داستان زندگی

علی محمدی

داستان زندگی

علی محمدی

پیش در آمدی بر مهارت، سبک و داستان زندگی

مقاله ای از علی محمدی

در دوران اخیر، سه عنوان در ادبیات و گفتمانِ جامعه شناسی، سیاست، مشاوره و روانشناسی در جهان مطرح شده است. اگر چه در دنیای مدرن، ممکن است این عناوین، مطلب جدیدی باشد ولی باید اذعان کرد هر کدام از این سه اصطلاح نه تنها در اسلام و قرآن سابقه دارد، بلکه انصاف علمی نشانگر پیشتازی ادبیات دینی، در این عرصه ها است.  اینک به هر یک از این اصطلاحات سه گانه، به اختصار اشاره می شود:

  1. مهارت های زندگیlife skill

بر هیچ یک از ما پوشیده نیست که در زندگی ماشینی و مدرن کنونی، انجام اغلب بلکه تمام کارها و فعالیت ها و حتی بهره برداری از وسایل و امکاناتی همچون اتومبیل، تلفن همراه و رایانه نیز نیاز به مهارت دارد. آموختن هر یک از مهارت ها در ان عرصه، به ما، دانش و توانایی می بخشد. مهارت ها انواع گوناگونی دارند. یکی از مهارتهایی که ضرورت پرداختن به آن مورد اتفاق جهانیان واقع شده است، مهارت های زندگی است.

آموختن «مهارت های زندگی»، بدان رو دارای ضرورت بیشتری است که با رشد و پیشرفت تکنولوژی به ویژه در حوزه ارتباطات و پیدایش ابزارهای چندرسانه ای، سهولت دسترسی به انواع اطلاعات مفید و غیر مفید، وسعت تغییرات زندگی، بحران سلامتی و تغذیه، جهانی سازی و فروریختن مرزهای فرهنگی، اجتماعی و حتی جغرافیایی و سیطره کامل ماشین، زندگی انسان امروزی را بسیار پیچیده تر  نموده و آن را با چالش های جدید و فراوانی رو به رو ساخته است و آدمیان را به آسیب های فراوان روانی، عاطفی و اجتماعی مبتلا نموده است.

طبق آمارهای سازمان جهانی بهداشت (W.H.O) در اغلب جوامع، انواع آسیب و اختلال های روانی ـ اجتماعی به طور نگران کننده ای رو به افزایش می باشد. افزون بر اختلالات روانی، وابستگی دارویی، اعتیاد، حرمت شکنی، قانون ستیزی، بزهکاری و رفتارهای ضد اخلاقی- اجتماعی نیز به ویژه در نسل جوان، روندی صعودی پیدا کرده است.

برای مقابله با  این وضعیت ناپسند و  پیشگیری از  آسیب های روانی و اجتماعی فزاینده تر و به منظور ارتقای سطح بهداشت روان، سازمان جهانی بهداشت در سال 1993، برنامه ای جهانی به نام «آموزش مهارت های زندگی» طراحی نمود که  از آن تاریخ تا کنون در سطح وسیعی در کشورهای جهان مورد استفاده قرار گرفته است. بدین سان هدف اصلی آموزش و فراگیری مهارت های زندگی، افزایش توانایی روانی- اجتماعی و در نهایت پیشگیری از پدید آمدن رفتارهای آسیب رسان به بهداشت و سلامت و ارتقای سطح سلامت روان افراد است. البته رمز برخورداری از این مهارت ها، دانستن، تمرین و به کار گیری هر چه بیشتر آنها در زندگی روزمره است.

 تعریف مهارت های زندگی

اگر چه از مهارت های زندگی تعاریف گوناگونی شده است که از نظر تعبیر با هم متفاوت هستند ولی عموما دارای محتوایی نزدیک به هم هستند؛ در بیشتر آنها مهارت هایی که مربوط به آموختن روش صحیح تصمیم گیری، ارتباطات، خودشکوفایی، آرامش روان و مقابله با استرس و ... است را «مهارت های زندگی» نامیده و آنها را چنین تعریف کرده اند:

«مهارت های زندگی، به مهارت هایی گفته می شود که برای افزایش توانایی روانی   اجتماعی افراد آموزش داده می شوند و فرد را قادر می سازند که به طور مؤثر با مقتضیات و کشمکش های زندگی رو به رو شود و ضمن کسب موفقیت در زندگی، احساس شادمانی داشته باشد.»

انواع مهارت های زندگی

سازمان بهداشت جهانی، مهمترین مهارت های زندگی را با عناوین ده گانه زیر مشخص نموده است:

  1. مهارت خود آگاهی

    مهارت خود آگاهی توانایی شناخت از نقاط ضعف و قوت، خواسته ها، نیازها، رغبت ها و تصویر واقع بینانه از خود است تا حقوق فردی اجتماعی و مسئولیت های خود را بهتر بشناسیم. با کسب این مهارت به سؤال اساسی من کیستم؟ پاسخ می گوییم.

  2. مهارت همدلی

    همدلی یعنی این که فرد بتواند مسایل دیگران را حتی زمانی که در آن شرایط قرار ندارد، درک کند وبه آن ها احترام بگذارد. این مهارت موجب می شود تا به دیگران، توجه کرده و آن ها را دوست داشته باشیم و خود نیز مورد توجه و دوست داشتن دیگران قرار بگیریم و با ایجاد روابط اجتماعی بهتر، به هم نزدیکتر شویم.

     

  3. مهارت ارتباطات بین فردی

    مهارتی است که موجب می شود ضمن تقویت روحیه ی مشارکت، اعتماد واقع بینانه و همکاری با دیگران، بتوانیم مرزهای روابط بین خود و کسانی که دوستشان داریم را تشخیص داده و در جهت ایجاد روابط صمیمانه و دوستانه قدم برداریم و هر چه زودتر به دوستی های نامناسب و نا سالم خود، پیش از آن که مورد آسیب جدی قرار بگیریم، خاتمه دهیم.

     

  4. مهارت ارتباطات مؤثر

    ارتباط مؤثر یکی از رمزهای موفقیت انسان است. هر کس بتواند با دیگران اشیاء اطراف و حتی لحظه های زندگی خود، ارتباط بهتر و مؤثرتری برقرار کند، احساس موفّقیت بیشتری خواهد داشت. کسب این مهارت به ما می آموزد برای درک موقعیت دیگران، چگونه به سخنان آنان فعالانه گوش دهیم و چگونه دیگران را از احساس و نیازهای خود آگاه نماییم تا ضمن به دست آوردن خواسته های خود، طرف مقابل نیز احساس رضایت نماید.برای دستیابی به یک ارتباط خوب و مؤثر کلامی و یا غیر کلامی علاوه بر داشتن باورهای مناسب لازم است روش ها و مهارت های ارتباط بر قرار کردن با دیگران را نیز فرا گرفت.

