داستان زندگی

علی محمدی

داستان زندگی

علی محمدی

باید بپذیریم تمام بهشت های این عالم، تاریخ انقضا دارد و زندگی همواره بر وفق مراد نیست!.

مقاله میهمان:

خیلی موقع ها آدمها فکر می کنند می تونند مدام در یک بهشت بمونند و جا خوش کنند اما حقیقت زندگی نشون می ده که سقوط از بهشت و رانده شدن از آن یک تقدیره و حتمی است و زخم حوردن تقدیر حتمی است! ,واقعیت آن است که  در سفر زندگی درون ، می اموزیم  روزی فرا خواهد رسید که ما از بهشت ی که در آن جا خوش کرده ایم، رانده  می شویم. واین اتفاق به دو صورت معمولا رخ می دهد:

1-در اثرآسیب دیدن (زیان دیدن، شکست خوردن، بدبیاری،طرد شدن،...)

 2-وسوسه شدن (یک روزهایی به خودمون می گیم:همه چیز روبراه بود پس چرا من این کار را کردم)

از زخمی شدن نباید هراس داشته باشیم بلکه باید سعی کنیم  از زخمی ماندن جلوگیری کنیممهم است که تحلیل ما از رخ دادن آن اتفاق چی باشد وای به روزی که زخم ها راهبر زندگی شما باشند!
وقتی ما در کودکی یا سایر مقاطع زندگی دچار آسیبی می شویم و این آسیب فشار روانی زیادی به ما وارد می کند این احتمال وجود دارد که ما تحت این استرس تصمیم بگیریم و حتی سوگند یاد کنیم که از این به بعد به گونه ای زندگی خواهیم کرد که دیگه این اتفاق را تجربه نکنیم ! آن وقت است که  در برخی مواقع ما آماده دشمنی بابرخی از ادمهای زندگیمون می شویم ودر برخی مواقع آماده فاصله با بعضی از احساس ها در زندگیمون می شویم و در برخی از مواقع هم آماده برای فاصله گرفتن جدی از خودمون می شویم.
هر کدام از این تصمیم ها می تواند ضربات جبران ناپذیری به ادامه روند زندگی ما بزند، که خود باعث نابودی سلامت انتخابهای بعدی ما خواهد شد. خصایص زندگی مبتنی بریتیمی و زخم چنین است:
زندگی با شرایط معمولی بدون عشق و علاقه، پرهیز از هرگونه ریسک، نرفتن به دنبال علائق و بسنده کردن در حد رفع نیازهای روزمره، ترس مداوم برای از دست دادن و طرد شدن، آمادگی برای هر رفتار ضد اخلاقی در جهت رسیدن به هدف، متنفر بودن از کسانی که از عشق و معصومیت و امید حرف می زنند. اینها نشانه آن است که زندگی ما در اختیار زخم ها است!

 

ماهیت سفر زندگی را دریابید و از رفتن به مرحله بعدی تکامل، امتناع نکنید!حسرت مخورید! داد و فریاد راه نیندازید!

می دانیم که داستان زندگی انسان، با سکونت در بهشت آغاز می گردد، ولی با هبوط از بهشت، در روی زمین، با زحمت و مشقت، ادامه می یابد!  این داستان مخصوص حضرت آدم به عنوان نخستین انسان نیست؛ بلکه داستان مکرر  و مداوم زندگی من و شما است تا آن زمان که دوباره به نزد خداوند باز گردیم!

آری اگر به داستان زندگی خود نگاه کنیم، داستان هبوط از بهشت به عنوان جایگاه و مسکن پیشین، ویژه حضرت آدم و حوا نیست؛ داستان مکرر زندگی همه ماست! برای ما نیز در سال نخست زندگی، ظرفیت بهشت گونه ای فراهم شده است؛ در آغوش گرم پدر و مادر چشم به جهان می گشاییم، خداوند هستی بخش، غذای مورد نیاز و مناسب ما را فراهم ساخته و پدر و مادر با محبت و اشتیاق، نیازهای ما همچون غذا، مسکن، بستر، بهداشت و.... را رایگان و بدون آن که ما زحمتی بکشیم، در اختیار ما قرار می دهند و همچون زندگی در بهشت، خود ما برای تامین این نیازمندی ها، هیچ زحمتی نمی کشیم! ولی این مرحله کم کم به پایان می رسد و مرحله هبوط از آن فرا می رسد! دو سال بعد که مرحله دیگری از رشد ما آغاز می شود، ما را از شیر می گیرند! آری مرحله هبوط از دوران راحتی شیرخوارگی فرا رسیده است و هر چه فریاد بزنیم  و اصرار کنیم، به ما شیر نمی دهند، بلکه کام ما را تلخ می کنند!!

