داستان زندگی

علی محمدی

داستان زندگی

علی محمدی

درس پنجاهم: خود را با هیچ کس دیگر مقایسه نکنید و در برابر هیچ کس، احساس کوچکی و خواری مکنید!

عزیزان من! همسفران کاروان خودآگاهی و خودسازی! سلام و درود بر شما! امیدوارم هر روز بهتر و نیکوتر شده باشید.

هر انسان، موجودی منحصر به فرد، یگانه، بی نظیر و بدون مثل و بی همانند است و با نزدیکترین فرد نسبت به خودش، اگر چه در برخی از امور، اشتراکاتی دارد، ولی تفاوتهای بسیار بسیار زیادی نیز دارد! به همین جهت نمی توان و نباید خودمان را با فرد دیگری مقایسه کنیم.

بدینسان مقایسه هر فرد با دیگری، حتی اگر دوقلویی همانند باشند، کاری غلط، نادرست، ناپسند و باطل است! زیرا هیچ کس در همه ابعاد، جوانب، استعداد، امکانات، قدرت ذهنی، شرایط آموزشی، افکار و شناخت ها، علایق، اهداف و خواسته ها، نیت و انگیزه، دوستان، معاشران، گفتار و عملکرد، همانند دیگری نیست و شرایط یکسانی با دیگری نداشته است تا با او مقایسه شود.  بعلاوه همه ابعاد و جوانب یک فرد، آشکار نیست؛ بلکه امور پنهانی انسان که در کمیت و کیفیت زندگی انسان، موثر است، بسیار زیاد ولی ناپیداست و ما و شما از همه امور و شرایط و داشته ها و  گرفتاری های افراد اطلاع و آگاهی نداریم تا مقایسه درستی انجام دهیم! بنا بر این هر مقایسه ای، سطحی، فقط در امور ظاهری و مبتنی بر جهل و نا آگاهی نسبت به امور  بسیار زیادی است! به همین جهت نباید داشته های دیگران چشم بدوزیم و چشمان به آن خیره شود. (حجر، 88 و طه 131)

آری! دیدن شرایط مشترک و امور یکسان اندک و آشکاری که در میان دو نفر وجود دارد و چشم پوشیدن بر شرایط مختلف و امور متفاوت فراوان و پنهانی که میان آن دو در حریان است، مقایسه را کاری جاهلانه، غلط و نا عادلانه می سازد. پس هر گز خود را با هیچ کس دیگر، مقایسه نکنید که حرمت و عزت نفس شما را در هم می شکند؛ بلکه به طور کلی، از مقایسه کردن افراد با یکدیگر دست بردارید که کاری غلط انداز است و شما را به اشتباه می افکند.

مقایسه نکردن با دیگران، به معنای ندیدن فضلیت های دیگران و توجه نداشتن به ضعف های خود نیست؛ بلکه جلوگیری از افتادن در چاه غفلت، اشتباه، سطحی نگری، ظاهر بینی، یک سو نگری، بزرگ نمایی امور دیگران و کوچک نمایی امور خود، جزئی نگری و کلی گویی کردن است. پس هر گز مقایسه نکنید ولی فضلیت دیگران را با کمال خوشوقتی بنگرید، بازگو و تحسین کنید و به جای پوشاندن و انکار ضعف های خود، در صدد برداشتن آن باشید!! 

شما فقط می توانید و چه نیکو  است که همواره خود را با خودتان، مقایسه کنید و پیشرفت خود نسبت به گذشته خودتان را رصد کنید!

نکته بسیار مهم دیگر آن است که خود را نسبت به هیچ کس دیگر، کوچک، خوار و ضعیف نبینیم؛ حتی اگر آن فرد دیگر، بسیار زیباتر، دانشمندتر، قدرتمندتر، ثروتمندتر و برخوردارتر از شما باشد؛ زیرا اینها اگر چه نعمت، فرصت، امکان و برخورداری بیشتری است و شاید رفاه و آسایش بیشتری فراهم آورد، ولی هیچ کدام معیار ارزشیابی و ملاک برتری یک انسان بر دیگری نیست! و گاه موجب گرفتاری و سختی است!بعلاوه احساس کوچکی، احساس خواری و احساس ضعف از مقایسه ضعف و نداشتن های خود با قوت و داشته های دیگران و چشم بر هم گذاشتن بر قوت ها و داشته های خود نسبت به آن فرد دیگر و ندیدن ضعف و نداشته های او نسبت به خودمان، سرچشمه می گیرد. پس کاری جاهلانه و ناقص است؛ بنابر این هرگز در مقابل هیچ کس، احساس کوچکی، خواری و ذلت مکنید؛ ولی در برابر همه انسان ها متواضع باشید و به هیچ کس فخر نفروشید و به خاطر داشتن قیافه یا مدرک یا موقعیتی، در برایر هیچ کس حتی اگر در ظاهر خیلی فرو دست تر باشد، مباهات مکنید. به ظواهر ننگرید و بر اساس آنها داوری نکنید؛ ما همه انسانیم و برابر؛ نه از کسی بالاتر و بهتریم و نه از کسی کمتر و بدتر!! 