    بسیاری از رفتارهای ما مثل نحوه برقراری ارتباط با دیگران محصول عادت های ماست، پس اولین گام، برای اصلاح نگرش و کشف مهارت های جدید ارتباطی، کسب آگاهی و شناخت درستِ اصول ارتباطی است. تنها در این صورت است که ما قادر خواهیم بود عادت های غلط را کنار نهاده و از نوع ارتباط جدید خود احساس لذت کنیم.

    ما با توجه به دید و نگرش خود، می توانیم به دو گونه با دیگران ارتباط بر قرار کنیم، اگر به نکات مثبت طرف مقابل توجه کنیم از آن مهر محبت و صمیمیت تولید خواهد شد، ولی اگر روی نکات منفی او تمرکز کنیم از آن دوری و نفرت متولد خواهدگشت.

  5. مهارت مقابله با استرس

    در دنیای امروز همواره با تغییرات وسیع و پیچیده ای مواجه ایم و هر تغییری با فشارهای روحی و روانی (استرس) همراه است. میزان استرس اگر بیش از حد و طولانی باشد بر زندگی و عملکرد ما تأثیر منفی گذاشته و مشکلات جدی و زیادی را برای ما به وجود خواهد آورد. فراگیری این مهارت به ما کمک می کند تا استرس های مختلف و اثرات آن را شناخته و راه های کاهش یا مدیریت بر آن را کسب نماییم.

     

  6. مهارت مدیریت بر هیجانات

    اگر بتوانیم مدیریت مطلوبی بر هیجان های خود مانند شادی، غم، خشم، ترس، یاس، اضطراب و... داشته باشیم، رؤیاها، خاطرات و ادراکات ما جان می گیرد کسب این مهارت به ما کمک می کند تا ضمن شناسایی هیجان های خود و دیگران و تأثیر آنها بر تفکرات و رفتارهایمان، بتوانیم در مقابله با آن ها، واکنش مناسب را از خود بروز دهیم.

     

  7. مهارت حل مسئله

    ما هر روز با مسایل فراوانی روبرو هستیم که برخی ساده و برخی پیچیده اند. مهارت حل مسئله این توانایی را به ما می دهد که با توجه به تجارب عملی و توانمندی های ذهنی خود بتوانیم در جهت حل مسئله یا مشکل، قدم برداشته و به نتیجه ی مطلوب دست یابیم.

     

  8. مهارت تصمیم گیری

    انسان در مسیر زندگی، همواره نیازمند تصمیم گیری های مختلف است و موفقیت در زندگی در گرو تصمیم گیری درست و به جای اوست.

    مهارت تصمیم گیری به ما کمک می کند تا با اطلاعات وآگاهی کافی با توجه به اهداف واقع بینانه خود از بین راه حل های مختلف، بهترین راه حل را انتخاب کرده و به کار بگیریم و پذیرای پیامدهای آن نیز باشیم.

     

  9. مهارت تفکرخلاق

    فکر کردن مهارتی است که از کودکی می آموزیم. مهارت «تفکر خلاق»، قدرت کشف و تولید اندیشه ی جدید را برای ما فراهم می آورد. تفکر خلاق نوع دیگر دیدن است در این تفکر، هیچگاه مشکل یک عامل مزاحم به حساب نمی آید، بلکه یک فرصت برای کشف راه حل های نو و بدیع تلقی می شود که تا کنون کسی به آن توجه نکرده است. بدین سان مهارت تفکر خلاق به ما کمک می کند در مواجهه با حوادث ناگوار چگونه احساسات منفی خود را به احساسات مثبت تبدیل کنیم.

     

         10- مهارت تفکر نقادانه

    تفکر نقادانه نوعی دیگر از تفکر است. کسب این مهارت به ما می آموزد تا هر چیزی را به سادگی و دربست قبول یا رد نکنیم، ابتدا در مورد آن موضوع، سؤال و استدلال کنیم، سپس بپذیریم یا ردّ کنیم. کسانی که از تفکر نقادانه برخوردارند، فریب دیگران را نمی خورند و به راحتی جذب افراد و گروه ها و مواد مخدّر نمی شوند، چرا که همواره با سؤال کردن به عاقبت کار می اندیشند.

     

    اسلام و مهارت های زندگی

    می دانیم که هدف نزول وحی، بعثت پیامبران و ایجاد دین در میان بشریت، آموزش مهارت های زندگی بوده است؛ خداوند متعال، هدف اصلی فرو فرستادن کتاب های آسمانی به ویژه قرآن کریم را، هدایت همگان[1] به سوی استوارترین راه زندگی[2] و آموزش مهارت های زندگی انسانی[3] و ساختن افراد و جوامعی مهذّب و شکوفا[4] معرفی فرموده است.

    خوشبختانه در سالیان اخیر در کشور عزیر ما نیز تلاش هایی برای آموزش مهارت های زندگی، صورت گرفته است ولی در آموزش مهارت های زندگی با توجه به برخورداری بیشتر افراد جامعه از فرهنگ دینی، باید آموزه های قرآن و روایات از این منظر، مورد توجه و استفاده قرار گیرد و از زمینه دینی عمیق و پویای مردم این سرزمین، برای آموزش و ارتقای این گونه مهارت ها به خوبی استفاده شود و پیش فرض های اومانیستی، سکولاری آن توسط اساتید با استفاده از متون دینی، مورد نقد قرار گیرد و در کنار مهارت های زندگی، بلکه توأم با آن، آموزش «مهارت های معنوی» مورد توجه جدی قرار گیرد و گر نه آموزش های فوق، ناقص و ناتمام بوده و در تأمین اهداف پیش گفته، کارآیی لازم را ندارد و این گونه آموزش ها باید فراگیر شده و در سطوح مختلف و به صورت عمومی و به همه شهروندان ارایه شود و  گارگاه و مطالب آن برای مخاطبان گوناگون و به مقتضای وقت آنان طراحی شود تا این آموزش ها به همگان ارائه گردد.

    2-سبک زندگی، life style  یا سنّت و سیره

    عنوان، سبک و شیوه زندگی در مغرب زمین توسط آلفرد آدلر در سال 1929 مطرح شد. این تعبیر در نزد مسلمانان با تعبیر «السنه» و «السیره» مطرح بوده است. برابر دیدگاه آدلر: «شخص بر اساس شیوه زندگی خاص خود، ایفای نقش می کند. سبک زندگی هر فرد است که به اجزای زندگی او فرمان می دهد. علاوه بر آن شیوه زندگی، تعیین کننده بی همتایی شخصیت فرد و ارائه دهنده ی اندیشه و افکار هر فرد است. به گفته وی شیوه زندگی مهمترین عاملی است که انسان زندگیش را بر اساس آن تنظیم می کند و حرکتش را در جهان هستی مشخص می کند.[5] بنابراین، فرد عقلانی یک شیوه زندگی و ورزشکار، شیوه ی زندگی دیگری دارد. به طور کلی می توان گفت که تمام رفتار فرد از شیوه زندگی او نشأت می گیرد و آنچه را در خور شیوه زندگیش است، درک می کند، می آموزد و حفظ می کند. فرد به کمک نقشه شناختی خویش، حرکتش را در طول زندگی تسهیل و تجهیز می کند، تجاربش را ارزشیابی و درک و سپس پیش بینی و کنترل می کند. در عین حال که شیوه زندگی، وسیله سازش با تجارب است، تا حدودی ناخود آگاه است، زیرا فرد از رفتارش آگاهی بیشتری دارد تا از انگیزه آن.