اگر دقت کنید این داستانِ همیشگی زندگی ماست؛ در زمین که زندگی تکاملی ما در آن انجام می شود، تمام امکانات و دوران های بهشت گونه، برای آماده شدن برای رفتن به مرحله بعد است! بنابر این نباید راحتی ها را بهشت همیشگی بپنداریم و از اول بدانیم که همچون دوران شیرخوارگی، شیردادن مادر تا وقتی ادامه می یابد که معده ما آماده غذا خوردن شود! هر گاه بتوانیم غذا بخوریم، ما را از شیر باز می گیرند وگرنه تا پایان عمر به آن شیر وابسته می ماندیم و ادامه زندگی برایمان امکان نداشت؛ ما نمی توانستیم تا پایان عمر فقط  از شیر مادر تغذیه کنیم! بدین جهت است هر وقت برای خود بهشتی ظاهری و خیالی بر پا سازیم، باید بدانیم که روزی از آن هبوط می کنیم؛ چون باید به مرحله بعدی زندگی خود پا بگذاریم!

متاسفانه همه ما بعد از هبوط از بهشت خودساخته ذهنی مان، در آرزوی برگشت به ایام پیش از آن هستیم! ولی باید بدانیم که ممکن نیست؛ وقت سفر از آن فرا رسیده است! این آرزو را می توان به بازگشت به زندگی در رحم مادر یا دنیای کودکی تعبیر کرد. جالب آن است که بیشترین تلاش و کوششی که همه ما در زندگی داریم و دنبال هر چیزی که هستیم، این است که به دوران پیشین و بهشت ذهنی و خودساخته قبلی خود برگردیم! و اغلب همین انگیزه است که ما را به تلاش و کوشش و جستجو در زندگی وا می دارد، ولی دیده اید که اغلب وقتی به خواسته فعلی خود می رسیم، راضی نمی شویم و چیزی را که در عمق خود می خواهیم، نمی یابیم؛ نه تشکیل خانواده، نه کار، نه جا، نه پیروزی و نه موفقیتی که بدان دست یافتیم، بهشتی را که در آرزوی آنیم، برای ما به ارمغان نمی آورد و ما باز به جستجوی خود ادامه می دهیم.

باید بدانیم تنها وقتی به واقعیت نزدیک تر می شویم، یعنی ماهیت تکمال بخش زندگی را در می یابیم و خویشتن واقعی خود را کشف می کنیم، این آرزو برآورده می شود. باید بفهمیم که در درونِ خود دنبال چه هستیم و اگر آن را در درون خود پیدا نکنیم، هیچ جا آن را نخواهیم یافت. برای انجام این کار باید زندگی آگاهانه  ای در پیش گیریم. هیچ کس در برابر دعوتی که ناشناخته ها از او می کند، مصون نیست. این ناشناخته ها را می توانیم قله کوه بدانیم یا امور تازه ای در فضای عالم خارج و یا جستجوی خودآگاهی و رسیدن به روشنگری و یا صرفاً آرزوی ناشناخته و مبهم تلقی کنیم. ترسها و غم و غصه ها و وضعیت نا ایمن درون ما در طول زندگی، ناشی از ناآگاهی ما از ماهیت سفر زندگی و نشناختن خداوند به عنوان طراح و مسئول امنیت این سفر است!

از آنجا که احساس می کنیم دور افتاده ایم و تکه تکه شده ایم و از اصل خود بریدیم، دنبال این می گردیم که باز به آن وحدت و کلیت دست یابیم. این آرزو در ما برای ایجاد بهشتی بیرونی بازتاب پیدا می کند، ولی اگر به این بهشت بیرونی ذهنی خود هم برسیم، احساس خوشبختی نخواهیم کرد! شما بارها این واقعیت را تجربه کرده اید! فقط زمانی به نتیجه می رسد که موضوع واقعی و اصلی که همان گسترش آگاهی ما تا فراسوی مرزهای واقعیت نفس است، تحقق یابد. به درون خود برگردید به هیچ کس، هیچ شرایط، موفقیت، موقعیت، نیرو، قدرت، نان، نام و عنوانی اگر چه بهشت گونه می نماید وابسته نشوید که هبوط از آن فرا می رسد!! و شما باید به مرحله بعد از آن گام بگذارید!

