داستان زندگی

علی محمدی

داستان زندگی

علی محمدی

درس بیست و سوم: جراحت های روانی طرد شدگی و احساس تنهایی خود را التیام بخشید!

سلام علیکم! روزتان به خیر و شادی!

خداوند متعال، انسان را موجودی اجتماعی آفریده است و اساس ارتباطات خانوادگی و اجتماعی بین افراد را، محبت و مودت، مهربانی و دلسوزی قرار داده است: و جعل بینکم موده و رحمه؛ و میان شما، دوستی و رحمت قرار داد. (روم، 21) به همین جهت، سلام کردن، خوشرویی و لبخند در استقبال، دست دادن، صورت به صورت نهادن که نشانه پذیرش و محبت نسبت به یکدیگر است را، از سنت های نیک و دارای اجر و پاداش، معرفی فرموده است.

با کمال تاسف، ناسازگاری های فردی و خانوادگی، عدم تربیت صحیح دینی و فرهنگ غلط اجتماعی، موجب می شود تا محبت و دلسوزی در میان افراد، کم رنگ شود و روابط سرد و خشک و چه بسا خصمانه و طرد کننده، جای آن را بگیرد! و بدگویی، تمسخر و اهانت به یکدیگر، رواج یابد!!!!

کودک انسانی که قدم به جهان می گذارد، برای رشد عاطفی و حفظ سلامت روانی خود،  به پذیرفته شدن، محبت، در آغوش گرفته شدن، نوازش و بوسه، نیاز اساسی دارد و اگر آنها را دریافت نکند، ضربه روانی خورده، دچار جراحت مزمن عاطفی، می گردد و احساس تنهایی می کند! در خانواده هایی که طرد کردن، تحقیر، توهین، سخت گیری، تنبیه بدنی، خشونت، تشنج، دعوا و پرخاش وجود دارد، فرزندان، به شدت آسیب می بینند و در پذیرش خود نیز دچار اشکال می شوند! آنان نمی تواند رابطه درست و مناسب انسانی با خود و دیگران بر قرار سازند. به همین جهت به مهرطلبی، عزلت گرایی یا خشونت و پرخاشگری روی می آورند و  هر روز در درون خود، احساس تنهایی بیشتری می کنند!

 این آسیب دیدگی، موجب می شود که روان آدمی نسبت به هر گونه اخم، طرد، مخالفت دیگران، نه شنیدن و پدیرفته نشدن، حساس و بیمناک گردد و از هر نقد و مخالفت و انتقادی بهراسد و از کوچکترین تفاوت و اختلاف دیگران با خود، دچار توهم و ترس شود و آن را برای خودش خطرناک بپندارد و تحلیل و تفسیرهای منفی و بدبینانه کند.

اکنون که بالغ شده ایم و مسئولیت بزرگ خودآگاهی و خودشناسی را بر دوش داریم، وظیفه داریم وضعیت درونی خود را بررسی کنیم و ادبیات طرد آمیزی که در درونمان جا گرفته را شناسایی و تخلیه کنیم. طرد کردن خود را که آموخته ایم دور بیندازیم و خود را با تمام ضعف و قوت هایمان، بپذیریم! کمال گرایی های افراطی را کنار بگذاریم به محدودیت های بشری توجه داشته باشیم!

از همه اینها مهمتر و کارآمدتر آن است که بدانیم احساس طرد شدگی و تنهایی، دروغ و فریبی بیش نیست و واقعیت ندارد؛ زیرا بدون شک انسانی که لباس هستی در بر کرده و قدم به دنیا نهاده، از سوی خداوند متعال، پذیرفته شده است و هم اینک نیز در میهمانی ضیافت نعمت الهی، حضور دارد و همواره از نوازش، حمایت و پشتیبانی خداوند و کائنات برخوردار است.

واقعیت آن است که انسان، هر گز تنها نیست؛ خداوند همواره با انسان، همراه  است: و هو معکم اینما کنتم؛ و خداوند با شما است هر کجا که باشید!

افزون بر همراهی خداوند، فرشتگان محافظ، نیز ما را همراهی و حفاظت می کنند و ملایک خاص دیگر خدمات دیگری به ما ارایه می کنند! آری انسان هرگز تنها نیست و از همراهی، توجه، حفاظت و یاری خداوند، فرشتگان و کائنات، برخوردار است. 