    تعریف سبک زندگی

    سبک زندگی، مجموعه ای از طرز تلقی ها، ارزش ها، شیوه های رفتار، حالت ها و سلیقه ها در هر چیز مرتبط با زندگی است که جنبه های مختلف زندگی: سطح موقعیتی، سطح ساختاری، سطح فردی را در بر می گیرد. به دیگر سخن، شیوه زندگی، مجموعه عقاید، طرح ها و نمونه های عادتی رفتار، هوا و هوس ها، هدف های طویل المدت، تبیین شرایط اجتماعی و یا شخصی است که برای تأمین امنیت خاطر فرد لازم است. به تعبیری دیگر، شیوه زندگی فرضیاتی است که در آن نحوه ی تفکر، احساسات، ادراکات، رویاها و غیره مطرح هستند. آری شیوه زندگی، نوع خاص واکنش فرد در برابر موانع و مشکلات زندگی است.  بر اساس اندیشه های آدلر، اعتقادات مربوط به شیوه زندگی به چهار گروه تقسیم می شود:

  1. مفهوم خود یا خویشتن پنداری، یعنی اعتقاد فرد به اینکه «من هستم». 

  2. «خود» آرمانی، یعنی اعتقاد فرد به اینکه «من چه باید باشم»، یا «مجبورم چه باشم تا جایی در میان دیگران داشته باشم».

  3. تصویری از جهان ، یعنی اعتقادات فرد در باره اطرافیان و محیط پیرامونش.

  4. اعتقادات اخلاقی، یعنی مجموعه چیز هایی که فرد درست و یا نادرست می داند.

بر این اساس، هرگاه میان اعتقادات مربوط به «خود» و «خود» آرمانی تعارضی به وجود آید، احساس حقارت بروز می کند. همچنین عدم هماهنگی میان اعتقادات مربوط به «خود» و اعتقادات مربوط به جهان پیرامون به احساس حقارت می انجامد که بعضی اوقات، آن را احساس عدم کفایت، فقدان شایستگی و یا عدم تسلط می نامند. نا هماهنگی میان خویشتن پنداری و اعتقادات اخلاقی، نیز موجب احساس حقارت در حوزه اخلاقی می شود که احساس گناه، نوعی از آن است.

اسلام و سبک زندگی

برخی می پندارند تعبیر «سبک زندگی» یک تعبیر و عنوان جدید است در حالی که یکی از دو معنای اصلی و یکی از وجوه و نظایر بیست گانه واژه دین، کیش، روش و آئین زندگی است. در آیه شریفه: « هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِینِ الْحَقِّ‏ »[6] نیز دین به همین معناست. آری دین، تبیین سبک و روش خاصی در بینش ها و نگرش ها، احساسات و عواطف، خواسته ها و اراده ها، کنش ها و واکنش ها است؛ سبکی که خداوند آن را به آدمیان تعلیم می دهد. سبک زندگی آگاهانه، مؤمنانه و عالمانه، با سبک زندگی کفر، شرک و نفاق آلود در همه عرصه ها و اعمال و رفتار و گفتارها، متفاوت است. معارفِ دین، در همه امور فوق، آدمی را به سوی معرفت، ایمان و اطاعت خداوند متعال فرا می خواند و راه تعالی انسان را در پرتو ارتباط انسان با خدا ترسیم می نماید.

فرآیند و مراحل شکل گیری سبک زندگی

شالوده شیوه زندگی فرد از همان اوان کودکی، یعنی در سنین چهار یا پنج سالگی ریخته می شود. در شکل گیری شیوه زندگی، عوامل جسمانی نقش اساسی دارد. زیرا عوامل جسمانی در ایجاد فرضیات نخستین در زندگی  فرد، تأثیرات بسزایی دارند. از این رو، آدلر برای تجارب اولیه اجتماعی کودک، در زمینه ایجاد مفهوم نسبت به موقعیتش در جهان، اهمیت زیادی قائل می شود. کودک، عوامل موجود در محیط خانواده را به دنیای خارج تعمیم می دهد و روابط و تعابیرش را بر آن اساس بنیان می نهد. به همین دلیل، آدلر به ماهیت منظومه خانواده، توجه خاصی مبذول داشته و ترتیب تولد فرد را در خانواده ( بدین معنی که چندمین فرزند خانواده است) با خصوصیات رفتاری متفاوتی همراه می دانست. بنابراین، اطلاعات مربوط به ترتیب تولد کودک و همین طور ، خاطرات اولیه او در محیط اجتماعی خانواده، نقش مهمی در معرفی چگونگی شخصیت و شیوه زندگی او بازی می کند.

البته در مراحل بعد، شیوه زندگی هر فرد، بر اساس هدف هایش به طریقی تعیین می شود که شخص را در قبال احساس نا امنی ناشی از احساس بی کفایتیش محافظت کند. به عقیده آدلر، نابسامانی های روانی، ناسازگاری و ابتلا به نوروز نتیجه قصور در یادگیری و نیز نتیجه ادراک ها و تصوّرات معیوب و منحرف است. هر نوروز، به منزله ی کوششی است برای رها کردن فرد از احساس حقارت و نیل به احساس تفوق و برتری. چون پایه و اساس نوروز، یأس است. برای متخصصان آدلری، کودک «ناسازگار» یک کودک مریض نیست؛ بلکه یک کودک مأیوس است. جلب توجه کردن، قدرت طلبی، گرفتن انتقام و اذعان صریح به نقص یا ناکامی از یأس سرچشمه می گیرد. بنابراین فرد غیر عادی، فردی مأیوس است نه مریض.[7] لازم به ذکر است شیوه زندگی، آدلر را ارضا نکرد؛ زیرا به نظر او این مفهوم، ساده و مکانیکی بود و سرانجام در راه جستجوی اصلی پویاتر، به مفهوم «من خلّاقه» دست یافت.

