داستان زندگی

علی محمدی

داستان زندگی

علی محمدی

درس هیجدهم: پیش فرض ها، افکار اتوماتیک و عادت های اخلاقی و رفتاری منفی خود را پیرایش کنید!

یاران همراه سلام! مطمئن هستم که با شناخت و معرفتی که پیدا کردید و تلاشی که انجام دادید، به لطف و عنایت الهی، حالی خوش تر و بهتر پیدا کرده اید!

انسان با عقل و خردی تعلیم یافته و فطرتی پاک و سرشار از اشتیاق به نیکی، پا به دنیا می گذارد، ولی ذهنش، خالی است و منش و شخصیتی، شکل نگرفته و قالب نیافته دارد!!

کم کم گفت و شنودهای خانواده، فرهنگ اجتماعی و آموزش های رسمی، پیش فرض های ذهنی و تحلیل های فکری اتوماتیک در مورد جهان، افراد و حوادث، در ما ایجاد می کند!  و ما بی اختیار و به صورت اتوماتیک با آن پیش فرضها، قضاوت و داوری می کنیم!! به عنوان نمونه، در فرهنگ ما، پیش فرض ها و افکار اتوماتیکی، در مورد اقوام، شهرها و ...... ایجاد شده است؛ تهرانی ها، اصفهانی ها، شیرازی ها، این طوری...... .هستند! یا فارس ها، ترک ها، لرها، عربها، عجم ها، این جوری........هستند!! و ما به محض مواجهه با فردی، آن پیش داوری را در موردش انجام می دهیم! در حالی که اغلب این پیش داوری ها، غلط، اشتباه و گناهی بزرگ هستند!!! 

افزون بر آن، به تدریج، در ما عادت های اخلاقی و رفتاری نامناسبی با تکرار، به وجود می آید و هم اکنون برای ما عادی شده است! مثل عصبانی شدن زود هنگام و واکنش های تند و بد پس از آن!!

برای اصلاح وضع روانی و بهبود حال خود، باید جان خود را از بسیاری از قالب ها و پیش فرض های ذهنی پیراسته سازیم و عادت های اخلاقی و رفتاری خود را تغییر دهیم! نگوییم: نمی شود!! بدون شک، می شود!!!

در خودتان با دقت جستجو کنید و ببینید چه پیش داوری های غلط و نادرست وجود دارد و به چه خلق و خوی یا رفتار نامناسبی، عادت کرده اید؟

بکوشید گوهر وجود خود را از آنها پیراسته سازید و آنها را از حالت اتوماتیک و عادی شمرده شدن، خارج سازید! موفق و سربلند باشید!


درس هفدهم: مقایسه خود با دیگران، کمال و مطلق گرایی افراط گونه، ممنوع!

عزیزان همراه سلام! امیدوارم با خواندن و انجام تمرین ها، روز به روز حال خوب و خوش تری، پیدا کرده باشید!

امروز با سه نکته دیگر در خودشناسی، آشنا می شوید:

1. هر انسان، موجودی یگانه و منحصر به فرد، آفریده شده است؛ هیچ کس، همانند شما نیست و شما، همانند هیچ کس دیگر حتی نزدیکترین فرد عضو خانواده خود نیستید! پس مقایسه کردن خود با دیگران و مقایسه کردن دیگران با خود و مقایسه کردن هر کس با فرد دیگری، اساسا کار غلط و باطلی است و ما را به اشتباه بزرگی دچار می کند! چون برخی از شباهت ها، ما را از تفاوت های بسیار زیادی که وجود دارد، غافل می کند! تنها می توانید خودتان را با خودتان مقایسه کنید و بس!

2.انسان موجودی کمال طلب است که برای رشد و تکامل بخشیدن به خویش، تلاش می کند! در این راستا، فهم کمال ویژه خود، آموختن و یاد گرفتن، تلاش عملی، صبر و شکیبایی لازم، استقامت و پایداری، شرط دست بافتن به کمال مناسب انسانی است! اما کمال گرایی افراطی، نیافتن کمالات مخصوص خود،  نیاموختن، تلاش نکردن، عجله و شتاب، نداشتن صبر و حوصله، نه تنها کمالی برای ما به وجود نمی آورد، بلکه زیان بخش و آسیب زا است.

