سلام بر شما نیکان همراه! امیدوارم حالتون حوب باشه!
انسان در دوران کودکی تا هیجده ماهگی خودش را با پدر و مادر و محیط اطرافش، یکی می پندارد. او پس از هیجده ماهگی به تدریج می فهمد که وجودش، از والدین و دیگر موجودات، جدا است!!
پس از این مرحله است که سه موضوع در مورد کودک، بسیار مهم می شود و پدر و مادرها باید به شکل گیری درست آن توجه کنند و گرنه به فرزندشان آسیب جدی وارد می شود:
1. اتصال و پیوستگی با دیگران 2. انفصال و جدایی از والدین و دیگر اشیا 3 . ارتباط و تعامل با قدرت در زندگی.
اگر اتصال و انفصال و رابطه با قدرت، به صورت صحیح انجام شود، کودک از نظر روانی، سالم می ماند و درست رشد می کند؛ اما اگر پدر و مادر با سخنان و رفتار های جاهلانه خود، استقلال طلبی کودک از سن سه سالگی را محترم نشمارند و پرورش ندهند، در او نوعی اتصال و پیوستگی ناسالم و ناایمن با دیگران، به وجود می آید و وابستگی و چسبندگی به دیگران تا پایان عمر را سبب می شود!! البته چنین کودکی وقتی بزرگ شد ممکن است به افراد و امور گوناگونی، چسبندگی پیدا کند. او هویت خود را با وابستگی به افراد، مدرک، ثروت یا شهرت، تعریف می کند و به اضطرابی همیشگی مبتلا می گردد!!! چون امنیت خود را با چسبندگی به امور بیرونی به دست می آورد!!! و امور بیرونی همیشه در معرض خطر از بین رفتن قرار دارند!!!!
همچنین اگر والدین در سالهای اولیه به ناگهان از او جدا شوند و یا به درستی او را از شیر نگیرند و یا او را رها کنند و تنها بگذارند، دچار انفصال و جدایی نالیمن و ناسالم می گردد و به احساس رها شدگی و تنهایی تا پایان عمر، دچار می گردد. او نیز به طور ناخودآگاه همواره دچار اضطراب است و با کوچکترین حادثه ای در مورد ارتباطاتش، به هم می ریزد و احساس خلا، بی ارزشی و تنهایی می کند!
علاوه بر آن، کودک با مساله قدرت در خانواده مواجه می شود؛ او می بیند که پدر، مادر و یا پدر و مادربزرگ در خانه، قدرت دارند و حرفشان چگونه به کرسی می نشیند؛ اگر قدرت در خانواده به صورت مشاوره و مشارکت دادن همگان در تصمیم گیری، توزیع شده باشد، البته با حفظ جایگاه و مرتبه هر فرد، این کودک وقتی بزرگ شد، از روانی سالم برخوردار می شود؛ ولی اگر خانواده به صورت دیکتاتوری یا با خشونت و پرخاش و جنگ قدرت میان پدر و مادر و فرزندان، اداره بشود، بدون شک فرزند این خانواده تا پایان عمر در مورد مواجهه و تعامل با قدرت در زندگیش دچار مشکل و اضطراب است چه دارای قدرتی گردد و چه تحت مدیریت فرد قدرتمندی قرار گیرد!!
اکنون که بزرگ و بالغ شده اید، وضعیت روحی خود را بررسی کنید و ببینید در مورد اتصال و انفصال و مواجهه و تعامل با قدرت، چگونه هستید؟ اگر آسیب دیده اید، به فکر حل مشکل و درمان خود باشید.
در درجه نخست، باید هویت خود را نزد خودتان، دوباره تعریف و تعیین کنید و در این هویت جدید، از هر گونه چسبندگی به افراد، پول، موقعیت، لباس، شغل و عنوان های دکتر و مهندس و .... خود را رها سازید! هویت واقعی انسان به وجود خود اوست! با هیچ امر بیرونی، هم هویت مشوید!
در درجه بعد از انفصال ها و جدا شدن ها مهراسید؛ شما هرگز تنها نیستید؛ پس باید بتوانید به راحتی روابطی که به نفع و مصلحت شما نیست، قطع کنید و هیچ گاه از قطع شدن رابطه خود با هیچ کس دیگری، مضطرب نشوید!!
در مرحله بعد، باید بتوانید با "قدرت" مواجهه درستی داشته باشید؛ اگر قدرتی پیدا کردید، به زورگویی و دیکتاتوری مبتلا نشوید و اگر زیر دست کسی قرار گرفتید، دائما دچار کشمکش و نزاع و تعارض با او نباشید یا مورد سوء استفاده و استثمار او، قرار نگیرید! بلکه همواره مستقل و آزاده، خونگرم و اجتماعی باشید، اگر مدیر شدید، مدیری لایق و تصمیم ساز باشید نه فقط تصمیم گیر! و اگر کارمند شدید، کارمند و کارگزاری شایسته، کاردان، قانونمند و منظم باشید! و در هر حال همسری مهربان، همراه و همدل و والدینی آگاه و دلسوز باشید. موفق و عزیز باشید!