داستان زندگی

علی محمدی

داستان زندگی

علی محمدی

درس هفتاد و هفتم: از ذهن خود بیرون بپرید تا از زندان تاریک و مخوف آن، آزاد و رها شوید!

سلام بر خوانندگان و همراهان کاروان خودشناسی! 

بیشتر انسان ها فکر می کنند که در جهان بیرونی و با واقعیت های آن، زندگی می کنند؛ ولی حقیقت آن است که همه ما در جهانی زندگی می کنیم که با ذهن خود در اندرون خویش ساخته ایم! اغلب ما انسان ها، با جهان بیرون، جز از طریق ذهن خود ارتباطی نداریم! حتی محسوسات ما  از جهان نیز توسط ذهنمان، مورد تفسیر و  تحلیل، افزایش و کاهش، تغییر و تبدیل و .... قرار می گیرد! شما حتما شاهد بوده اید که افراد در مورد دمای هوای یک اتاق، که امری محسوس است، حس های گوناگونی داشته اند؛ برخی آن را سرد، بعضی گرم، افرادی متوسط، عده ای  مطبوع و گروهی آن را  نامطبوع توصیف می کنند! شما در مورد مزه غذا، شور و بی نمک یا کم نمک بودن آن، کیفیت نوشیدنی، زیبایی و زشتی یک منظره نیز تفاوت حس ها و اظهار نظرها را دیده اید و می بینید!

این تفاوت دیدگاه ها در مورد امور غیر محسوس، همانند نیک یا بد بودن آدمها یا خوب و بد بودن عملکرد و کارهای آنان،  بسیار بیشتر و گسترده تر است! برخی از انسانها، یک فرد را تا حد تقدس بالا می برند و از اوتورتیه درست می کنند و عده ای، همان شخص را انسانی کلاهبردار، فریبکار و شالاتن می شناسند!! جالب آن است که همه این افراد، با اطمینان و بسیار محکم می گویند: واقعیت و حقیقت، همین است که من می گویم!!! و بقیه اشتباه می کنند و واقعیت را نفهمیده اند! خداوند در قرآن کریم در این مورد می فرماید: هر دسته و گروه، به آنچه نزد ایشان است، خشنود هستند!!! (مومنون، 53 -روم، 32)
 راز و رمز این اختلاف و تفاوت دیدگاه ها آن  است که تلقی اغلب ما انسانها  از واقعیت ها، بسیار ذهنی، فردی و شخصی است!  اگر چه ما می پنداریم که واقعیت و حقیقت، امری عینی و انعطاف ناپذیر است، ولی چنین نیست؛ بلکه برداشت های ما از آنها، بسیار شخصی و انعطاف پذیر است! آری ما افکار تعلیم گرفته و پنداره های تلقین شده خود را، فرا فکنی کرده و آنها را به جهان بیرون  و افراد آن نسبت می دهیم! سپس آن چه را به بیرون و دیگران نسبت داده ایم، به درون وجود خود می آوریم و درونی می کنیم و خودمان باور می کنیم  که واقعیت همین است و حقیقت چیزی جز این فهم و درک من نیست! و بقیه که مثل من فکر نمی کنند، چقدر ساده، نادان و تا چه اندازه  در اشتباه هستند ! آنها  چرا واقعیت به این روشنی را  نمی بینند؟!  فرد مقابل ما نیز دقیقا همین تصور و احساس را دارد! براستی  واقعیت و حقیقت کدام است؟ 

واقعیت آن است که انسان وقتی پا به عرصه وجود می گذارد با سیستمی نرمال و متعادل، به دنیا می آید. این سیستم باید در سالهای نخست زندگی، حفظ و به طورسالم نگهداری شود! به همین جهت رهبران الهی، به ما فرموده اند: " تا هفت سال نخست، به کودکان امر و نهی نکنید! با آنها همچون آقا و سرور خانه، رفتار کنید! آنها را آزاد بگذارید تا بازی کنند! به آنان احترام بگذارید و آنها را گرامی بدارید!"