 

3 - قصه زندگی life story

این تعبیر اگر چه در فرهنگ های پیشین نیز وجود داشت، اما در ابتدای قرن بیستم، روان شناس معروف کارل گوستاو یونگ، آن را به صورت برجسته تری مطرح نمود. در نگاه او قصّه زندگی هر انسان هر چند جنبه های شخصی و منحصر به فردی دارد، ولی داستان زندگی انسان ها، عمومی و تکراری است، چون این داستان ها و وقایع از دیرباز در ساختار زندگی افراد دیگر در کشور ها و نژادهای مختلف جهان وجود داشته است و در ادبیات، هنرها، داستان ها و اسطوره های کهن جهان به گونه های خاصی مطرح شده است.  این داستان ها و وقایع، اسطوره یا کهن الگو یا آرکی تِیپ(Archetype) نام دارد. ریشه این کلمه از واژه یونانی آرکتیپوس (Archetypose) به معنای « الگوی ابتدایی» اخذ شده است. افسانه های تاریخی در فرهنگ های مختلف با شیوه استعاری، این نوع تجربه ها را به نسل بعدی انتقال می دهد.

برابر روانشناسی تحلیلی، یکی از ابعاد شخصیت ما، کهن الگوها هستند. به گفته آنان، کهن الگوها، الگوهای روانی هستند که از گذشته ها به حوزه روان انسان نفوذ کرده اند و بشر به طور ناخود آگاه از آن الگوها به عنوان الگوی رفتاری خود، بهره مند شده است.[8] بر این اساس است که وقتی یکی از این داستان ها و افسانه ها را می خوانیم و وقایع آن را دنبال می کنیم، آگاهی بیشتری نسبت به مسیر درونی زندگی یا به تعبیر دیگر داستان زندگی خودمان پیدا می کنیم و ما از درون نسبت به قصه زندگی خود، بیدار، هشیار و آگاه تر می شویم، چون داستان زندگی ما، همچون قهرمان بسیاری از داستان هاست و همان مراحل را البته با ویژگی های خاص خودش و جزئیات منحصر به فرد خود، طی می کند.

در مورد تعداد کهن الگوها یا آرکی تِیپ ها، اتفاق نظر وجود ندارد، برخی آنها را 25 و عده ای با اعداد کمتر و یا بیشتر و روان شناسان تحلیلی آنها را شامل 12 مورد (معصوم، یتیم، جنگجو، حامی، جستجوگر، عاشق، نابودگر، آفرینش گر، حاکم، جادوگر، فرزانه و دلقک)[9] معرفی کرده اند.

اسلام و قصه زندگی

برابر اندیشه و فرهنگ اسلامی، سنت های کهن و ثابتی بر جهان هستی حاکمیت دارد و تحقق اراده خداوند در آنها حتمی است. بدین سان جهان و زندگی فردی و اجتماعی انسان، دارای نمونه، الگو و سنت های الهی تغییر و جایگزین ناپذیر است[10] و قضا و قدر الهی در جهان هستی و تمام عرصه های زندگی انسان، جاری است. لذا خداوند می فرماید: « فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ» [11] آیا آنها چیزى جز سنّت پیشینیان (و عذاب هاى دردناک الهى) را انتظار دارند؟! بر این اساس زندگی انسان ها در دوره های مختلف، بر اساس سنت های الهی شکل می گیرد، توسعه می یابد و یا به نابودی می گراید و به هلاکت دچار می شود.

تقسیم بندی کهن الگوهای قصه و داستان زندگی انسانها، در قران کریم بر اساس «ارتباط انسان با خدا» است و در نخستین ایات سوره مبارکه، کهن الگوهای اساسی در زمینه ارتباط با خدا به 3 گونه مؤمن، کافر و منافق دسته بندی شده است. البته قرآن کریم در آیات خود، انواع و اقسام و مراحل و مراتب هر یک از این 3 کهن الگو را نیز معرفی کرده است. همچنین در بیان واکنش جهان هستی نسبت به عملکرد هر یک از کهن الگوها، جهان هستی، دارای واکنشی یکسان و همانند شناسانده است. به همین دلیل جامعه بشری نمی تواند انتظار دیگری جز تحقق آن کهن الگوها و سنت های الهی داشته باشد: « سُنَّتَ اللهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ»[12]  این سنّت خداوند است که همواره در میان بندگانش جارى شده است.

خداوند برای آنکه آدمی به آن سنت ها دست یافته و اطمینان یابد، او را به سیر و سیاحت در زمین فرا خوانده، می فرماید: « قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ»[13] پیش از شما، سنّت ها (و مجازات هاى الهى بر طبق اعمال امت ها) وجود داشت پس در روى زمین، گردش کنید و ببینید سرانجام تکذیب کنندگان (آیات خدا) چگونه بوده است؟!

بدین سان ارایه داستان های واقعی و حقیقی در قرآن برای آن است که انسان راه خود را بیابد و از نتایج و آثار نمونه ها و الگوهای پیشین درس بگیرد: «یُریدُ اللهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَ یَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ»[14] خداوند مى خواهد (با این دستورها راه هاى سعادت را) براى شما آشکار سازد، و به سنّتهاى (صحیح) پیشینیان رهبرى کند.

خداوند از «تشابه قلوب» انسان ها، مشابهت و همسانی اندیشه ها، احساسات، اراده و خواسته انسان های دوران مختلف، سخن گفته است: « وَ قالَ الَّذینَ لایَعْلَمُونَ لَوْ لا یُکَلِّمُنَا اللهُ أَوْ تَأْتینا آیَةٌ کَذالِکَ قالَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَیَّنَّا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ »[15] افراد ناآگاه گفتند: «چرا خدا با ما سخن نمى گوید؟! و یا چرا نشانه اى براى (خود) ما نمى آید؟!» پیشینیان آنها نیز، همین گونه سخن مى گفتند; دلها و افکارشان مشابه یکدیگر است; ولى ما (به اندازه کافى) آیات و نشانه ها را براى اهل یقین (و حقیقت جویان) روشن ساخته ایم.

قرآن از تشابه گفتار آدمیان در دورانهای مختلف نیز پرده برداشته است: « بَلْ قالُوا مِثْلَ ما قالَ الْأَوَّلُونَ»[16] (نه تنها نمى اندیشند،) بلکه آنان نیز مثل آنچه پیشینیان گفته بودند گفتند.

قرآن، نه تنها در زمینه فردی کهن الگوهای سه گانه را معرفی نموده، بلکه کهن الگوهای جوامع توحید محور و کفر گرا، مثبت و منفی را نیز معرفی نموده و از آن ها به عنوان «مثل» و«نمونه» یاد کرده است. به عنوان نمونه:

« کَمَثَلِ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَرِیباً ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ »[17]  (مثل این گروه از یهود) مثل کسانى است که کمى پیش از آنان بودند، کیفر کار خود را چشیدند و براى آنها عذابى دردناک است!

قرآن از کهن الگوهای فردی و اجتماعی مثبت و منفی بسیاری سخن گفته است. و اشتراک سرنوشت جوامع بشری را اراده خداوند دانسته است: «مَضى مَثَلُ الْأَوَّلِینَ»[18]  داستان (هلاکت) پیشینیان گذشت.