3. انسان اگر چه ظرفیت والا و بالایی دارد؛ بلکه از بالاترین ظرفیت ها برخوردار است؛ ولی واقعیت آن است که انسان هرچند بسیار متعالی هم باشد، از نظر دانایی، توانایی، استعداد و امکانات، محدود است؛ از محدودیت های تکوینی، وجودی و درونی در جسم و روان و روحیه گرفته تا محدودیت های محیطی، اجتماعی، اقتصادی و بیرونی! 

برخی بدون توجه به این واقعیت و حقیقت روشن و آشکار، با ذهن خود و در خیالات خود، به مطلق گرایی افراطی روی می آورند و پس از دست نیافتن به خیالات ذهنی، دچار نومیدی و سرگردانی، بدبینی و منفی بافی می شوند!!! در حالی که اگر اندکی به واقعیت، چشم می گشودند و محدویت ها را می دیدند، از خود و دیگران، انتظار کمتری داشتند و کمتر به خود و دیگران، گیر می دادند و بد و بیراه می گفتند!!

بر این اساس، هرگز خود و دیگران را با هیچ کس دیگر، مقایسه نکنید!! از کمال گرایی و مطلق گرایی افراطی دست بردارید و با آموختن دانش و تلاش مناسب و صبر و شکیبایی و واقعیت گرایی و توجه به محدودیت ها، به رشد و کمال واقعی خود دست یابید!! ان شاء الله.

درس شانزدهم: رهایی یا اسارت درونی؟

خداوند انسان را موجودی، آزاد و رها آفریده است و در جان او، پیامبری درونی به نام عقل و خرد و فطرتی پاک و متمایل به خیر و نیکی، قرار داده است و به طور تکوینی، ذاتش را اختیار، آزادی و رهایی بخشیده و حق و قدرت انتخاب عطا فرموده است!!! شادابی و نشاط وجودی، کرامت و احساس شکوه و بزرگواری ذاتی به او عنایت فرموده است، به همین جهت هر کودک، شاد و خندان و با ذهنیت "عالی جناب کودک"، پا به عرصه وجود می گذارد!

در دوران نخست زندگی، یعنی در هفت سال اول زندگی، منش و شخصیت انسان، شکل می گیرد؛ اگر در خانواده، محبت، احترام، تحسین و تشویق ببیند، فرد، منش و شخصیتی سالم، پیدا می کند و اعتماد و حرمت نفس ذاتی او تداوم یافته، احساس آزادی، رهایی و حق انتخاب می کند، ولی اگر در خانواده، توهین و تحقیر و آسیب ببیند، منش و شخصیتی ناسالم، عصبی و ناایمن پیدا می کند، احساس اجبار، گیر افتادگی، حالت وسواسی پیدا می کند! اختیار، آزادی و رهایی خود را از دست می دهد و به اسارت ترسها، هراسها، عقده ها، تحقیرها و حساسیت هایش در می آید! همچون بردگان و اسیران روزگار می گذراند و نه خودش از این اسارت درونی آگاه است و نه دیگران از آن، خبر دارند!

برخی نیز اسیر گذشته و آینده خویش هستند!!!

وضع روانی خود را بررسی  کنید؛ شما چگونهاید؟! آزاد و رها یا تحت حاکمیت ترس ها، تحقیرها،حساسیت ها و ....؟

پنج عامل اساسی اسارت روانی عبارتند از:

1. ترس ها، وحشت ها، هراس ها، دغدغه ها و احساس نا ایمنی درونی!

2. احساس گناه، تقصیر، بد بودن، شرمندگی و بدهکار بودن!

3. احساس حقارت و کوچکی، احساس پوچی و بی ارزشی!

4. احساس پذیرفته نشدن، احساس طرد شدگی و تنهایی!

5. احساس خشم و نفرت، تنفر، گله مندی و نارضایتی!

بکوشیم درون خود را از پنج عامل اسارت آفرین فوق، پیراسته سازیم تا آزادی و رهایی خدادادی و طبیعی خود را دوباره باز یابیم و از حیات خود در سایه نعمت های بی کران خداوند، لذت ببریم! ان شا الله.

درس پانزدهم: پذیرش و مواجهه یا فرار و انکار فشارهای روانی؟

انسان، وقتی پا به عرصه وجود می گذارد، سرشار از نشاط و شادابی و انرژی طبیعی است. فطرتی پاک و فکری آزاد و احساسی عادی دارد؛ ولی صد حیف که اغلب افراد در دوران کودکی، توسط اعضای خانواده، معلمان و دوستان خود، دچار آسیب های فکری و احساسی می گردند و ضرباتی سهمگین به روان آنان وارد می شود!!