خود را همواره در آغوش مهر الهی بنگرید و همراهی جهان هستی را با خود ببینید تا با یک اخم یا جمله نامهربانانه، احساس طرد شدگی و تنهایی نکنید!


درس بیست و دوم: اندیشه و احساس حقارت را دور بیندازید! خودپنداره خود را تغییر دهید!

دانش پژوهان خودآگاهی و رهپویان عزیز خودشناسی! سلام! درود و رحمت خداوند بر شما باد!

انسان، موجودی با عظمت، با شکوه و جلال است؛ زیرا روح الهی، در او دمیده شده است! و به همین دلیل، خداوند، فرشتگان را به کرنش در برابر او فراخوانده است.(بقره، آیه 34)

جسم زیبای انسان، برترین معجزه طبیعت و بزرگترین شاهکار خلقت، روان و نفس انسان، وجودی ابدی و جاودانه، دارای اختیار، حق انتخاب و خلاقیت و روح قدسی دمیده شده در او، آگاه از همه اسماء و حقایق (بقره، 31) و دانای نیک و بد است.(شمس، 8) دانایی و توانایی های شگرف و شگفتی به او داده شده است؛ او چندان دولتمند و برخوردار به دنیا آمده است که نمی تواند نعمت های الهی که به او ارزانی شده  را برشمارد. (ابراهیم، 34)

جایگاه انسان در نظام هستی، نیز جایگاهی والا و بی بدیل است؛ زمین و آسمانها، در تسخیر اوست و امکانات فراوان و نعمت های بی شمار زمین، برای او آفریده شده است.(لقمان 20) این سخنان، یک ادعای واهی و یا اظهار نظر یک دانشمند نیست؛ بلکه سخن آفریدگار و پروردگار جهان هستی و تردید ناپذیر است.

با این همه، وقتی انسان قدم به عرصه وجود می گذارد،  چون اندامی کوچک، توانی اندک، ذهنی خالی و نا آشنا به دانش های تجربی، آداب فرهنگی و قوانین اجتماعی دارد، متاسفانه همین امر، پدر و مادر، معلمان و مربیان را دچار اشتباهی بزرگ می کند؛ آنها به کودک انسانی، به چشم حقارت می نگرند و او را کوچک، نادان و ناتوان، می خوانند و به خود حق می دهند او را تحقیر کنند و کوچکی و نادانی و ناتوانیش را دائما به  او یادآوری کنند؛ تو کوچکی! تو نمی دانی! تو نمی توانی! هنوز دهانت بوی شیر می دهد! تو را به این حرف ها چه کار؟  و ......

کودک انسانی نیز که از یک سو، قد و قیافه بزرگتر، دانایی و قدرت بدنی والدین و بزرگترها را می بیند و از سوی دیگر،  با ادبیات تحقیر آمیز آنان مواجه است، حقارت و کوچکی خود را می پذیرد و باور می کند!! و خصوصا اگر در خانه یا مدرسه، پدر و مادر یا معلمانی سخت گیر، سرزنشگر، توهین کننده و پرخاشجو داشته باشد، خود را فردی کوچک، حقیر، نادان، ضعیف، ناتوان و بد می بیند و خودپنداره ای منفی در او شکل می گیرد و با آن خودپنداره منفی، زندگی می کند و خودش در درون خویش، نهادینه و تثبیت می کند و از آن پس، خودش  تحقیر های غلط و گفتارهای نادرست تحقیر آمیز والدین و مربیان را با خودش تکرار می کند و ادامه می دهد!! و زندگی تلخ و ناخوشایندی را برای خود در درون خود فراهم می کند!!!

اکنون که از حقیقت عظمت انسان، آگاه شدید و از واقعیت های دوران کودکی و اشتباه بزرگ والدین و مربیان، مطلع شدید، باید نگاه و احساس خود را تغییر دهید و خودپنداره و حس خودتان را نسبت به خودتان،  کاملا عوض کنید! 