قرآن الگوسازی و اسطوره سازی هر یک از گروه ها و جوامع، برای دیگران را جعل الهی معرفی فرموده است: « فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرِینَ »[19] و آنها را پیشگامان (در عذاب) و عبرتى براى آیندگان قرار دادیم.

آری این کهن الگوها وجود دارند و زندگی ما نیز بر اساس آنها شکل می یابد: «وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلَى ظُلْمِهِمْ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَشَدِیدُ الْعِقَابِ»[20]  آنها پیش از تقاضاى حسنه (و رحمت)، از تو تقاضاى شتاب در سیّئه (و عذاب) مى کنند; با این که پیش از آنها بلاهاى عبرت انگیز نازل شده است. و پروردگار تو نسبت به مردم ـ با این که ظلم مى کنند ـ داراى آمرزش است; و (در عین حال،) پروردگارت سخت کیفر است!

«أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللهُ عَلَیْهِمْ وَ لِلْکافِرِینَ أَمْثالُها»[21] آیا در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که قبل از آنان بودند (و با حق ستیز کردند) چگونه بود؟! خداوند آنها را هلاک کرد; و براى کافران امثال آن خواهد بود.

قرآن کریم با معرفی کهن الگوهای فردی منفی و مثبت، به قصه های زندگی ما جهت می دهد: « ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللهِ شَیْئاً وَ قِیلَ ادْخُلَا النّارَ مَعَ الدّاخِلِینَ»[22] خداوند براى کسانى که کافر شده اند، به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده صالح از بندگان ما بودند، ولى به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو (پیامبر) سودى به حالشان نداشت، و به آنها گفته شد: «همراه کسانى که وارد آتش مى شوند، وارد شوید!

«وَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمِینَ»[23] و خداوند براى مؤمنان، به همسر فرعون مثل زده است، در آن هنگام که گفت: «پروردگارا! نزد خود براى من خانه اى در بهشت بساز، و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایى بخش!

در منطق قرآن ارایه این کهن الگوها برای آن است که آدمی متذکر گردد: «یَضْرِبُ اللهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»[24] و خداوند براى مردم مثلها مى زند، شاید متذکّر شوند (و پند گیرند).

و در باره آنها بیندیشد[25] و عاقلانه و عالمانه زندگی کند: «وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ»[26]  اینها مثالهایى است که ما براى مردم مى زنیم، و جز اهل دانش آن را درک نمى کنند..

متاسفانه تا به حال از این زاویه به قرآن نگاه نشده است که ببینیم قصه ی زندگی ما و داستان حیات ما بر کدام کهن الگوی مثبت و منفی رقم خوردن است تا حیات ما حیاتی آگاهانه باشد.

منابع و مآخذ

1- قرآن کریم

2- روانشناسی شخصیت از دیدگاه مکاتب، سیروس ایزدی، ناشر: دهخدا، 1351.

3- نظریه های مشاوره و روان درمانی، عبد الله شفیع آبادی، غلامرضا ناصری، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، چاپ ششم، 1377.

4- چرا حال انسان امروزی خوب نیست؟، مایکل روت.

5- زندگی برازنده من، کارول. اس. پیرسون/ هیو. کی. مار، ترجمه کاوه نیری، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگی زندگی، چاپ پنجم. 1391.

 


[1] . شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاس(بقره/185)‏

. [2]  إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَم‏ (إسراء/9)

[3] . هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَة(جمعه/2)

[4] . وَ یُزَکِّیهِم

[5] . سیروس ایزدی، روانشناسی شخصیت از دیدگاه مکاتب، ناشر: دهخدا، 1351.

[6] . صف/9

[7] . شفیع آبادی، عبد الله ، ناصری، غلامرضا، نظریه های مشاوره و روان درمانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1377، چاپ ششم، ص99.

[8] . مایکل روت، چرا حال انسان امروزی خوب نیست؟، ص 12.

[9] . پیرسون، کارول.اس / کی.مار، هیو، زندگی برازنده من، ترجمه کاوه نیری، ص 29.

[10] . اسراء/ 77 ، احزاب/ 62 ، فاطر/ 43 ، فتح/ 23.

[11] . فاطر/ 43

[12] . غافر/ 85

[13] . آل عمران/ 137

[14] . نساء/ 26

[15] . بقره/ 118

[16] . مومنون/ 81

[17] . حشر/ 15

[18] . زخرف/ 8

[19] . زخرف/ 56

[20] . رعد/ 6

[21] . محمد/ 10

. [22] تحریم/ 10

[23] . تحریم/ 11

[24] . ابراهیم/ 25

[25] . حشر/ 21

[26] . عنکبوت/ 43

تا می توانید از غذاهای طبیعی استفاده کنید!

مقاله میهمان

بدن ما از میلیونها سلول میکروسکوپی تشکیل شده است که شامل تمام بافت ها، مایعات و استخوان ها در سیستم بدن ما می باشد. اگرچه این سلولها میکروسکوپی هستند، اما درون آنها هوشمندی زندگی و حیات قرار داده شده است. این سلولها به تحریکات ذهنی جواب می دهند، حتی اگر ما از وجود این روابط ناآگاه باشیم. این سلولها در تمام شرایط خدمتگزاران ما هستند و  اگر مواد غذائی لازم به آنها نرسد، قادر نخواهند بود کار خود را صحیح انجام دهند.

اگر ما مواد غذائی طبیعی لازمه را به سلول های بدن خود نرسانیم و همزمان بدن خود را از مواد زائد جمع شده در آن پاکسازی نکنیم، نه تنها به سلولهای بدن خود گرسنگی داده ایم، بلکه به دلیل مواد زائد جمع شده در بدن، به سلولها صدمه وارد کرده ایم. بنابراین روزانه باید قدری به فکر سلولهای خود نیز باشیم، و قدری از غذاهائی را که طبیعت مخصوص آنها ساخته است را در اختیار آنها قرار دهیم. به عنوان نمونه، همه آجیل‌ها حاوی چربی‌های امگا 3 هستند که برای سلامتی قلب بسیار مفید است، گردو حاوی آلفا لینولئیک اسید است که به آریتمی قلب بسیار کمک می‌کند.

مطالعات متعددی نشان داده است که گردو به اندازه روغن زیتون در کاهش التهاب و اکسیداسیون در رگ‌ها بعد از خوردن یک وعده غذایی چرب مفید است. محققان نشان داده‌اند که خوردن 8 عدد گردو در روز اثرات بسیار مثبتی روی قلب می‌گذارد.   بادام زمینی به علت حجم بالای فولات، ماده‌ای معدنی که برای مغز ضروری است از زوال شناختی مغز جلوگیری می‌کند. بادام زمینی حاوی ویتامینو چربی‌های مفید است که برای مغز بسیار مفید است. 