متاسفانه در اغلب حوامع بشری، برخلاف توصیه آن رهبران بزرگ انسان شناسی، عمل می شود و از کودکی، تعادل درون و برون، برداشت و واقعیت به هم می خورد و ذهن انسان با  جهان و خودش، رابطه ای غیرسالم و ناصحیح پیدا می کنند! 

اگر در دوران کودکی آسیب دیده باشیم و به دلیل مظلومیت، محرومیت، احساس تنهایی، به ذهن خود پناه برده و به  اوهام خیال پردازی دچار شده باشیم! آن وقت است که ارتباط ما با واقعیت و حقیقت،  گسسته می شود و به طور انحصاری با تصورات، اوهام و خیالات خود، رابطه برقرار می کنیم و آنها را واقعیت می پنداریم! به تعبیر یکی از اندیشمندان معاصر: «هریک از ما در همه ی روابطمان، تصویری را در مورد دیگری در ذهن می سازیم ،همان گونه که طرف مقابل نیز تصویری از ما در ذهن دارد. در نتیجه، "دو تصویر" با یکدیگر در ارتباطند، نه دو موجود بشری.»

بدینسان ما در حصار اندوخته ها و بافته ها و پنداره های  ذهن خود، زندانی می شویم و رنج می بریم، ولی فکر می کنیم  جهان، زندانی است پر از رنج و عذاب! آری بزرگترین و بدترین و قدرتمندترین دشمن ما در درون ماست! دشمن حقیقی ما همان ذهن منفی ماست! زیرا ذهن ما  تندترین انتقادها، مخرب ترین تعارضها، بدترین برخوردها، زشت ترین بی احترامی ها، بی انصاف ترین داوری ها، بی رحمانه ترین درهم کوبیدن ها و سخت ترین مجازاتها را نسبت به ما اعمال می کند! 

اکنون که این وقعیت را دریافتید و از این حقیقت آگاه شدید، از زندان ذهنی خودساخته و تلقین شده خودتان، بیرون بپرید! شما یک موجود ذهنی نیستید! شما یک موجود واقعی و حقیقی هستید! پس با همه تصورات خودتان در مورد خودتان خداحافظی کنید و به خودتان، آری به خود واقعیتان سلام کنید و با خودتان، آری خود واقعیتان تماس بگیرید! ذهن خود را تبدیل به دوست خود کنید! جهان درون خود را آیینه جهان واقعیت، قرار دهید! کمی به خوبی های خود، دیگران و جهان که تا به حال فیلتر کرده و نمی دید، بنگرید و لذت ببرید! 

در مرحله بعد نیز  از تصور و برداشت ها، قضاوت و پیش داوری های خود نسبت به دیگران نیز دست بردارید! تا بتوانید با خود آنان آشنا شوید و با واقعیت و حقیقت آنها  تماس بگیرید! آن وقت در می یابید که خود شما، دیگر انسانها و همه اجزای جهان هستی، چقدر زیبا و پذیرفتنی هستند! نه موجب رنج و عذاب!  آن وقت دست از تعارض با خود و دعوا و درگیری با دیگران نیر بر خواهید داشت و از زندان پر رنج و عذابی که برای خود در درون خود و برای اطرافیان و دیگر انسانها،  بر پا کرده اید، خلاص می شوید! ان شاء الله. موفق باشید!

نظرات 1 + ارسال نظر
شاگرد پنج‌شنبه 29 مرداد 1394 ساعت 13:06

با سلام
آیا در استفاده از مطالب این وبلاگ، رعایت ترتیب درس ها ضروری است؟

سلام بر شما!! اگر ممکن باشد خوب است وگر نه ضرورتی ندارد ولی توجه داشته باشید که گاه نکاتی در درسهای قبل گفته شده که بر اساس آن مطللب بعدی تقدیم می شود

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.