یقین داشته باشید بدون پذیرفتن سخن خداوند در مورد عظمت و بزرگی انسان و بدون زدودن القائات و تلقین های غلط تحقیر آمیز والدین و معلمان و بدون گشودن عقده حقارت از گلوی روان خود، زندگی سخت، بسته و محدودی خواهید داشت و فقر، درهم تنیدگی، محدودیت و کوچکی را به زندگی خود، جلب و جذب می کنید و از خود و زندگیتان ناراضی و سرزنشگر خود خواهید بود!!! بدون شک پذیرش عظمت انسان، به معنای لوس شدن، غرور بی جا، خودشیفتگی و تفاخر نیست!!

راه حل: بررسی، پیرایش، اصلاح و تغییر نگاه و احساس خودتان نسبت به خودتان در درون، تنها چاره مشکل و تنها راه برون رفت از آن است!!

درس بیست و یکم: احساس گناه را در خود نگاه ندارید؛ بلکه با استغفار، توبه و جبران، درمان کنید!

عزیزانم! سلام و درود بر شما! فکر کنم با شروع عملیات مهم ترس زدایی، حال بهتری پیدا کرده اید! گوارایتان باد!

انسان، به هنگام تولد، نسبت به فرهنگ، رسوم، تشریفات، مقررات و آیین زندگی، هیچ اطلاعی ندارد و تا بزرگسالی، نیز از اطلاعات کمی برخوردار می شود؛ به همین جهت، خطا و اشتباه های فکری و علمی کوچک و بزرگ، خرد و کلان در میان ما انسان ها وجود و رواج دارد! 

علاوه بر آن، طوفانی شدن غرایز، منفعت طلبی، لذت جویی و زیاده خواهی، موجب گناهان عملی، همچون دروغ گویی، فریب کاری، زیر پا گذاشتن حقوق دیگران و ستمکاری می شود! 

ارتکاب خطا، اشتباه و گناه، باعث به وجود آمدن احساس منفی نسبت به خود می گردد که نوعی مجازات و کیفر درونی است؛ این احساس منفی را "احساس گناه" می نامند. علت اصلی پیدایش این احساس در درون انسان، روح الهی است که مامور نظارت بر انسان  است و چون قدرت تشخیص نیک و بد را دارد، بلافاصله به آدمی، اخطار می دهد و به بازخواست، محاکمه و داوری در مورد او می پردازد! تا آدمی، به اشتباه و بدی کارش پی ببرد و دفعه دیگر، دوباره مرتکب آن خطا و گناه نشود! بلکه بکوشد این اشتباهی را که مرتکب شده، اصلاح و جبران کند.

پس از هر اشتباه و گناه، باید با طلب آمرزش از خداوند و بازگشت از آن مسیر نادرست، به جبران آن پرداخت و با عذر خواهی، پرداخت غرامت و اعلام اشتباه بودن گفتار خود در مورد دیگری و ....   به جبران پرداخت و گر نه از درون، با خود درگیر می شوید! و حرمت و عزت نفس شما نزد خودتان، کاهش می یابد و احساس آدم "بد بودن" پیدا می کنید! پس هیچ گاه احساس گناه را در جان خود نگه ندارید و با استغفار، توبه و جبران، آن را واقعا درمان کنید.  

خداوند این سیستم خطایاب، ناظر و بازرس آگاه درونی را در قرآن، "حسیب" نامیده است(اسراء، 14) و مردم، آن را "وجدان" می خوانند!

نکته مهم تخلیه احساس گناه ایجاد شده و بدبینی های القا شده در دوران کودکی، توسط والدین در مورد آداب و تشریفات فرهنگی است

آنچه از والدین و مربیان خود، سرزنش، توبیخ، توهین، تحقیر، مچ گیری، شرمنده سازی و بارخواست و ضرب و شتم و تنبیه بدنی، دیده و شنیده اید و در درون جانتان آن را به احساس گناه و احساس بد بودن مزمن و تثبیت شده، تبدیل کرده اید را باید تخلیه کنید و گرنه احساس خوبی نسبت به خود نخواهید داشت و بدون آن که به ریشه آن توجه داشته باشید، به خودتان بدبین هستید و از خودتان بدتان می آید و فراری هستید و نمی توانید خودتان را بپذیرید و دوست داشته باشید!