پس هر وقت شرایط راحتی که به خیال خود فراهم آورده بودید، به هم خورد، نترسید! وحشت نکنید! خوشحال باشید که مرحله بعدی تکامل، فرا رسیده است! بچه های گوچک  اگر می دانستند که آنها را از شیر گرفته اند تا به آنان میوه، کباب و .... بدهند، آن قدر گریه نمی کردند و سر و صدا راه نمی انداختند بلکه خوشحال می شدند و جشن می گرفتند! شما که اکنون بزرگ شده اید و به صورت مکرر این گونه مسایل را تجربه نموده اید، از رفتن به مرحله بعد تکامل سفر زندگی خود امتناع نکنید و تنها با یاد خداوند و با اتکا به طراح زندگی انسان، دل خوش دارید و نگران نباشید؛ چون در مرحله ناشناخته و بعدی زندگی شما نیز، خداوند  با شماست و رازق، دوستدار، خیرخواه، حافظ و همراه شماست.  موفق باشید!

شفای کودک درون را جدی بگیرید و آن را دنبال کنید!

 مقاله میهمان: 

اصطلاح کودک درون عمدتا برمی گردد به نظریه اریک برن که به «من کودک»، «من بالغ» و «من والد» اشاره دارد. از نظر برن، کودک، شاهزاده به دنیا می آید؛ والدین اگر چه او را می بوسند، ولی با گفتار و رفتارشان، او را به قورباغه تبدیل می کنند. منظور اریک برن این است که طبیعت انسان، به هنگام تولد خوب است و این جامعه است که این طبیعت سالم را، آلوده می کند.

همه انسان ها در همه سنین، دارای کودک درون هستند، اما برخی از کودکِ درونِ سالم و شاد و برخی از کودکِ درونِ بیمار و آسیب دیده ای، برخوردار هستند. تجربیاتِ تلخِ دوران کودکی، مثل انضباط های سخت والدین، سوء استفاده به انحاء مختلف از کودک، دریافت تنبیه های شدید از والدین یا دیگر اعضای خانواده، درگیری های شدید بین والدین و یا جدایی آنها، تبعیض و تمسخر کودک، مقایسه کردن های گوناگون بین فرزندان، زندگی با والدین بیمار به لحاظ روانی و حتی جسمانی و زندگی با نا مادری یا ناپدری و تجربیات ناخوشایند دیگر در دوران کودکی، مثل زندگی در فقر و انواع تحقیر شدن ها، اثرات روانی مخرب و پایداری بر کودک درون دارد که به جز درمان های روانی، هیچ گاه درمان نخواهد شد.

کودک درون آن بخش از روان ماست که می خواهد شاد باشد و از زندگی کردن لذت ببرد .او بازیگوش و فعال است به این شرط که تجربیات نامبرده بالا با عث پنهان شدن او نشده باشد.

کودکِ درون، همان خود عاطفی ماست ،بخشی که غم و شادی را حس می کند. کودکِ درون، همان است که به ما حس شهودی می دهد. کودک ِرون، خود انگیخته و فی البداهه است و در لحظه حال، زندگی می کند . اما جامعه و تربیت ناصحیح و حوادث تلخ نامبرده در بالا، موجب پنهان شدن او می شود.  به این دلیل، ما دارای یک خود دیگری می شویم که خود واقعی ما نیست؛ بلکه یک خودِ کاذب است و دائما ما را رنج می دهد و دوست داریم از آن فرار کنیم. افراد روان نژند مثل افراد افسرده، مضطرب و نگران و افراد دارای عزت نفس پایین و ... از کودکِ درون له شده ای، برخوردار هستند و بدون شفای کودکِ درون راه به جایی نخواهند برد. با شفای کودکِ درون، دوباره به خودِ واقعی تان بر خواهید گشت و همانی می شوید که طبیعت شما، آن را می خواست.تجربیات روان درمانی، نشان داده است که اهمیت این دوره های درمانی، کمتر از سایر درمان های روان شناختی نیست و حتی برای افراد خاصی که تجربیات بالا را داشته اند، به مراتب بیشتر و حتی ضروری تر  است 