همه نعمت ها و داشته ها(طه، 131) همچنین همه نقمت ها و نداشته ها(بقره، 155)، وسیله امتحان و ابزار آزمایش انسان ها هستند و هیچ یک از داشته ها و برخوداری ها، ملاک برتری و فضلیت انسان یا نشانه لطف و کرامت ویژه خدا به آن فرد نیست، همچنان که نداشته ها و مشکلات، نشانه رذیلت و بدی انسان یا غضب و اهانت خداوند نسبت به آن فرد نیست. (فجر، آیه 15- 17)

درس چهل و نهم: خود را کاملا دوست بدارید؛ از بدرفتاری با خود و خودکشی های سیستماتیک دست بکشید!

سلام بر شما دانش پژوهان حقیقت!

انسان با "حب ذات" و محبت به خود و نوعی خودشیفتگی مثبت کودکانه، قدم به جهان می گذارد. اما انسان موجودی است که می تواند از خود، جدا شود و به خودش، به عنوان ناظر و داور خود بنگرد و در مورد خود، بیندیشد، احساسات  مثبت یا منفی داشته باشد و در مورد خودش تصمیم بگیرد همان گونه که به یک فرد دیگر و غریبه، می نگرد و داوری می کند.

نکته مهم آن است که آدمی به ویژه در دوران کودکی، بسیار تلقین پذیر است و آنچه از بیرون به او ارایه می شود، به درون خود، آورده، آن را داخلی و درونی می کند و با آن زندگی می کند؛ بدین جهت است که اگر کودک انسانی، در خانه ای متولد شود که سراسر محبت و عشق در آن حاکم باشد، آن محبت ذاتی به خود، در درونش تثبیت می گردد و کسی که به خود محبت دارد، از جسم و روان خودش مراقبت می کند؛ از کارهای  زیان آور برای جسم و امور غیر اخلاقی که آرامش روان او را بر هم می زند، خودداری می کند.

اما اگر به جای دریافت محبت، در خانواده ای قدم به عرصه وجود بگذارد که در آن، داد و ستد محبت کمرنگ و کم فروغ است و واژگان حامل نفرت و تنفر و طرد، بین آنها رد و بدل می شود، کودک آن جملات  زهر آگین "برو گمشو! " و "من از تو بدم می آید" و "چه قیافه زشتی داری" و "این بچه مرا کشته است" و "چرا این قدر عذابم  می دهی" و ... را به درون برده و در عمق ضمیر ناخودآگاهش، قرار می دهد و کم کم به طور ناخود آگاه، نه تنها خودش را دوست ندارد و از خودش مراقبت نمی کند؛ بلکه از خودش ناراحت است و بدش می آید و ناخود آگاه با خود دشمنی می کند؛ کارهای زیان آور برای جسم را با اشتیاق و ولع عجیبی انجام می دهد و آنچه برایش ضرر دارد، به راحتی می خورد و می گوید: نه بابا! مهم نیست، این قدر که می گویند زیان آور نیست!!! او از گفتار و کارهایی که برای روانش نیز ضرر دارد و برای او استرس ایجاد می کند، پرهیز نمی کند و به تعبیر برخی از روانشناسان، به "خودکشی تدریجی و سیستماتیک" روی می آورد. او خود را به تدریج نابود می کند و می کشد!!!!! اما چون "خودکشی" در فرهنگ اجتماعی و دینی، بسیار نامطلوب است، آن را به صورت تدریجی، انجام می دهد و به صورت دراز مدت، ولی سیستماتیک پی می گیرد!!!  و اسمش را هم چیز دیگری می گذارد تا وجدانش، کمتر او را آزرده سازد.

