخو، کم حوصله، کنترل کننده و سرزنشگر باشند، به بچه ها امر و نهی فراوان دارند، به آنها گیر می دهند، گوشمالی می دهند، مقایسه و سرزنش می کنند و از القاب بد و منفی همچون "بچه شیطون" و "بچه بد" استفاده می کنند!!! آنها در واقع، به جای تعلیم و تربیت کودک، منش و شخصیت او را تخریب می کنند و یا حداقل به او آسیب می رسانند و ضربه می زنند!!

متاسفانه به علت نا آشنایی بیشتر والدین و معلمان با وظایف و مسئولیت های خود، همچنین به دلیل اشتباه گرفتن خود دوستی با خودخواهی و خودشیفتگی، بیشتر افراد، از ضرورت و آثار گرانبهای دوست داشتن خود، آگاه نیستند و آن را کاری بد و ناروا دانسته، از دوست داشتن خویشتن، خودداری می کنند و آن را از نظر اخلاقی و دینی، ناپسند می پندارند!!!!!

اگر خودمان را صد درصد دوست نداشته باشیم، آیا می توانیم از خود مراقبت و حفاظت کنیم؟ با خود، رفتاری مهربانانه، مودبانه، حمایت گرانه و نیک داشته باشیم؟

راستی به نظر شما، ریشه بدرفتاری های ما با خودمان، بدخوری ها، کم خوابی ها، اعتیادها، سیگار کشیدن ها، عدم رعایت بهداشت، بی توجهی به درمان به موقع، عدم ورزش و تفریح، مصرف چیزهای مضر و ناپسند همانند الکل، کار زیاد و استراحت کم، انجام کارهای بد و ضد اخلاقی و ...... در چیست؟ آری! درست فهمیدید! در دوست نداشتن خود!!! در تنفر پنهانی از خود!!

نکته قابل توجه آن است که این دوست نداشتن، گیر دادن، دعوا و نزاع دایمی با خود، نفرت و تنفر از خویش، از خودمان نیز پنهان مانده است و ما از آن آگاه نیستیم! و چه بسا اگر از ما بپرسند: آیا خودت را دوست داری؟ بگوییم: خیلی زیاد!!! در حالی که رفتار و تعامل ما با خود، چیز دیگری را نشان می دهد؛ کدام دوست، دوستش را به پرخوری و بد خوری، کم خوابی و دیر خوابی، کشیدن سیگار، اعتیاد، عدم رعایت بهداشت، وادار می کند؟؟؟!!!! کدام دوست، از رفتن دوستش به نزد پزشک، جلوگیری می کند؟ کدام دوست، این قدر به دوستش، گیر می دهد؟ دعوا و سرزنش و اهانت می کند؟ آیا ما نمی دانیم که انجام هر کار مضر، ضد اخلاقی، ضد سلامتی و بیماری زا، اهانت به خود و .... نشانه دشمنی با خویش است؟

آیا آنان که ادعا می کنند خودشان را دوست دارند  و این نوع رفتارها را با خود دارند، راست می گویند یا خود را فریب می دهند و واقعیت ها را نادیده می گیرند؟؟

نیکو است به این نکته هم توجه داشته باشید که غرور، خودخواهی، خودمحوری و خودشیفتگی، نشانه دوست نداشتن، تنفر و دشمنی عمیق با خویشتن است!!!  دشمنی که پنهان است و ما از آن غافلیم!!

بیایید واقعا و در رفتار و تعامل با خود، به طور کامل خود را دوست بداریم!!! و از کار، گفتارهای منفی درونی و رفتارهای بد و نادرستی که معمولا دشمنان، با دشمن خود انجام می دهند، خود داری کنیم!!!! موفق باشید.