محیط پر تشنج، اختلاف و دعوای والدین، عدم پذیرفته شدن، عدم دریافت محبت، تشویق و تایید کافی، خدا نکرده تنبیه بدنی، توهین، تمسخر، تحقیر و کوچک شمرده شدن، آسیب های روانی جدی و ضربه های سهمگین و اساسی، وارد می کند و در صورت عمیق و شدید بودنش،  موجب اختلال در زندگی می گردد!!

برای مقابله با مشکلات و فشارهای روانی و عاطفی، انسان به مکانیسم دفاعی روی می آورد و در نخستین گام دفاع از خود، انسان به نفی و انکار مشکل و فرار از فشار روانی می پردازد و کم کم با فشار روانی خو می گیرد و غم و ترس و افسردگی و اضطراب، برایش  عادی و مزمن می شود!!! 

هر گاه متوجه شدیم که حالمان خوش نیست و دچار گیر و گرفتاری و فشار روانی هستیم، افسرده و غمناک یا بی قرار و مضطرب و پر از ترس، بدبینی و  وسواس و احساس اجبار، گیر افتادگی و شرمندگی هستیم، باید محکم و استوار، مشکلمان را بپذیریم و به طور جدی با آن مواجه شویم و برای درمان آن، اقدامات لازم را به عمل آوریم!

در فرهنگ عمومی کشورهایی که قضاوت بدون مستند در باره دیگران، نامگذاری و برچسب منفی زدن، عیب جویی، سرزنشگری، توهین و تمسخر، رایج است، افراد از مراجعه به روانشناس، روانپزشک و متخصص مشاوره، می ترسند و گرفتاری های روحی و روانی خود را پنهان می سازند!!!

یقین داشته باشید که نفی، انکار، فرار از مواجهه با مشکل، نادیده گرفتن، پنهان ساختن، امروز و فردا کردن، عادی شمردن مشکل و ... هیچ کدام، مشکل شما را حل نمی کند؛ تنها راه دیدن، پذیرفتن، مراجعه به متخصصان و تلاش برای جبران آسیب دیدگی هاست! 

بهداشت روانی و سلامت روحی خود را جدی بگیریم و مشکلات و آسیب هایش را عادی نشماریم!!! نادیده نگیریم و با نفی و انکار، از آن فرار نکنیم!

درس چهاردهم: کمیت یا کیفیت؟

نیکان خودآگاه، سلام!

بدون تردید، انسان در زمینه خودشناسی، رشد و تکامل انسانی خود، جز با  کسب آگاهی و تلاش، به جایی نمی رسد؛ لیس للانسان الا ما سعی؛ برای انسان، جز آن چه نلاس می کند، نیست!

بسیاری از افراد می پندارند فراوانی و کثرت تلاش، مهم است؛ بدین رو ذهن آنها، متوجه کمیت و تعداد کارهایشان می شود! در حالی که کیفیت کار یعنی میزان خلوص، صداقت، والایی انگیزه و پاکیزگی عمل است که زمینه جذب، تقویت، تثبیت و نهادینه سازی آن کار نیک در نفس و روان را پدید می آورد و  در نتیجه موجب رشد و تکامل می گردد و رضایت و تایید روحی را فراهم می سازد و شادی و نشاط و آرامش عمیق وجودی به ارمغان می آورد!!! 

اگر بتوان کمیت و فراوانی تلاشها را با کیفیت و اخلاص و پاکیزگی همراه نمود که بسیار خوب و عالی است ولی اگر نمی شود، باید کار کمتر ولی با کیفیت را برگزید! چرا که کیفیت، سودمندتر و مفیدتر است.

همه باورها و افکار صحیح و باطل، احساسات مثبت و منفی، اهداف و خواسته های خوب و بد، سخن و گفته های درست و غلط، افعال و رفتار شایسته و ناشایست و ارتباطات مهربانانه یا آسیب رسان ما به دیگران که توسط ما در روز انجام می شود، تلاش و اکتسابات روزانه ما هستند  و موجب سلامت و رشد روان یا بیماری و سقوط نفس ما می گردند؛ چه بدانیم و چه ندانیم! 

در تمام امور خود، به کیفیت امور فوق، دقت کنیم و تلاش کنیم که درجه خلوص و صداقتش را افزایش دهیم!