با توجه به تجربه های روان درمانی و مشاوره، به جرات می توان گفت که اکثر قریب به اتفاق ناراحتی های روانی در بخش نوروز (مثل افسردگی،اضطراب،وسواس، انواع ترس ها و... که بیمار از وجود آن آگاهی داشته و در صدد درمان آن بر می آید) و نیز در بخش کژکاری های روانی و شخصیتی، مثل انواع اختلالات شخصیت و ضعف در اعتماد به نفس و عزت نفس یا حرمت ذات، ریشه در تجربیات دوران کودکی و زندگی در یک خانواده ناشاد، با جو بیمارگونه دارد.

زخم های برجا مانده در این دوران، خود به خود ترمیم نمی شود و گذشت زمان، باعث بهبودی آن نخواهد شد. روان درمانی شفای کودک درون، برای درمان این زخمها است و دارای ویژگی های روان درمانی خاص خودش است و به صورت فردی و گروهی قابل اجراست. (دکتر جعفر دارابی)

درس نود و چهارم: خودپنداره و تصور خود، در مورد خودتان را، تغییر دهید و آن را مثبت کنید تا بهتر و نیکوتر زندگی کنید!

خودپنداره و نگرشی که ما نسبت به خود داریم، مهمترین و تاثیر گذار ترین عامل، بلکه تنها منشا، ریشه، اصل و اساس افکار، احساسات، تصمیمات، سخنان،  اعمال و رفتار و ارتباطات ما با دیگران است؛ ما بر اساس نگاهی که به خود داریم، احساساتمان نسبت به خودمان شکل می گیرد و در مورد مسایل مختلف تصمیم می گیریم، حرف می زنیم یا کاری را انجام می دهیم و با افراد دیگر ارتباط برقرار می کنیم؛ پس ریشه همه مشکلات و دعواهای ما با خود و سپس با دیگران، نوع نگاه ما به خودمان می باشد! بدین رو برای حل مشکلات درونی و عاطفی خود، باید نگاه خودمان را نسبت به خویش اصلاح نماییم!

نکته مهم آن است که نگرش کنونی ما به خود مان، از واقعیت و حقیقیت برخوردار نیست و دقیقا بر خلاف آموزه های دین الهی و علوم روانشناختی و تربیتی است؛ آری نگاه فعلی ما به خودمان، بر اساس تلقین ها، لقب گذاری ها، گمانه زنی ها، داوری ها، سرزنش ها، تحقیرها، گفتار و رفتارهای والدین، بستگان، همسالان و همکاران مان، شکل گرفته است که با کمال تاسف، اغلب نام گذاری و تلقین های والدین و بیشتر اظهارات دیگران در مورد ما، منفی، تحقیر آمیز، جاهلانه، غیر مصنفانه و در نتیجه غلط و نادرست است و بدون تردید بر خلاف دستورات خداوند و انبیای الهی است!!

تنها راه چاره، کنار نهادن آن تلقینات و داوری های غلط دیگران  و اصلاح نگرش ما نسبت به خودمان است:

1. مطمئن باشید که شما خیلی برتر و والاتر از آن هستید که در مورد خود فکر می کنید!

2. مطمئن باشید که شما خیلی بزرگتر و بیشتر از آن هستید که در مورد خودتان،  توهم می کنید!  

3. مطمئن باشید که شما خیلی بهتر و نیکوتر از آن هستید که دیگران در مورد شما فکر می کنند!

4. مطمئن باشید که شما بسیار مهمتر و باشکوه تر از آن هستید که اکنون می پندارید و دیگران در مورد شما می پندارند!

5. مطمئن باشید که شما خیلی با ارزش تر و مفیدتر از آن هستید که تصور می کنید!

6. مطمئن باشید که شما بسیار داناتر و تواناتر از آن هستید که خیال می کنید!

7. مطمئن باشید که شما محبوب تر و خواستنی تر از آن هستید که دیگران به شما گفته اند!

8. مطمئن باشید که شما بسیار شایسته تر و با صلاحیت تر از آن هستید که دیگران در مورد شما ابراز می کنند!

9. مطمئن باشید که شما خیلی عزیزتر و محترم تر از آن هستید که خودتان و دیگران، فکر می کنید و در مورد خودتان انجام می دهید!

10. مطمئن باشید که شما خیلی زیباتر و قشنگ تر از آن هستید که به شما تلقین کرده اند!