اکنون که بزرگ شده ایم و می دانیم که والدین، اعضای خانواده، معلمان و دوستان ما به علت نا آشنایی به روحیه ظریف کودک، با ما رفتارهای منفی داشته اند یا اظهار تنفر کرده اند و ما نیز نا آگاهانه آن نفرت ها را درونی، کرده ایم! باید به اعماق روان خود برویم و آن جملات و رفتارهای زهر آگین را بیرون بیاوریم و دور بریزیم و خود را از نفرت و تنفر نسبت به خود، تخلیه کنیم. آنگاه قدم بعدی را برداریم یعنی تلاش کنیم تا حقیقت را بفهمیم و خود را سزوار محبت به خویش، تلقی کنیم و واقعا خود را دوست بداریم. 

نشانه این نوع دوستی واقعی و عمیق به خود، آن است که کاری که برای ما زیان آور است، انجام نمی دهیم! غذایی که برای ما ضرر دارد، نمی خوریم، سخن های بد و منفی حتی نسبت به دیگران بر زبان نمی آوریم چون کار غیر اخلاقی، ما را از درون دچار چالش و نا آرامی می کند و چون خودمان نیز آنها را می شنویم، در ما حالت منفی، پدید می آورد!!

بیایید واقعا خود را دوست بداریم و از هر کاری که برای جسم، روان و روح الهی و قدسی ما، زیان آور است، خودداری کنیم! و برنامه ناخودآگاه "خودکشی سیستماتیک" را کنار بگذاریم. 

همواره شاد و سلامت و موفق باشید.

درس چهل و هشتم: خود را بپذیرید تا بتوانید خود را اصلاح کنید و تعالی بخشید!

یاران همراهم سلام! امیدوارم خوش و خوب و سرحال باشید!

بزرگترین و مهمترین نعمتی که خداوند متعال، به انسان داده است، خود اوست؛ به همین جهت کمترین مرتبه شکر عملی، پذیرفتن کامل خویشتن است. در پذیرفتن خود، همه امور خود را بپذیرید؛ قیافه، اجزای صورت، بینی، قد، وزن، رنگ، نژاد، والدین، خانواده، منطقه تولد، آب و هوا و دیگر امور خود را به طور کامل و صد در صد قبول کنید و با خوشحالی و افتخار بپذیرید.

پذیرفتن خود، زیر ساخت اصلی و اساسی اعتماد و عزت نفس است و شرط اصلی لذت بردن از وجود و زندگی خود است. 

با کمال تاسف، به دلیل آن که والدین و اطرافیان، ما را بدون قید و شرط نپذیرفتند؛ بلکه برای پذیرفتن ما، صدها شرط گذاشتند! آنها به قد و قیافه ما ایراد گرفته اند و ما سخنان آنها را در ذهن و احساس خود، حفظ و تثبیت کرده ایم و اکنون چون صدها ایراد بر خود در ذهن داریم، نمی توانیم خود را به طور کامل بپذیریم!!!

اکنون که ریشه ایرادگرفتن های خود را نسبت به خود دریافتیم، باید آن القاء و تلقین های غلط گذشته را از درون خود، تخلیه کنیم و ایراد گرفتن به خود را متوقف کنیم! خود را به طور کامل و صدر صد بپذیریم.

نکته فابل ذکر آن است که پذیرش صد در صد خود، به معنای ندیدن یا نادیده گرفتن نقایص و عیوب خود یا خوب انگاشتن و توجیه آن نقایص و عیوب نیست؛ بلکه به معنای پذیرش خویشتن  و دیدن درست امور خویش و اصلاح و تعالی خود است! براستی اگر ما خود را نپذیریم، چگونه می توانیم نقایص خود را کشف و آن را اصلاح کنیم و تعالی بخشیم!

درس چهل و هفتم: تفاوت ها را قدر بدانید، رفاقت کنید؛ نه رقابت ناسالم، روش حذف، براندازی و دشمنی با افراد متفاوت را کنار بگذارید!

سلام بر شما عزیزان!

خداوند متعال، جهان، موجودات و انسان ها را متفاوت و گوناگون، آفریده است؛ هیچ فردی، دقیقا همانند دیگران نیست! حتی دوقلوهای همانند نیز تفاوت هایی بیش از شباهت هایشان دارند. به تعبیر فیلسوفان و عارفان، تکرار در تجلی خداوند، وجود ندارد!!