طبیعت بدن ما را طوری ساخته است که می تواند در برابر بسیاری از آسیب ها و بی توجهی هائی که ما درقبال بدن خود انجام می دهیم مقاومت نماید. اما زمانی که حدود این ناملایمات و آسیب ها از حد مقاومت بدن تجاوز کند، بدن ما به طور غیرمستقیم به ما اخطار میدهد. این اخطارها علامت هائی است مانند خستگی، سردرد، یا دردهای دیگر، و یا انواع بیماریهائی که میتوانید نام آنها را در فرهنگ لغات پژشگی پیدا کنید. اگر به دلیل نادانی و غفلت به این اخطارهای بدن توجه نکنیم، طبیعت سیلی محکمی به ما خواهد زد. سیلی طبیعت به صورت بیماری واقعی خود را نشان می دهد. سازمان جهانی بهداشت اعلام کرده است که حدود یک سوم مرگ و میرهای ناشی از سرطان معده به دلیل عادت های غذایی و رفتاری نادرست نظیر شاخص توده بدنی بالا، مصرف ناکافی میوه ها و سبزی ها، عدم فعالیت فیزیکی، مصرف دخانیات وغیره ایجاد می شود. 

درس صد و سوم: با تقسیم بندی های دیگرسنخ های روانی، آشنا شوید تا از خود شناخت عمیق تری، پیدا کنید!

افراد از نظرسنخ های روانی، با توجه به پرسش های زیر نیز تقسیم بندی می شوند:

1-  افراد از این نظر که از کجا اطلاعات خود را و  چه نوع اطلاعاتی را مورد توجه قرار می دهند و می پذیرند، به حسی یا شهودی تقسیم می شوند.

  - 2افراد از این نظر که چگونه استدلال می کنند و تصمیم می گیرند، به متفکر یا احساسی، تقسیم می شوند.

3 - افراد از  این نظرکه دوست دارند زندگی و دنیای خود را چگونه سازماندهی و مدیریت کنند، به قضاوت  و کنش گر یا دریافت کننده و کنش پذیر، تقسیم می شوند.

اینک به ویژگی های آنها می پردازیم:

1. افراد را از لـحاظ آن که چگونه اطلاعات کسب می کنند، به دو گروه حس گرا یا شهودگرا، می توان تقسیم کرد:

الف. حس گرا
این افراد، علاقه مند به درک جزئیات و  تــمرکز بر دنـیـای فـیــزیکی، هستند. با حواس پنجگانه خود زندگی می کنـنـد، شـواهــد عینی و محسوس را می بینند، به آن چه که هست، علاقـــمندند. واقع بین و عملگرایند، تنها بدیهیات و مشهودات را می بینند، در زمان حال زندگی می کنند، نیاز به دانستن حقایق و شواهـد دارند، سـاده و مــحافظـه کار و سنت گرایند، لذات فیزیکی را بیشتر دوست دارند، اغلب بـا اعتماد به نفس هستند، به جای جنگل، درختان را می بینند، معمولا بانکداران، پلیس، ورزشکاران، جراحان و خلبانان، جزو این گروه می باشند.

ب. شهود گرا

این افراد، علاقه مند به درک مفاهیم و کلیات و  تمرکز بر جهان معنوی و ذهنی، هستند. بیشتر از حس ششم، ندای درون و حدس و گـمـان خود، اسـتفـاده می کنند،به امور انتزاعی،می اندیشند. بیشتر در گذشته و آینده سیر می کنـند، به آنچه که می تواند وجود داشته باشد،علاقــمندند. ماوراء امور را می نـگرند و آرمانگرایند، علاقمند بـه چیزهای جدید و غیر متعارف می باشند، به جای درختان، جنگل را می بیننداز قیاس، استعاره و تشبیه استفاده می کنند، تئوریسین و متفکر، اصـیل و پیچیده می باشند.هنرمندان، دانشمندان، شاعران و فیلسوفان، جزو این گروه می باشند.


2.  افـراد را  از لــحـاظ شـیوه تصـمیـم گـیـری شان، می توان بـه دو گروه متفکر یا  احساسی، تقسیم بندی کرد:

  الف. متفکران

این افراد، به واقعیت ها،  ارزش می نهند، در تصمیم گیری، از منطق استفاده می کنند، علاقمند به اهداف و ایده هایند، متوجه استدلال غلط دیگران می شوند، پیرو ذهن عقلگرا و در بیان صـادق هستند. افکارشان، نسبت به دیگران سخت گیر و رفتارشان با دیگران، عدالت آمیز است، آنان عینـی، منتقد هستند و جو رسمی و مبتنی بر منطق را ترجیح می دهنـد، بــی احساسند، به همین خاطر، معمولا به آنها برچسب سنگدل و بی احساس می زنند،آنان، دیگران را برمبنای قوه درکشان، ارزیابی می کنند، مهندسان، دانشمندان و مدیران، جزو این گروه می باشند.

 ب. احساسی ها 

این افراد، به هارمونی و هماهنگی، ارزش می نهند، آنها در تصـمـیم گـیری، از احسـاسـات فـردی خـود اسـتـفـاده می کنند، هنگامی که دیگران احتیاج به کمک و پشتیبانی دارند، متوجه آنها می گـردنــد، با قلب  احساساتی خود، زندگی می کنند، معـمولا حقیقت و احساس منفی خود را پنهان می کنند تا شخص مقابل خود را، آزرده خاطر نکنند، با دیگران، مهربان و نسبت به دیگران، رحیم و بـخشـنــده هستند؛ البته نـازک نارنجی می باشند و حرفهای دیگران را به دل می گیرنـد، ذهنی، همدل و دلسوز دارند، جو دوستانه و گرم را ترجیح می دهـنـد، به همین خاطر، به آنها برچسب احساساتی و ضعیف و سست در تصمیم گیری می زنند، دیـگران را بر مبنای اخلاقیات، ارزیابی  می کنند. به دیگران و احساساتشان. علاقمند هستند. پـرستـاران، مـعـلـمـان، هنرمندان، کشیش ها  و روحانیون، در این گروه قرار دارند.


3. افراد را از لحاظ آن که زندگی خود را چگونه سامان می بخشند و می گذرانند و نحوه نگرش آنها به زندگی چیست؟ به دو گروه قضاوت و کنش گر،  یادریافت و  کنش پذیر تقسیم بندی کرد:
الف
. قضاوت  و کنش گر
آنها زود قضاوت کرده و  سریع تصمیم می گیرند، آنها سـازمـان یـافـته، منظم، مصمم، جدی و قابل پیش بینی،هستند و زندگی خود را استوار و قابل کنترل می کنند، پروژه ها را به سادگی به اتمام می رسـاننـد،  از زمان بندی ها و جداول زمانی، به عنوان راهنما سود می برند، از امور غیر مترقبـه بــی زار می باشند، سخت کوشند و تـمایـل دارند  کـارها را هر چه زودتر بـه پـایـان بـرسـانـند،اگر چه  وظیـفـه شـنــاس و مسئولیت پذیر هستند، ولی گاه می توانند کوته فکر نیز باشند.
ب
. دریافت کننده و کنش پذیر
آنها پیش از قضاوت و تصمیم گیری، ابتدا به شرایط، خو گرفته و اطلاعات گرداوری می کـننـد، خواهان آزادی و غیر قابل پیش بینی هستند. زندگـی را انعطاف پذیر و بدون تنش، سامان می دهند و سپری می کنند، بی خیالی را ترجیح می دهند، پــروژه را آغاز می کنند، اما معمولا آن را به اتمام نمی رسانند، چون هر کـاری پیـش بیاید را انجام می دهند و به زمان توجه ندارند و  کارها را با فراغت خاطر کامل، به انجام می رسانند، از اتـفاقات غافلگیر کننده و غیر منتظره لذت می برند، دید بازی دارند و به نظر دیگران، بیش از حد روشنفکر هسـتند، 