مبادا فکر کنید که موارد فوق را برای دلخوشی شما گفته ام؛ بلکه همه مطالب فوق را از آیات الهی و روایات نبوی و اهل بیت آن حضرت، استخراج کرده ام و خوشبختانه دانش روانشناسی و علوم تربیتی نیز آنها را به صورت علمی دریافته و اثبات نموده است! پس سخن آفریدگارتان را بپذیرید و  تلقینات و اظهارات غلط دیگران را دور بیاندازید.

البته می دانم که برای همه ما خیلی سخت است که افکار غلط در مورد خودمان را تغییر بدهیم و سخنان صحیح خداوند در مورد خودمان را بپذیریم؛ چون  از کودکی به ما القا کرده اند که ما بد و نادان و ناتوان و .....هستیم و ما نیز پذیرفته ایم  و از آن پس، تمام خوبی های خود را فراموش و فیلتر کرده ایم و اشتباهات و خطاهای خودمان را در ذهن خود، بزرگ نموده و بر آنها تمرکز کرده ایم و آنها را دلیل روشنی  بر بد، نادان، ناتوان، بی ارزش، نا خواستنی و دوست نداشتنی بودن خودمان گرفته  ایم!! و اکنون در ذهن ما تثبیت و نهادینه شده است!!!

ولی اگر براستی خواهان سلامت، بهبود، رشد و ارتقای خویش هستید، هیچ چاره ای جز تغییر دادن آن افکار و تصورات منفی، جاهلانه و غلط نسبت به خودتان نیست. خداوند به صراحت و روشنی به ما چنین پیام داده است: ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم؛ همانا خداوند، تغییر نمی دهد به گروهی تا آن که آنان، آنچه در مورد خودشان است را تغییر بدهند! (سوره رعد، آیه 11) بر این اساس، دعا، نیایش، توبه و استغفار، هر چند لازم است، ولی کافی نیست؛ چرا که جای تغییر دادن خود و تغییر کردن را نمی گیرد.

کلام الهی در مورد خودتان را باور کنید و پیام او در مورد تغییر خود را جدی بگیرید و تغییر خود را، از تغییر نگاه به خود، آغاز کنید!  موفق باشید!

آزادی و رهایی از هر گونه وابستگی و تعلق، اصل مهم سفر زندگی!

در مباحث پیشین گفته شد که همه زندگی انسان، یک سفر تکاملی است و داستان زندگی من و شما، طراحی، انجام و شرح و تبیین درست این سفر کمال بخش است. همه ما می دانیم که سفر زندگی، مراحلی دارد و در هر مرحله، هر آنچه به ما داده می شود، فقط برای آن مرحله است!

پس نکته بسیار مهمی که باید همواره به آن توجه داشته باشیم، این است که مسافر زندگی، باید در مراحل گوناگون زندگی خود،  از هر گونه وابستگی و  تعلق بپرهیزد و همواره آزاد و رها باشد وگرنه، نه می تواند با خیال راحت سفر کند و نه در ایام مسافرت، به او خوش می گذرد!  او به ، دغدغه و دلهره، خشم و فریاد و..... مبتلا خواهد شد و  سفر سخت، پر چالش، خسته کننده و رنج آوری را تجربه خواهد کرد و زندگیش سراسر غم و غصه و ترس و دلهره و خشم و نارضایتی خواهد بود!

 آری مسافر زندگی انسانی که می داند اساسا زندگیش، کارش و شغلش، مسافرت است، در هیچ یک از منازل و مراحل سفر، به هیچ چیز و هیچ کس و هیچ مکان و هیچ مکانت و هیچ موقعیت اجتماعی و هیچ شرایط و هیچ عنوان، هیچ لقب، هیچ ریاست و هیچ ثروت و هیچ شهرتی، دل نمی بندد و هرگز به آنها وابسته نمی شود؛ چون می داند که آنچه به او داده شده، برای این مرحله از سفر، لازم بوده است و پس از پایان یافتن آن مرحله، باید  با خوشحالی آنها را ترک کند  و گرنه از او، با زور و اوقات تلخی هم که شده، می گیرند و او را به مرحله بعدی زندگی، رشد و تکامل  و آزمایش می فرستند و هرچه اعتراض  کند، داد و فریاد راه بیندازد و بی تابی کند و یا گریه و زاری نماید،  سودی در پی نخواهد داشت و  او را به مرحله پیشین بر نمی گردانند.