این تفاوت هاست که جهان را زیبا ساخته و موجودات آن را تکمیل کننده یکدیگر ساخته است؛ پس باید قدر تفاوت ها را بدانیم و آن را وسیله تکامل خود قرار دهیم.

پرورش یافتگان نظام تربیتی غلط و فرهنگ های دیکتاتور زده و غیر دینی و شخصیت های آسیب دیده، دیگران را مطیع، پیرو، موید، همراه و حداقل هماهنگ با خود می خواهد و گر نه، سعی می کند فرد متفاوت را حذف نموده و یا زیر پای او را خالی نماید. لذا با او دشمنی می کند، در مورد او بد می گوید، به او تهمت می زند و......

تنها در صورت رفاقت با افراد متفاوت، دیدی همه جانبه و کاملتر پیدا می کنید و می فهمید که می توان جهان را به گونه دیگری دید. افزون بر آن، در صورت رفاقت می توان از علم و دانش و امکانات دیگران، بهره مند شد.

متاسفانه ما رقابت ناسالم را بر رفاقت و حرمت، ترجیح می دهیم و روش حذف و طرد و دشمنی را به کار می گیریم تا افراد متفاوت را از میدان به در کنیم.

می دانم رفاقت با افرادی که مثل ما فکر نمی کنند و سلیقه دیگری دارند، کار آسانی نیست و صبر و حوصله و تمرین می خواهد ولی به مواهب و فواید فراوانش می ارزد.

درس چهل و ششم: خودفریبی و فرافکنی را ترک کنید!

 سلام بر شما عزیزان و همراهان گرانقدرم! امیدوارم روز  به روز پیراسته تر و سرحال تر شده باشید!

انسان به دلیل کمال طلبی فراوان، خواهان فتح قله همه خوبی ها و کمالات است و گاه به مطلق گرایی در این زمینه، دچار می شود؛ به همین جهت از دیدن نقایص و نقطه ضعف های خود، ناخشنود و از انتقاد کنندگان خود، ناراحت است. او برای ندیدن و نشنیدن اشکالات خود، هزاران ترفند و توجیه برای فریب دادن خود و ندیدن واقعیت و حقیقت به کار می برد تا واقعیت ها را در ذهن خود تغییر داده، تفسیر و تبیین معکوس، بزرگتر و کوچکتر از آن ارایه می کند.

اکنون که برای ساماندهی عواطف مجروح و اصلاح جان و دل خسته خود کمر همت بسته اید، خودفریبی و تغییر و تفسیر معکوس واقعیت ها را متوقف کنید و با کمال میل، آماده؛ بلکه مشتاق دیدن و پذیرفتن اشکالات و ضعف های خود باشید تا راه اصلاح خود را بهتر و آگاهتر در پیش بگیرید. نترسید اگراز اشکالات و آسیب های درونی خود مطلع شوید و آنها را بپذیرید، هیچ چیز در جهان هستی و واقعیت ها و در زندگی بیرونی شما به هم نمی خورد و عوض نمی شود ولی زندگی درونی شما بهتر و اصلاح آن میسر می گردد.

2. از کودکی، به ما دنبال مقصر گشتن، فرافکنی و تقصیر را به گردن دیگران انداختن را به ما آموخته اند؛ بچه کوچکی به زمین می خورد، والدین، زمین را کتک می زنند و می گویند: ای زمین بد! چرا بچه قشنگم به روی تو فرو افتاد!! چرا این قدر سفت و سخت هستی؟ دست بچه ملوسم، درد گرفته!! و این گونه است که فرافکنی در ذهن و احساس ما نهادینه می شود و بدون آن که توجه داشته باشیم، زمین و زمان و آب و هوا و وسایل و مردم را مقصر دانسته، لقب بد و منفی داده و تقصیر تمام مشکلاتمان را به گردن دیگران و اوضاع و احوال جهان می اندازیم در حالی که چنین نیست!!

اکنون که متوجه شدیم چه اتفاق ناگواری در تعلیم و تربیت ما افتاده است، باید به جای دنبال مقصر گشتن و مقصر دانستن زمین و آسمان و شرایط و بخت بد، به بررسی درست مسایل بپردازیم و سهم خود را در آن بیابیم و دنبال کشف راه حل آن باشیم! 

به هر حال فرافکنی را تعطیل کنید که در پاره ای از موارد، قطعا خطا؛ بلکه تهمت و گناه بسیار بزرگی است.