اکنون ببینید شما درونگرا یا برونگرای حسی یا شهودی، متفکر  یا احساسی، قضاوت و کنش گر یا دریافت و کنش پذیر هستید؟ یا کدام یک از این سنخ ها بر شما غلبه دارد؟ آیا شما فکر می کنید می توانید سنخ روانی خود را تعادل بخشید و تغییراتی مثبت را در خود ایجاد کنید؟ موفق باشید!

درس صد و دوم: با سنخ های روانی؛ «درونگرا و برونگرا« آشنا شوید تا نقاط قوت و ضعف خود را دریابید!

انسانها از نظر سنخ روانی، به افراد درون گرا و برون گرا، تقسیم بندی شده اند. در سال 1921 کارل جانگ، روان شناس سوئدی برای اولین بار اصطلاح درون گرا و برون گرا را مطرح کرد. او در تحقیقات خود دریافت که ما با دو گرایش متولد می شویم؛ اول گرایش به خویشتن و دوم گرایش به دیگران.این دو گرایش در تمام افراد وحود دارد،اما با بزرگ شدن افراد، یکی از دو گرایش بر دیگری غالب می شود.بنابراین به گفته کارل جانگ، تمام برون گراها، درون گرا هم هستند؛ ولی جنبه برون گرایی شان بیشتر پرورش پیدا کرده است و در شخصیت آنها نمود بیشتری دارد. عکس این مساله نیز در مورد درون گراها وجود دارد  بنابر این هیچ یک از این دو دسته بر دیگری برتری ندارند و تنها دلیل بروز چنین تفاوتهایی، زمینه های ژنتیک، زندگی کردن در فرهنگ و شرایط خانوادگی مختلف و تجارب تلخ و شیرین زندگی به ویژه در دوران کودکی است، البته برخی سنخ های روانی را ، سنخ زیستی می دانند که ما با آن متولد می شویم و  فکر می کنند غیر قابل تغییر است!!!!

افراد از این جهت که انرژی خود را  از کجا دریافت می کنند و چگونه شارژ می شوند، به دو دسته تقسیم می شوند: 1. درونگرایان 2. برونگرایان که به بیان ویژگی های هر یک می پردازیم:

1. درونگرایان:

درونگرایان، انرژی خود را  از درون خودشان دریافت می کنند و با رفتن و تماس با دنیای درون خود، شارژ می شوند، نگرش درون‌گراها  از درون برانگیخته می‌شود و با عوامل درونی و ذهنی خودشان هدایت می‌شوند. کارایی آنها در تنهایی بیشتر است. کـم حرف هستند و به سکوت و تفکر، علاقه دارند. پیش از حرف زدن، می اندیشند! تـمرکزشان قوی است و به ایــده ها و عقاید نو، علاقمندند. معمولا آدم‌های توداری هستند و خودشان را بروز نمی‌دهند. به همین جهت دیگران فکر می کنند آنها آدمهای مرموز و  پیچیده ای هستند. آنها تمایل دارند قلمرو شخصی داشته باشند و تا جایی که امکان دارد، نمی خواهند کانون توجه باشند؛ به همین جهت درک شان مشکل است و افرادی که دور و بر آنها هستند و به خاطر سکوتشان، از درون آنها خبر ندارند، فکر می کنند شـخصیتی که آنها در تنهایی خود دارند، با آنچه در حضور دیگران هستند، متفاوت است.

درونگرایان، در ارتباط برقرار کردن، با افراد جدید مشـکل دارند و دید و بازدید های غیر منتظره و ناگهانی، آنها را ناراحت می کند، در بیـن انـبـوه مـردم بودن، آنها را خسته و انرژی، نیرو و باتری آنها را تخلیه می کنـد و باید مدتی تنها باشند تا دوباره شارژ شده، نیروی خود را به دست آورند. آنها  دوست‌های معدود و کمی دارند که با آنها صمیمی باشند و فقط برای آنها، از احساسات و هیجان‌هایشان حرف می‌زنند. برای همین اگر یک فرد درون گرا را ببینید، اگر او را نشناسید، فکر می‌کنید با آدم خجالتی یا بی اعتنایی مواجه شده اید، ولی واقعیت آن است که  آنها مشـتـاق و احسـاسـاتـی هستند، اما معمولا احساسات شان را بیان نمی کنند. آری آنها در جـمعِ نا آشنا، ساکت و فقط در بین دوستان صمیمی خود، راحت هستند.

آنها بـیشتـر از دسـتِ کـرده خـودشـان خشمگین می گردند تا از دست دیگران.  این ویژگی ها که برشمردیم،هیچ ارتباطی با  کمبود اعتماد به نفس و کمرویی درونگرایان ندارد؛ ممــکن است آنها خیلی هم با اعتماد به نفس باشند ولی ساکت و کم حرف و عزلت گزین!!!.  25 الی 40 درصد از جمعیت و 65 در صد نوابغ را درونگرایان تشکیل می دهند. بیشتر محققان، متفکران، اندیشمندان، باغبانان و نویسندگان، درونگرا هستند!

متاسفانه به دلیل ویژگی های فوق، برون گراها، همیشه درون گراها را به مرموز بودن، پیچیده بودن، خیالباف بودن، احساساتی بودن، عجیب و غریب بودن و ذهن گرایی متهم می‌کنند!!!
2. برونگرایان:

برونگرایان، انرژی خود را  از بیرون خودشان دریافت می کنند و با رفتن و تماس با دنیای بیرون، شارژ می شوند؛ نگرش برون‌گرا از بیرون برانگیخته می‌شود و با عوامل بیرونی و عینی هدایت می‌شود. برون گراها کلا در دنیای بیرون سیر می‌کنند. تنهایی برای آنها بسیار آزار دهنده می باشد، به سهولت دوستان جدیدی می یابند. از تعامل و ارتباط برقرار کردن با دیگران،  انرژی می گیرند. به زودی احساس صمیمیت می کنند و اطلاعات شخصی خود را به راحتی با شما در میان می گذارند. برونگرا ها، خوش مشرب بوده، اما زیاد احساساتی نیستند. به همین جهت شخصیت آنها در خلوت و حضور دیگران یکسان جلوه می کند  . آنها پس از آن که حرف خود را زدند، به آن می اندیشند ،