یک مثال، مطلب را روشنتر می کند؛ تا نوزاد هستیم و نمی توانیم غذا بخوریم، خداوند توسط بدن مادر، برایمان شیر فراهم می آورد، ولی این مرحله برای آن است که معده کودک، رشد یافته، بتواند از هرگونه غذا استفاده کند، در پایان دو سالگی و شاید قبل از آن، به محض آن که رشد لازم پدید آمد و معده کودک، آماده دریافت غذا گردید، پدر و مادر مهربان، او را از شیر می گیرند تا مرحله بعدی رشد و تکامل سفر زندگیش آغاز شود.شیر مادر، دیگر برای رشدش کافی نیست و  اساسا  نمی توان و نباید و ممکن نیست که به شیر مادر وابسته بود و تا پایان عمر، از شیر مادر استفاده کرد!!! و به همین جهت هرچه کودک گریه کند و فریاد بزند یا التماس و خواهش کند، فایده ای ندارد! بلکه با جواب تند، تلخ کردن سینه و.... ، مجبورش می کنند به مرحله بعدی زندگی خود برود!  راه رفتن هم همینطور است تا پای کودک، محکم و استوار نشده او را بغل می کنند ولی همین که توانست راه برود، او را به زمین می گذارند و اصرار بر بغل شدن سودی ندارد و اساسا ممکن نیست!

اگر با دقت نگاه کنیم، همه عرصه های زندگی انسان، همین گونه است!!!  پس انسان باید بفهمد که وابستگی و تعلق به هرچیز و هر کس و هر موقعیت و عنوانی،در هر مرحله از رشدش، او را از حرکت و رسیدن به مراحل بعدی رشد و تکامل و در نتیجه از رسیدن به مقصد و مقصود سفر باز می دارد و نه تنها او را در آن مرحله از سفر و رشد و تکامل ، نگاه می داردو باعث عقب ماندگی او می شود؛ بلکه چه بسا او را در آن وضعیت، حبس و زندانی می کند و زندانی، از ادامه سفر تکاملی  باز می ماند!  پس باید از هرگونه وابستگی در هر مرحله از رشد خود، دوری گزینیم و خود را آزاد و رها سازیم و از دغدغه و دلهره ها هم نجات یابیم!

البته اگر کسی به این واقعیت و حقیقت زندگی، توجه نکند، نظام مدیریت جهان هستی، با گرفتن و محروم ساختن، او را از وابستگی و تعلق، رها و آزاد خواهد کرد و آزادی و رهایی اجباری را برایش رقم خواهد زد و هر چه داد و فریاد راه بیندازد و اعتراض کند و یا التماس و لابه کند، فایده ای ندارد!

شگفت آن است که آدمی به جای فهم این سنت الهی، توجه و  شکرگزاری از ورود به مرحله بعدی تکامل خود، همانند کودکان تازه از شیر گرفته عمل کند و تا پایان عمر به سوگواری بپردازد که نمی دانید با من چه کردند؟!! مرا از شیر مطلوب و دلخواهم ،محروم کردند و چون اصرار داشتم، کام مرا تلخ نمودند! این چه وضعی است؟ و .......

در همه فراز و نشیب های سفر زندگی خود، چون باید به مرحله بعد بروید، امکانات آن مرحله را از شما می گیرند، ناراحت نشوید، فریاد اعتراض بر نیاورید و گریه و زاری هم نکنید؛ به جای داد و بیداد و اعتراض، اصرار و التماس، گریه و سوگواری، خود را از وابستگی ها برهانید و با خوشحالی از ورود به مرحله بعدی تکامل خود استقبال کنید! هر چه را گرفته اند در مرحله بعدی تکامل خود، بدان نیازی ندارید؛ خداوند با شما و برای شما و روزی رسان شماست و یچ گاه فراموشتان نخواهد کرد!  پس نگران نباشید و این قدر دلهره نداشته باشید!

اندکی به تجربه های گذشته خود بنگرید، چقدر دلهره های الکی داشتید؟ چقدر الکی حرص و غصه خورده اید؟! گریه و لجبازی های خود به هنگام شیر گرفتن را که فراموش نکرده اید؟ ولی الان به آن می خندید!! برای هر مرحله رشدتان و برای هر موردی، آن را تکرار نکنید!!