راه تخلیه و پاکسازی درون از احساس گناه، شناخت و به یاد آوردن موارد و ریشه های آن در دوران کودکی، استغفار، توبه و بازگشت واقعی و جبران به اندازه ممکن است. استغفار، توبه واقعی و جبران، نیزوی روانی را افزایش می دهد و برکات زیادی را به زندگانی شما جلب می کند. (هود، 52، نوح 11) شروع کنید. موفق باشید. ان شاء الله.

درس بیستم: ترس هایتان را کنار بگذارید، قبل از آن که ترسها، شما را کنار بگذارند!!!

سلام! وقت شما عزیزان، به خیر و خوشی! 

اینک در این درس، نخستین گام سم زدایی عاطفی، تخلیه عوامل آسیب رسان باطنی و پیرایش و آرایش درونی، یعنی ترس زدایی،  مورد اشاره قرار می گیرد. 

ترس، احساسی است که آفرینشگر هستی، برای حفاظت انسان در برابر خطر به او داده است؛ به همین جهت، آدمی با دو ترس طبیعی، پا به دنیا می گذارد:

1. ترس به هنگام زیر پا، خالی شدن!!

2. ترس به هنگام شنیدن صدای مهیب!!

ترسهای دیگر، به ما آموخته و تلقین شده است و اغلب آنها غلط، اشتباه و آسیب آفرین است و زندگی، سلامتی، توانمندی، اعتماد، حرمت و عزت نفس ما را تباه می کند و ایمان و اخلاق و شادی و نشاط و توان ما را نابود می کند و در حقیقت خود ما را از صفحه روزگار، کنار می زند!!!!

با کمال تاسف، در بیشتر انسان ها، احساس ترس که وظیفه اش تامین امنیت ما در برابر خطرات طبیعی و ناگهانی است، توسط والدین، نزدیکان و مربیان به تدریج توسعه می یابد و بلای جان و عامل ناامنی درون می گردد و کام ما را تلخ و حیات ما را سراسر حزن و غمناک می گرداند!!

در دوران کودکی که نیاز فراوان، وابستگی شدید، جسم کوچک و اندام ضعیف و کم توان است و زمینه ترسیدن فراهم است، محیط خانه، گفتار و رفتار والدین و معلمان، باید امنیت آفرین باشد و ترسهای کودکانه را با محبت، مهربانی و حمایت همه جانبه، از بین ببرد! متاسفانه پدر و مادرهای ناآشنا با تعلیم و تربیت اسلامی و مربیان ناآگاه، ترسانیدن را یکی از ابزارهای تربیت می پندارند و به خیال خود، با ترس او را کنترل، مدیریت می کنند و علم و ادب می آموزند!!!  در حالی که ترسانیدن، بکی از ابزارهای شیطان است: انما ذلکم الشیطان یخوف اولیاءه؛ این شیطان، دوستان خود را (یا از دوستان خود) می ترساند!!! (آل عمران، آیه 175 )

اگر از این انگیزه ظاهرا خوب و جالب، ولی در حقیقت آسیب رسان و نابود کننده بگذریم، واقعیت آن است که عامل ترسانیدن کودکان، آسیب دیدگی و شخصیت ناسالم والدین، فقدان آموزشهای دینی صحیح، تسلط فرهنگ نادرست و شرک آلوده اجتماعی، آموزش های غلط و تلقین های بی منطقی است که در دوران کودکی، در احساس کودک ایجاد می شود و در ادامه تثبیت و نهادینه می گردد و مثل اختاپوسی بر زندگی ما مسلط می شود و خون ما را می مکد و مایه قدرت ما را از ریشه می خشکاند!!

اکنون که بزرگ شده ایم، نباید با ترسهای باقی مانده از دوران کودکی، زندگی تلخ، نا ایمن، سراسر دلهره، اضطراب و غمباری را ادامه دهیم و تجربه کنیم! هیچ چاره ای نیست جز آن که از همه ترسها و نگرانی های آشکار و مزمن درون خودمان، مطلع شویم و با آنها روبرو شویم و مذاکره کنیم!! و با کمک متخصصان، آنها را از جان خود دور سازیم و از سرزمین شرک آلوده ترس، به گلستان امن و ایمان توحید، کوچ کنیم!!