برون گراها عاشق فردیت هستند. آنها دلشان می‌خواهد که با دیگران فرق داشته باشند و این فرق داشتن را ابراز کنند. برای همین است که برون گراها خیلی رقابت جو، مستقل و حتی پرخاشگر هستند ریسک پذیرند، سریع تصمیم می گـیـرند. آدم برون گرا معمولا اشتباه قبلی خودش را نمی‌پذیرد و با لجاجت می‌خواهد حرفش را به کرسی بنشاند. آنها دوست دارند که سرخوش، اجتماعی، رقابت جو، سریع و واقع گرا باشند. برای آنها هر چیزی که شفاف تر و مشخص تر باشد بهتر است. آنها ابهام را تحمل نمی‌کنند. اهل عمل و پیش قدمی در کارها هستند. عقیده خود را با عقاید دیگران مقایسه می کنند و به راحتی افکار خود را بیان می کنند.  از آنجا که برون گراها برای درک دنیا باید آن را تجربه کنند، به نظر می رسد آنها به فعالیت های مختلفی علاقمند هستند.به گروه های مختلف می پیوندند و خود را با گروه وفق می دهد. روش هایی که سریعتر به نتیجه می رسند را دوست دارد. فعالیتهای هیجان انگیز را بیشتر دوست دارند. به رنگهای روشن علاقه دارند. بیشتر از اعمال دیگران خشمگین می گردند تا خودشان. خصوصیات فوق، هیچ ارتباطی با اعتماد به نفس داشتن فرد برونگرا ندارد؛ یک برونگرا ممکن است اعتماد به نفس پایینی داشته باشد. 57  تا 60 درصد از جمعیت را برونگرایان تشکیل می دهند. بیشتر بازرگانان، کاسبان و برخی از مدیران، برونگرا هستند!


متاسفانه درونگرایان، افراد برونگرا را به خودخواهی، لجبازی، بی فکری، متهم می کنند

گفتنی است جامعه امروزی، برونگرایان را بیشتر می پسندد و ترجیح می دهد!! و آنها را اشخاصی با معرفت، اجتماعی، خوش برخورد، خوش اخلاق و با هوش معرفی می کند ولی درونگرایان  را کمتر قبول کرده، افرادی بی توجه، بی اعتنا،  بدون احساس، بی سر و زبان، بی معرفت، خجالتی، تودار، پیچیده،  افسرده و کم هوش می پندارد!!!
با توجه به ویژگی های فوق، شما درونگرا هستید یا برونگرا؟ افراد خانواده و همکارانت چطور؟ آیا شما نسبت به افراد غیر هم سنخ خود، بدبین هستید یا خوش بین؟ دیگران نسبت به شما چطور قضاوت می کنند؟ آیا اکنون که از این مطالب آگاه شدید، دیگر در مورد آنها داوری منفی نخواهید کرد؟ آیا می توانید در خود تعادل ایجاد کنید و به سمت خصوصیات سنخ دیگر چند گام بردارید؟ آیا برای این تعادل، برنامه ریزی کرده اید؟ موفق باشید.

درس صد و یکم: سنخ روحی خود را بشناسیم تا زندگی مناسب خود را بیابیم!

یکی از راه های شناخت خود، شناخت سنخ روحی خویشتن است. اگرچه نیکو است انسان جامع این سنخها و از هریک در حد متعادلی برخوردار باشد، ولی در اغلب انسانها، یکی از آنها غلبه دارد و بر تصمیمات آنها مسلط و در اظهارات آنها، آشکارتر و بیشتر است و در ذهن آنها، مهمتر به نظر می رسد. بدین رو است که افراد بر اساس دغدغه های خود، به  پنج  دسته تقسیم  می شوند:

اول: سنخ حقیقت

برای این قسم انسانها، دغدغه اصلی، یافتن حقیقت است؛ چیزی که به این گونه انسانها، آرامش می دهد، کشف یک حقیقت یا حل یک مشکل فکری، فلسفی، ریاضی، احتماعی و یک معماست. بسیاری از اتدیشمندان و متفکران، دارای این سنخ روحی هستند. آنها از حل مسایل علمی، لذت می برند و شادمان می شوند.

دوم: سنخ خدمت

دغدغه این قسم انسانها، کمک به فقیران، مستمندان و درماندگان است. آنها از ساختن خانه  برای بی سرپرستان، جمع آوری کمک برای یتیمان و کارهای خیریه، لذت می برند و آرامش می یابند.

سوم: سنخ ریاضت

دغدغه این قسم از افراد، این است که تا جایی که می شود کمتر از چیزهای مادی در این دنیا استفاده کنند؛ همت شان، استفاده به قدر نیاز ضروری است. آنها از زندگی در شرایط سخت رنج نمی برنذ، بلکه آرامش می یابند. این سنخ افراد، معمولا به وضع مالی اهمیتی نمی دهند. مرتاضان و زاهدان، نمونه های خوبی برای این سنخ هستند.

چهارم: سنخ عبادت

این افراد بیشتر به نیایش، خواندن دعا، گفتگو با خداوند، رفتن به مراکز عبادی  و ذکر  و استغفار تمایل دارند و وقت خود را به آن اختصاص می دهند.

پنجم: سنخ عشق و محبت

این افراد به طور طبیعی اهل عشق و محبت ورزیدن هستنند و به دنبال امر متعالی، انسان های والا و در مراتب پایین تر، چیزی یا فردی می گردند که شیفته اش شوند! این افراد زندگی‌شان با پیدا کردن معشوق و فانی شدن در او و خود را به ‌دست او سپردن، آرامش پیدا می کند. این افراد در امور دینی خود، به عبادت و دعا روی می‌آورند، چون عبادت و نیایش، یک نوع عشق‌ورزی با خداوند است.

اینک از خود بپرسید که شما دارای کدام یک از این سنخ های روحی هستید؟ کدام یک از آنها، بر شما غلبه دارد؟ آیا با آگاه شدن از سنخ روحی خود، می توانید برنامه زندگی مناسب خود را بیابید؟ آیا می توانید تفاوت خود با دیگران و تفاوت دیگران با خودتان را درک کنید؟ آیا از این پس، خودتان را با  افراد دبگر و  دیگران را با خودتان مقایسه  نمی کنید؟ آیا به دلیل سنخ روحی در مورد خودتان یا دیگران، داوری و خود یا آنها را خوب و بد، نمی پندارید؟  آیا می دانید دین برای آن که ما به یک وجود جامع و کامل،  بدل شویم، برای تقویت این ابعاد چهارگانه، اعمال و برنامه هایی را ارایه کرده است؟  آیا برای تعادل بخشیدن به سنخ روانی خود، می توانید برای خود، برنامه ای تنظیم کنید؟ موفق باشید!