اگر درون جان خود را از ترسهای پلید و شیطانی، پاک و مطهر نسازیم و آنها را به دور نیاندازیم، ترسها، ما را از حیات و زندگی نیک، خوب و شادی بخش، محروم می سازد؛ بلکه ما را از عرصه حیات انسانی، به دور می افکند!!!

زدودن ترس های درونی، شادابی، احساس امنیت و شیرینی را به زندگانی شما بر می گرداند به همین جهت زدودن ترسها و هراسها، نخستین  و مهمترین گام پیراستن و اصلاح نفس و رشد و تعالی معنوی است!! 

با تمام توان با ترسهای درونی خود، مقابله کنید تا ریشه کن شوند! زندگی با ترسها، را عادی نشمارید و به آن عادت نکنید!!


درس نوزدهم: خودآگاهی مداوم، خود اصلاحی و خودکنترلی، سه وظیفه اصلی انسان

عزیزانم سلام! روزتان به خیر و شادی! عیدتان مبارک! 

وظیفه اصلی انسان در این جهان، پرداختن به خود است؛ خداوند می فرماید: علیکم انفسکم لایضرکم من ضل اذ اهتدیتم؛ بر شما باد به خودتان؛ اگر شما هدایت یابید، گمراهان به شما زیانی نخواهند داشت!!!

بر این اساس، هر علمی که به من مربوط نیست و موجب رشد و تعالی من نمی شود، به درد آموختن من نمی خورد و هر کاری که ربطی به من ندارد، انجام دادنی نیست! معلم بزرگ زندگی، امام علی (ع) می فرماید: دع ما لایعنیک؛ آن چه به تو مربوط نیست، را رها کن و فروگذار!

خیلی از افراد، به دلیل نگرش منفی که به خود پیدا کرده اند، از مواجهه با خود و پرداختن به کار و امود خود، فرار می کنند، ولی پرداختن به امور دیگران را وظیفه اصلی خود می پندارند!!! و به جای دلسوزی برای خودشان، برای همه دلشان می سوزد!!! واقعیت این است که دلسوزی آنها برای دیگران، واقعی نیست و فقط برای فرار از پرداختن به امور خود، صورت می پذیرد.

سه وظیفه اصلی هر یک از ما نسبت به خود، عبارتند از:

1. خودآگاهی مداوم از خود: به تعبیر یکی از روانشناسان: تمام هنر زندگی آن است که ببینی در درون تو چه می گذرد، آنگاه که جهان در گذر است. باید همواره از حال درونی خویش، آگاه باشیم!

2. خود اصلاح گری:  اغلب و شاید بتوان گفت که اغلب بلکه همه ما، در دوران کودکی و پس از آن، آسیب دیده ایم! و به گیر و گرفتاری های روانی؛ ترسها، خشم ها و حساسیت هایی، مبتلا شده ایم که ما را از درون، عصبی، رنجور، فرسوده، ناآرام، نا ایمن، ضعیف و ناتوان، ساخته است! وظیفه مهم دیگر ما، خود اصلاحی است که از طریق گفتگو با خود، صورت می پذیرد؛ هیچ کس غیر از خودمان وظیفه ندارد و نمی تواند وضع نابسامان روانی ما را اصلاح کند! البته می توان و گاه لازم است که از متخصصان و دارو، برای بهبود خود کمک گرفت!

3. خود مدیریتی و خود کنترلی: وظیفه مهم دیگر ما،  مدیریت امور درونی خودمان یعنی باورها و افکار، احساسات و عواطف، اراده و خواسته ها، گفتار، کردار و ارتباطات خویشتن است! 

کنترل و مدیریت خود در همه این امور، یعنی باید فعال باشیم نه منفعل!  کنش گر باشیم نه واکنش گر! خود باشیم نه متظاهر و فریب کار! واقعیت گرا باشیم نه خیال پرداز!  نگذارید گفتار و اعمال هیچ کسی، شما را به واکنش های بد و منفی مثل ناراحت شدن و پرخاش وادار کند!! ضعف ها و مشکلاتمان را بدون بزرگ نمایی و کوچک نگری، بپذیریم و برای حل آنها اقدام کنیم و در صورت نیاز و ضرورت، از دیگران، مشورت و کمک بگیریم!